آرسن میناسیان در سال 1295 خورشیدی در خانوادهای مسیحی در شهر رشت چشم به جهان گشود. تحصیلات خود را درمدرسه ارامنه رشت (انوشیروان) به پایان رساند. او در تمام دوران مدرسه بدون کتاب و دفتر و قلم و مداد بود. پدر و مادرش اینها را برایش میخریدند امّا آرسن وقتی مشاهده میکرد همکلاسی هایش دفتر، قلم، مداد یا کتاب ندارند، آنچه خود داشت به آنها میداد. اما آرسن فقط قلم و دفتر و کتابهایش را نمیبخشید؛ در زمستان کت و پالتوی خود را هم به همکلاسیهای بی بضاعت میداد. گاهی مشقهایش را به همکلاسیهایش میداد تا آنها کتک نخورند. در این مورد او به جای آنها تنبیه میشد. همکلاسیهای آرسن او را دوست داشتند اما او آنها را بیشتر دوست داشت.یک روز در مدرسه ابتدایی شاگردی کار خلافی کرد. معلّم از فرد خطاکار خواست خود را معرفی کند. هیچکس به آن کار بد اعتراف نکرد. معلّم اخطار کرد در صورتی که گناهکار خود را معرفی نکند، همه 58 نفر شاگرد کلاس را تنبیه خواهد کرد. باز هیچکس اعتراف نکرد. معلّم به عنوان شروع یکی از شاگردان را تنبیه کرد. وقتی خواست دومین شاگرد را تنبیه کند، آرسن از جا برخاست و گفت آن کار خلاف را او انجام داده است. معلّم آرسن را میشناخت. ادعایش را قبول نکرد. باز از خطاکار خواست خودش را معرفی کند اما آرسن اصرار کرد. معلّم که چنین دید گفت او را به خاطر آنکه اول اعتراف نکرده و باعث شده طفل بیگناهی تنبیه شود، دو برابر تنبیه میکند. او میخواست با این کار آرسن را از اعتراف به خطا منصرف کند ولی آرسن اصرار داشت که خطاکار است. در این موقع خطاکار واقعی از جا برخاست و اعتراف کرد که آن کار زشت را کرده است. اما آرسن بر سر حرف خود باقی بود و همچنان میگفت که خطاکار است. وقتی زنگ تفریح زده شد، معلّم آرسن را خواست. به او گفت:
- من میدانم تو خطا کار نیستی ولی وقتی گناهکار اصلی اعتراف کرد، تو چرا باز اصرار داشتی که آن کار را انجام دادهای؟آرسن لحظاتی ساکت ماند. بعد گفت:
- در صورتی که شما عقیده دارید من خطاکار نبودهام ولی خود را گناهکار دانستهام. از کجا میدانید او هم که میگوید خطاکارم بیگناه نباشد و بیجهت خود را گناهکار معرفی نکرده باشد؟ شاید اصلاً شخص سوّمی هم وجود داشته باشدکه ما نمیشناسیم!معلّم وقتی این سخن منطقی را شنید از تنبیه همه منصرف شد.بعد از مشروطیت در ایران، انجمنهای مختلففرهنگی تشکیل شد یکی از این انجمنها به نام انجمن «اخوّت» بود.آرسن تا مرحله دیپلم در رشت درس خواند. با آنکه میل داشت به تحصیل ادامه بدهد، به جهت تهیه مخارج زندگی دست از تحصیل کشید. او چون به شیمی و داروسازی علاقه داشت به کار داروسازی پرداخت. در آن زمان داروهای اسپسیالیته رواج پیدا نکرده بود و اغلب داروخانهها دواها را خودشان تهیّه میکردند. او چون در کار تهیّه دارو دقت زیادی به خرج میداد، اغلب داروخانهها میل داشتند به او سفارش تهیّه دارو بدهند.آرسن که میدید داروسازها دارو را از او ارزان میخرند و گران میفروشند، در صدد بر آمد خودش داروخانهای تاسیس کند فقط به این علتکه میخواست دارو را به همان قیمت تمام شده به نیازمندان عرضه کند. اتفاقا این زمان مصادف با اشغال کشور به وسیله متفقین دارو بود.آرسن تا نیمههای شب در داروخانه بیدار میماند و داروها را میساخت و درهای داروخانه را باز نگه میداشت و در همان حال به فروش دارو میپرداخت. به این ترتیب بود که او توانست نخستین داروخانه شبانه روزی گیلان (و به روایتی ایران) را تاسیس کند. آرسن چون میدید به تنهایی جوابگوی نیاز خواستاران دارو نیست، فکری به خاطرش رسید.
مرحوم علیبهزادی
تنظیم: علی یزدانینژاد
پزشک و مدیر انتشارات میرماه