با سید محمد سنادی زاده پیشکسوت جراحی
سیدمحمد سنادیزاده اولین کسی است که سال سال 1347 یعنی 48 سال پیش اولین پیوند کلیه را در ایران انجام داد. پیوندی که در بیمارستان نمازی شیراز انجام شد و هرچند بنا به دلایلی چند سالی به تعویق افتاد اما سرآغاز فصل جدیدی در پزشکی ایران شد که طی 4 دهه توانست ایران را تبدیل به یکی از برترین و موفقترین کشورهای جهان در زمینه پیوند کلیه کند.
دستانی که 48 سال پیش کلیه پیوند زد
10 تیر 1399 ساعت: 13:4
10 تیر 1399 ساعت: 13:4
سیدمحمد سنادیزاده اولین کسی است که سال سال 1347 یعنی 48 سال پیش اولین پیوند کلیه را در ایران انجام داد. پیوندی که در بیمارستان نمازی شیراز انجام شد و هرچند بنا به دلایلی چند سالی به تعویق افتاد اما سرآغاز فصل جدیدی در پزشکی ایران شد که طی 4 دهه توانست ایران را تبدیل به یکی از برترین و موفقترین کشورهای جهان در زمینه پیوند کلیه کند.

بازنشر مصاحبه اختصاصی سپید با سیدمحمد سنادیزاده در تاریخ 6 بهمن 1395
داستان پیوند اعضا داستان دردناک و پرتناقضی است که باوجود تمام تلاشهای سالهای اخیر در فرهنگسازی اما هنوز آمارها میگوید که فقط ۳۷ درصد خانوادهها به پیوند رضایت میدهند. سال 84 آمار رضایت خانوادهها برای اهدای عضو 5 درصد بود اما با تمام تلاشهای انجامشده آمار کشوری 37 درصد شده است.
در ایران سالانه حدود 2500 پیوند کلیه انجام میشود که دوسوم آن پیوند از زنده به زنده است و یکسوم از مرگ مغزی است. همچنین حدود 500 پیوند کبد در سال از مرگ مغزی انجام میشودو حدود 80 پیوند قلب سالانه از مرگ مغزی انجام میشود. 15 تا 20 پیوند ریه و نزدیک به 20 پیوند لوزالمعده سالانه در کشور ثبت میشود. نارسایی کلیه که درنهایت بیمار را محتاج به پیوند میکند، روند رو به افزایشی دارد. در ایران آمار دقیقی از علل نارسایی کلیه نداریم ولی گفته میشود بیشترین علل ابتلا به این بیماری دیابت و فشارخون بالاست. در سال ۱۳۷۷، آمار مبتلایان به نارسایی کلیه در ایران ۱۳۷ نفر به ازای هر یک میلیون نفر بود ولی این عدد ۱۰ سال بعد به ۴۳۵ نفر به ازای هر یک میلیون نفر رسید. افزایش ۵ درصدی بیماریهای کلیوی در کشور فقط مربوط به بیماران کلیوی شناساییشده و تحت درمان است. آمار پیوند کلیه در ایران نسبت به جهان بالاست که نشاندهنده پیشرفت خوب کشور در درمان این بیماریهاست. در حال حاضر ۴۸ درصد بیماران کلیوی در کشورمان پیوند کلیه میشوند ولی این رقم در جهان ۲۰ درصد است.
بنا به گفته وزیر بهداشت تاکنون در کشور 43 هزار پیوند کلیه، 4000 پیوند کبد، 800 پیوند قلب، 133 پیوند ریه و بیش از 8000 پیوند مغز استخوان داشتهایم. همچنین در حوزه چشمپزشکی سالانه 5000 پیوند در کشور انجام میشود که باید از مراجعی که این فرصت را فراهم کردند، تشکر کرد.
هاشمی در یکی از مصاحبههایش گفت: «سراغ ندارم که جز ایران در کشورهای اسلامی مجوز اهدای عضو را داده باشند. بر این اساس بر روح امام راحل درود میفرستیم که با همت بلندشان در این زمینه صفشکنی کردند و در دوران دفاع مقدس فتوای اهدای عضو را دادند و مقام معظم رهبری نیز در این زمینه راهگشا بودهاند که این موضوع بینظیر است؛ چراکه برخی کشورها از وضعیت پیوند در کشورشان گلایه دارند، بهطوری که از سوی برخی کشورها اعضایی در اختیارشان قرار داده میشد که موفقیت پیوند را به حداقل میرساند.»
حالا 37 سال از اولین پیوند در ایران میگذرد، راه پرفرازونشیبی که یکی از برگههای زرین و کارنامه قابل دفاعی برای جامعه پزشکی است. پای صحبتهای کسی نشستهایم که جرات و جسارت و مسئولیت اولین پیوند کلیه را پذیرفت و حالا با افتخار از راهی میگوید که افقی روشن دارد.
حمیده طاهری
داستان پیوند اعضا داستان دردناک و پرتناقضی است که باوجود تمام تلاشهای سالهای اخیر در فرهنگسازی اما هنوز آمارها میگوید که فقط ۳۷ درصد خانوادهها به پیوند رضایت میدهند. سال 84 آمار رضایت خانوادهها برای اهدای عضو 5 درصد بود اما با تمام تلاشهای انجامشده آمار کشوری 37 درصد شده است.
در ایران سالانه حدود 2500 پیوند کلیه انجام میشود که دوسوم آن پیوند از زنده به زنده است و یکسوم از مرگ مغزی است. همچنین حدود 500 پیوند کبد در سال از مرگ مغزی انجام میشودو حدود 80 پیوند قلب سالانه از مرگ مغزی انجام میشود. 15 تا 20 پیوند ریه و نزدیک به 20 پیوند لوزالمعده سالانه در کشور ثبت میشود. نارسایی کلیه که درنهایت بیمار را محتاج به پیوند میکند، روند رو به افزایشی دارد. در ایران آمار دقیقی از علل نارسایی کلیه نداریم ولی گفته میشود بیشترین علل ابتلا به این بیماری دیابت و فشارخون بالاست. در سال ۱۳۷۷، آمار مبتلایان به نارسایی کلیه در ایران ۱۳۷ نفر به ازای هر یک میلیون نفر بود ولی این عدد ۱۰ سال بعد به ۴۳۵ نفر به ازای هر یک میلیون نفر رسید. افزایش ۵ درصدی بیماریهای کلیوی در کشور فقط مربوط به بیماران کلیوی شناساییشده و تحت درمان است. آمار پیوند کلیه در ایران نسبت به جهان بالاست که نشاندهنده پیشرفت خوب کشور در درمان این بیماریهاست. در حال حاضر ۴۸ درصد بیماران کلیوی در کشورمان پیوند کلیه میشوند ولی این رقم در جهان ۲۰ درصد است.
بنا به گفته وزیر بهداشت تاکنون در کشور 43 هزار پیوند کلیه، 4000 پیوند کبد، 800 پیوند قلب، 133 پیوند ریه و بیش از 8000 پیوند مغز استخوان داشتهایم. همچنین در حوزه چشمپزشکی سالانه 5000 پیوند در کشور انجام میشود که باید از مراجعی که این فرصت را فراهم کردند، تشکر کرد.
هاشمی در یکی از مصاحبههایش گفت: «سراغ ندارم که جز ایران در کشورهای اسلامی مجوز اهدای عضو را داده باشند. بر این اساس بر روح امام راحل درود میفرستیم که با همت بلندشان در این زمینه صفشکنی کردند و در دوران دفاع مقدس فتوای اهدای عضو را دادند و مقام معظم رهبری نیز در این زمینه راهگشا بودهاند که این موضوع بینظیر است؛ چراکه برخی کشورها از وضعیت پیوند در کشورشان گلایه دارند، بهطوری که از سوی برخی کشورها اعضایی در اختیارشان قرار داده میشد که موفقیت پیوند را به حداقل میرساند.»
حالا 37 سال از اولین پیوند در ایران میگذرد، راه پرفرازونشیبی که یکی از برگههای زرین و کارنامه قابل دفاعی برای جامعه پزشکی است. پای صحبتهای کسی نشستهایم که جرات و جسارت و مسئولیت اولین پیوند کلیه را پذیرفت و حالا با افتخار از راهی میگوید که افقی روشن دارد.
سپید: تمام دوران تحصیلتان دزفول بودید؟
در سال 1312 در شهر دزفول و در یک خانواده روحانی متولد شدم، پدربزرگم شاعر بود و طبع شاعرانه در خانوادهمان بود. دوران کودکی و نوجوانی را تا کلاس نهم در دزفول گذراندم و بعد ادامه دوران تحصیلم در تهران گذشت، در سال 1333 هم از مدرسه دارالفنون در رشته طبیعی فارغالتحصیل شدم، همان سال هم در کنکور دانشکده پزشکی تهران قبول شدم.سپید: چطور شد که وارد مدرسه دارالفنون شدید؟
دزفول شهری نبود که امکانات کافی برای ادامه تحصیل داشته باشد. پدربزرگ بنده ساکن تهران بودند و پدرم اینطور تصمیم گرفتند که بنده را برای ادامه تحصیل نزد ایشان بفرستند. من 3 سال دوران دبیرستان را در مدرسه ری تحصیل کردم و سال آخر وارد مدرسه دارالفنون شدم. آنوقتها این مدرسه بسیار معروف بود ما هم که بچه درسخوان بودیم، بالاخره فضایی فراهم شد و امکان تحصیل در این مدرسه برای ما به وجود آمد.سپید: چند برادر و خواهر دارید؟
ما 6 برادر و 2 خواهر هستیم که بنده فرزند ارشد خانواده هستم.سپید: همه بچههای خانواده اهل تحصیل بودند؟
بله همه وارد دانشگاه شدیم.سپید: برگردیم به دوران کودکی، آقای دکتر شما یکبار اشاره کردید که بسیار درسخوان بودید درست است؟
بله من معروف بودم به درس خواندن و از مدرسه که به خانه برمیگشتم بلافاصله میرفتم سر درسومشق و همیشه به همین منوال سپری میشد، ما فعالیت فوقبرنامه نداشتیم، البته گاهی فوتبال بازی میکردم اما در مجموع تمام وقتم صرف درس خواندن میشد، البته محیط هم بیتاثیر نبود چون بالاخره محیط ما محیط مذهبی هم بود و زیاد امکان پرداختن به کارهای دیگر برایمان مهیا نبود.سپید: نقش پدر و مادرتان در اینکه تحصیلاتتان را ادامه دادید چقدر بود؟
زمانی که من کودک بودم میگفتم که میخواهم طبیب شوم، پدر همیشه به من میگفت؛ تو نهتنها میتوانی پزشک شوی بلکه میتوانی مهندس هم باشی، بالاخره ما خوزستانی هستیم و روی نفت زندگی میکنیم و میتوانی وارد صنعت نفت بشوی و خیلی به کشورت کمک کنی و خودت را محدود به یک رشته خاص نکن.سپید: چرا پزشکی را دوست داشتید؟
درواقع از ابتدا اینگونه نبود که حتما پزشک بشوم، الان که نگاه میکنم یکی از خاطراتی که در من ایجاد علاقه کرد که پزشک شوم دورهای بود که پدرم در تهران برای مداوای بیماران تراخمی چشم دیده بود، البته ایشان لیسانس معقول و منقول داشتند یا به عبارت امروزی لیسانس الهیات، اما خب این دوره را برای فرهنگیان گذاشته بودند، چون به شدت کمبود پزشک بود و این بیماری در خوزستان بیداد میکرد، ایشان که دوره را گذراندند و در شهر ما مشغول مداوای این بیماری شدند بنده آرامآرام تحتتاثیر پدر به طب علاقهمند شدم.سپید: اینکه شما از یک شهر محروم مثل دزفول پزشکی تهران قبول شدید برای اطرافیانتان عجیب نبود؟
در شهرهای محروم امکاناتی که ذهن نوجوانان را به مسیری غیر از مسیر درس هدایت کند بسیار کم بود، مثلا سینما یا فعالیتهای دیگر حتی همین الان هم همینگونه است که بسیاری از دانشجوهای ما از روستا یا نقاط محروم هستند، چون بالاخره روی درس تمرکز میکنند و در نهایت این تمرکز نتیجهبخش است، ما در شهر خودمان فقط گاهی فوتبال بازی میکردیم و دیگر هیچ برنامهای برای اینکه ذهن ما از تحصیل منحرف شود وجود نداشت. خانواده ما هم از این قاعده مستثنا نبودند، یکی از برادرهایم مهندس مکانیک است، دیگری فیزیک، یکی دیگر تجارت خواند و کوچکترین برادرم هم پزشکی خواند و اتفاقا دستیارخود بنده بود. پدر و مادر نقش مهمی در خانواده ایفا میکند و خدا رو شکر در خانواده ما هم روزگار بهگونهای رقم خورد که حمایت پدر و دعاهای مادرم ثمربخش بود، مادر بنده فرد بسیار متدینی بود که نماز شبشان هیچوقت ترک نشد و به اعتقاد بنده هر آنچه ما داریم از ثمره دعاهای ایشان بود.سپید: خب دوران دانشجویی در شهر غریب چطور بود؟
سال 1333 وارد دانشکده پزشکی تهران شدم و سال 1339 فارغالتحصیل شدم. دوران تحصیل همچنان نزد پدربزرگ در تهران به سر میبردم، سال ششم پزشکی بود که برای دوره تخصص و ورود به دانشگاه پپتزبورگ آمریکا امتحان دادم و قبول شدم.سپید: شرایط و امکانات تحصیلی دانشگاه تهران آن سالها چطور بود؟
اولا که دانشجوها همه بسیار درسخوان بودند و البته اساتید بسیار مجربی هم مشغول به تدریس بودند که بیشترشان تحصیلکرده کشور فرانسه بودند، ظرفیت ورود به رشته پزشکی بسیار پایین بود، حدودا هر سال 100 نفر پذیرفته میشدند در حالی که همان سال برای این رشته 5 هزار نفر متقاضی وجود داشت و یک نکته مهم دیگر اینکه انگیزهها برای تحصیل در این رشته انگیزه مادی نبود بلکه متقاضیها این رشته را برای خودش دوست داشتند و درآمد زیاد برایشان مطرح نبود، باور کنید ما در دوران دانشجویی اصلا به این چیزها فکر نمیکردیم.سپید: استادی که بیشترین تاثیر را روی شما گذاشت که بود؟
همه اساتید عالی بودند، شاید نشود بهصورت شاخص از یک استاد نام برد اما سال سوم پزشکی استاد نظام مافی بیشترین تاثیر را روی بنده داشتند، ایشان متخصص داخلی و غدد بودند، ویژگیای که باعث جذب بنده به ایشان شد، جدی بودنشان در کار و همچنین علاقه وافر ایشان به پزشکی بود. ایشان در دانشگاه پتزبورگ پنسیلوانیا تحصیل کرده بودند و وقتی بنده این موضوع را با ایشان در میان گذاشتم که علاقهمندم برای تحصیل به آمریکا سفر کنم ایشان انگیزهای شدند که بیشتر درس بخوانم و راه و روش را به بنده نشان دادند. برای من یک توصیهنامه نوشتند و دوست ایشان هم که در آمریکا همکلاسیشان بود بعدها کمک فراوانی به من کردند.سپید: مستقیم وارد دانشکده پزشکی شدید؟
طب آمریکا آن زمان اینگونه بود که 3 سال باید دروس پایه را میخواندیم و 4 سال هم دروس پزشکی را بعد وارد دوره انترنی میشدیم. من میتوانستم مستقیم وارد دوره تخصص شوم اما ترجیح دادم دوباره از دوره انترنی شروع کنم، بعدها این تصمیم به نفعم تمام شد و هم دید گستردهتری در پزشکی به من داد و هم گزینههای پیش رو برای ادامه تحصیل را برایم بازتر کرد، همانطور که در جریان هستید زمانی انترن بودم که باید در بخشهای مختلف دوره میگذراندیم. بخش اورولوژی برای من مثبت و جذاب بود، تنوع کارهایی که در این رشته میشد انجام داد در آمریکا بسیار بیشتر از ایران بود. خلاصه اینکه چند باری به بیمارستان اورولوژی اطفال رفتم و بعد هم به کلینیکی در بوستون نقلمکان کردم، اینجا بود که با دروس بنیادی پیوند کلیه آشنا شدم و وقت بسیاری را به این امر اختصاص دادم. بعد که به ایران برگشتم مجبور شدم بروم خدمت سربازی، آن دوران دوستانی در کنارم حضور داشتند، مثل دکتر ایرج فاضل، دکتر اکبر صمیعی، دکتر نوری قهرمان و بقیه همکاران که در دو گروهان مشغول خدمت شدیم همان زمان به فکر راهاندازی پیوند کلیه در ایران بودم.سپید: چطور شد که برگشتید ایران؟
من از لحظهای که رفتم همواره به فکر بازگشت به وطنم بودم، به هر حال وجود ما برای وطن بیشتر مورد نیاز بود تا برای آمریکا. داستانی برایتان بگویم، بعد از انقلاب موجی از مهاجرت انواع متخصصان به خارج از کشور شروع شد اما ما ماندیم و نرفتیم در کنفرانسهای علمی که بیرون از کشور بود شرکت میکردم و هر بار که قصد سفر میکردم مریضهایم نگران میشدند که آقای دکتر آیا برمیگردید یا نه؟ برای همین تابلو در ورودی مطبم قراردادم به این مضمون که ایرانی هستم، خونم آریایی است، زبانم پارسی است، احساسم شرقی است، سفر را دوست دارم، کوچ را هرگز، میخواهم در ایران بمیرم.سپید: هیچوقت پشیمان نشدید که برگشتید یا مثلا همسر یا فرزندانتان اصراری برای مهاجرت نداشتند؟
هرگز، من چه میخواهم از این دنیا که به دست نیاورده باشم؟ هم شهرت بینالمللی دارم هم مقالههای بسیاری در این حوزه نوشتهام، هم کارهای مفیدی برای وطنم انجام دادم، خوشبختانه همسرم کسی بود که در سختترین شرایط زندگی کنارم ایستاد، ایشان از خانواده ثروتمندی بودند اما با همه مشقت و تنگدستیام در دوران تحصیل ساختند و البته بگویم ایشان که با من در آمریکا زندگی میکردند از من وطنپرستتر بودند.سپید: چند فرزند دارید و تحصیلاتشان چگونه است؟
2 فرزند دارم یک دختر و دیگری پسر. پسرم دانشگاه کانزاس اقتصاد خواند و دخترم هم در همین دانشگاه آزاد ایران فوقلیسانس زبان انگلیسی خواند.سپید: چرا بچهها راه پدر را ادامه ندادند؟
پسرم فرهاد، دانشآموز بسیار تیزهوشی بود و معدل درسی بالایی داشت؛ طوری که میتوانست در دانشگاه کانزاس در رشته پزشکی تحصیل کند، ابتدا وارد دانشگاه پزشکی شد اما یک ماه بعد با بنده تماس گرفت و گفت دارد از بین میرود (با خنده) پرسیدم چرا؟ گفت یک مار دست ما دادند و میخواستند ما این مار را تشریح کنیم، من از اسم مار میترسم چه رسد به تشریحش خلاصه پزشکی با روحیاتش جور نبود.سپید: چطور به پیوند کلیه علاقهمند شدید؟
زمانی که در بوستون بودم، دختربچهای نیاز به پیوند کلیه داشت و در بخشی دیگر پسربچهای با اتومبیل تصادف کرده بود و در اغما بود، من با مادر آن بچه صحبت کردم و گفتم اگر خداینکرده برای پسرتان نتوانستند کاری انجام بدهند لطفا اجازه پیوند کلیه ایشان را به ما بدهید. مادر آن پسر حرف جالبی زدند، گفتند که مشکلی نیست اگر پسرم از دست برود حداقل عضوی از بدنش اینگونه زنده خواهد ماند و این عامل اصلی علاقهمندی من به اورولوژی و بحث پیوند شد، البته آن دوران من دستیار بودم و این ماجرا بسیار قدیمی است، ما شروع کردیم به پیوند کلیه روی سگها و پیوند پوست روی موشها و دنبال راهی میگشتیم که این پیوندها پسزده نشوند.سپید: چه زمانی به ایران برگشتید؟
برای بازگشت با بیمارستان نمازی شیراز قرارداد بستم چون این بیمارستان و دانشگاه شیراز وابسته به دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا بود و ما که فارغالتحصیل میشدیم، دانشگاه پنسیلوانیا نامه مینوشت برای ما و امکانات داخل ایران را برای ما توضیح میداد که یکی از این امکانات ادامه کار در بیمارستان نمازی بود، بنده سال 1347 با درجه استادیار وارد دانشگاه شیراز شدم.سپید: درباره اولین پیوند کلیه در ایران برایمان بگویید اینکه چطور شد به این نتیجه رسیدید که این کار را با تمام ریسکهایش بپذیرید؟
اولین پیوند کلیه را بنده در آبان ماه 1347 انجام دادم، البته جو جوری بود که زیاد مورد استقبال قرار نمیگرفت. چند دلیل عمده داشت یکی اینکه میگفتند بسیاری از کودکان ما در روستاها چون دسترسی به پزشک ندارند میمیرند و حالا شما آمدهاید در همچنین جامعهای و میخواهید پیوند کلیه انجام بدهید و از طرفی هم بحث شرعی و عرفی آن بود که باید حل میشد، خب اگر من شروع نمیکردم پیوند کلیه هم شروع نمیشد.سپید: این زمان درست مصادف بود با سال بازگشت شما به ایران؟
بله من 13 هفته خدمت سربازی رفتم و در همان دوران گروه خودم را برای این پیوند تشکیل دادم، سربازی که در شرف پایان بود، من تقریبا تمام مسیر و نحوه اجرای کار عمل پیوند را آماده کرده بودم. آن موقع 33 سالم بود و مجری تلویزیون بعد از عمل از من پرسید که چطور جرات چنین عملی را پیدا کردید، بنده در پاسخ گفتم که پشتوانه علمی بنده به من این جسارت را بخشید که منتظر معجزه نمانم و دستبهکار شوم.حمیده طاهری
برچسب ها
دیدگاه کاربران
ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد