کیفیت زندگی بیماران، مخصوصا بیماران صعبالعلاج و آنها که به آخر خط رسیدهاند، شامل 2 مورد میشود. مورد اول که در کشور ما بیشتر جا افتاده، این است که پزشک میداند زندگی بیمار رو به اتمام است و امیدی نیست پس اطرافیانش را در جریان میگذارد. نوع دیگر آنکه در کشورهای غربی رایج است، این است که خود پزشک با گفتن زمان مرگ به بیمار، اجازه تصمیمگیری در مورد روزها و ماههای آخر را به وی میدهد. این تفاوت سلیقهای بستگی به فرهنگ ما و کشورهای غربی دارد. در واقع در فرهنگ ما به دلیل عقاید مذهبی، اعتقادی و هیجانات عاطفی کمتر پیش میآید تا پزشک به خود شخص، بیماریاش را بگوید و حتی شده به دروغ مصلحتی وقتی بیمار به فرض مثال میپرسد، آقای دکتر من رفتنیام؟ به وی نا امیدی نمیدهد، بلکه میگوید انشالله خوب میشوی، حتی اگر خود شخص هم از جزئیاتش با خبر باشد. چندین نکته باید مورد ملاحظه قرار گیرد:
نکته اول این است که طول عمر در دست خدا است. ما در طول عمری که خدا مقدر کرده، نمیتوانیم دخالتی کنیم. مثلا من نمونهای داشتم که بیمارم سرطان پیشرفته داشته و از لحاظ علمی در نهایت یک ماه زنده میمانده، اما ما و اطرافیانش با بهبود کیفیت زندگی وی توانستهایم، کاری کنیم که فرد حتی ماههای بعد به عمر خود ادامه دهد. پزشک برای بالابردن سطح کیفیت زندگی بیمارش هیچگاه نباید به وی زمان زنده ماندنش را بگوید. همین که ما به وی زمان را میگوییم، روحیه وی را از بین میبریم. نکته بعدی آن است که باید روحیه مریض را حفظ کنیم یا بالاتر ببریم، چرا که اگر روحیه از بین برود کسالت وی پیشرفتهتر میشود. طبیعی است فکر و خیال، تغذیه، کم خوابی سبب افسردگی وی شود و فرد با از دست دادن روحیهاش سبب کم شدن حیاتش شود. حتی با همان دروغ مصلحتی باید در حد توان روحیه وی را حفظ کنیم. وقتی بیمار برای معاینه میآید با دادن دو قرص یا شربت و.... خیلی بهتر از آن است که وی دست خالی برود، چون دراین صورت متوجه میشود از وی قطع امید شده و روحیه خود را میبازد. در نهایت همه توان ما باید این باشد که به مریض آرامش دهیم و نگذاریم روحیهاش کاهش یابد. نکته سوم برای کیفیت حیات بیمار این است که پزشک میداند بیمار سرطانیاش دردهای بسیاری دارد و درحال زجر کشیدن است، باید تا حد امکان دردش را کم کند. ما با ارائه مدارک به وزارت بهداشت موید سرطان یا این دسته از بیماریها است داروها و آمپولهای مخدر و مسکنهای قوی را دریافت و برای بیمارمان تجویز میکنیم تا از دردش بکاهیم. حتی اگر ببینیم که فرد از منظر اعصاب دچار مشکل شده به وی داروهای آرامبخش و خواب آور میدهیم که تا حد امکان مریض بخوابد و درد کمتری را تحمل کند. یکی دیگر از نکات، بستگی به متغیرهایی مانند فرهنگ، مذهب و اعتقادات بیمار دارد که پزشک میتواند از طریق اعتقادات وی با بیمارش صحبت کند. به فرض مثال از خدا بخواه که دردهایت کاهش پیدا کند، ما و اطرافیانت هم در کنارت هستیم و تا جایی که بتوانیم سعی میکنیم با دردها مبارزه کنی.
توصیه به اطرافیان
همان طور که پزشک برای کیفیت زندگی بیمار تلاش میکند، خانواده و اطرافیان نیز باید به عزیزشان کمک کنند. وقتی که میدانند وی بیماری سختی گرفته و امکان حیاتش به حداقل رسیده، باید برای بهبود کیفیت زندگیاش، وی را از بسیاری جوانب تقویت کنند. مثلا بیمار را به پارک یا پیادهروی ببرند، فیلمهای کمدی وموزیکهای نشاط بخش برایش بگذارند و... حتی اگر میبینند که مریض بیاشتها شده، وی را به روانپزشک ببرند تا با تجویز دارو، اشتهای وی زیاد شود که همین امر باعث میشود ،فرد مقدارانرژی از دست رفتهاش را به دست آورد و مکانیسم دفاعی بدنش بیشتر شود.
علیاصغر علوی
جراح عمومی و فوقتخصصی جراحی قفسه سینه، دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران