hacklink al duşakabin fiyatları fethiye escort bayan escort - vip elit escort dizi film izle erotik film izle duşakabin hack forum marsbahis betkom marsbahisgirtr holiganbet از فـرار ژن‌ها جلوگیری کنید » سپید آنلاین
با داریوش فرهود که او را پدر ژنتیک ایران می دانند
از فـرار ژن‌ها جلوگیری کنید
15 اردیبهشت 1399 ساعت: 15:2



او سال‌هاست که مرکز ژنتیک فرهود را اداره می‌کند و پس از سال‌ها کار و تجربه معتقد است که به جای فرار مغزها باید از فرار ژن‌ها جلوگیری کرد و خطری که یک جامعه را تهدید می‌کند،‌ از دست رفتن ژن‌های هوشمند از جامعه است.
بازنشر مصاحبه اختصاصی سپید با داریوش فرهود در تاریخ 13 مرداد 1395

او سال‌هاست که مرکز ژنتیک فرهود را اداره می‌کند و پس از سال‌ها کار و تجربه معتقد است که به جای فرار مغزها باید از فرار ژن‌ها جلوگیری کرد و خطری که یک جامعه را تهدید می‌کند،‌ از دست رفتن ژن‌های هوشمند از جامعه است.

      فرهود دکترای علوم طبیعی درزمینه ژنتیک و PhD انسان شناسی را از دانشگاه ماینس آلمان گرفته و درجه پروفسوری در ژنتیک پزشکی را از دانشگاه مونیخ دریافت کرده است. او بنیانگذار، استاد و مدیر گروه ژنتیک انسانی دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به مدت 30 سال (۱۳۵۲-۱۳۸۲) است. فرهود غیر از زمینه تخصصی درزمینه اخلاق نیز فعالیت‌های متفاوتی داشته و عضو کمیته «اخلاق در ژنتیک پزشکی» سازمان جهانی بهداشت است. او درزمینه فرهنگ،ادبیات و تاریخ ایران هم تحقیقات زیادی دارد که جلد نخست این آثار با عنوان «ایران فرهنگی» به تازگی منتشر شده است. او دغدغه‌های خاص خودش را دارد. می گویدکه سال‌هاست که تلویزیون ندیده و با دنیای دیجیتال قطع رابطه کرده است ولی او با حوصله ووسواس خبرهای مهم اجتماعی را از روزنامه‌ها می‌برد و در مجموعه‌ای می‌چسباند تا دغدغه‌هایش را با مردم شریک شود.

سپید: چرا به کسی می گویند پدر یک رشته یا تخصص؟
      اصولاً به خاطر سن و سال یک فرد به او پدر یک علم گفته نمی‌شود، پدر یک علم کسی است که اولین گروه و رشته را در تخصص خودش در دانشگاه شروع کند که هم کار تحقیقاتی دانشگاه و هم دوره‌های آموزشی برگزار کند و من 45 سال پیش به ایران آمدم و اولین گروه ژنتیک انسانی کل ایران را در دانشگاه تهران تشکیل دادم.

سپید: و در مورد شما؟
       اینکه به من می گویند پدر علم ژنتیک شاید این موضوع خارج از ایران شروع شد وقتی من 45 سال پیش به ایران آمدم در ایران چنین چیزی شناخته شده نبود و اعلام کردند من کسی هستم که این علم را در ایران پایه گذاری کردم.

      کلاس اول را در دبستان هفتگل و از کلاس دوم تا پنجم ابتدایی در مسجد سلیمان درس خواندم. آن روزها شرایط و رفاه اجتماعی این شهرها به دلیل چاه‌های نفت و رفت و آمد انگلیسیها بد نبود و ما هم به دلیل شغل دولتی پدرم امکانات موسطی داشتیم . من تک فرزند خانواده بودم و از وقتی که به یاد دارم پدرم برای من یک الگوی تمام عیار بود و همیشه مراقب درس خواندن من بود. دوره ماموریت پدر که تمام شد به تهران بازگشتیم. سال ششم ابتدایی را در دبستان نوبنیاد رازی، و دوره دبیرستان را در مدارس رهنما، دارالفنون و البرز، که از بهترین مدارس کشور بود، به پایان رساندم . افرادی چون: فریدون سحابی، عزت ال.. سحابی، صادق قطب زاده، هوشنگ اتحاد، فریدون فرخزاد و ... هم مدرسه ای من بودند.

سپید: دوران مدرسه چه رشته ای را بیشتر از همه دوست داشتید؟
      از آنجا که در خانواده ای ادب دوست به دنیا آمده بودم از همان دوران کودکی با آثار شعرای بزرگی همچون: حافظ، عسجدی، منوچهری، عنصری، پروین اعتصامی و از همه بیشتر سعدی، آشنا و به آنها علاقمند شدم. از دوران نوجوانی اشعار فردوسی، مولانا و حافظ را می‌خواندم اما، کسی که بیشترین تاثیر را داشت و حتی در نگارش و انشا هم از او الگو می گرفتم سعدی بود. اما در کنار ادبیات، گرایش ویژه ای به پزشکی هم داشتم . به طوریکه از همان دوران دبیرستان، در این زمینه مطالعه می کردم و یک داروخانه کوچک در خانه گردآوری کرده بود تا اگر کسی بیمار شد بتوانم به او کمک کنم. از آنجا که عموی من ( دکتر فرهود) نیز پزشکی سرشناس بود و به عنوان رییس بهداری تبریز، شاغل بود، علاقمندی ام به پزشکی روز به روز افزایش یافت. گرایش خاصی به موسیقی نیز داشتم و نواختن برخی آلات موسیقی مثل : آکاردئون، ارگ، فلوت و جاز را آموختم. در ورزش نیز به رشته های والیبال و دومیدانی علاقمند بودم.

سپید: چه سالی به ایران برگشتید؟
      اوایل اردیبهشت ماه 1351 به ایران بازگشتم. در تیر یا مرداد ماه همان سال برای مطالعه ایل قشقایی، با یک گروه تحقیقاتی که به سمت آباده و شیراز می رفتند، به شکل افتخاری، همراه شدم. شرایط آنجا بسیار سخت بوددر سال 1351 اولین گروه دانشگاهی در ایران را به نام «گروه ژنتیک انسانی و انسان شناسی» را تشکیل دادم و در سال 1352 مشاوره ژنتیک را در دانشکده بهداشت پایه گذاری کردم. از آنجا که، در دانشگاه مشاوره دادن کار سختی بود و برخی افراد را به دانشگاه راه نمی دادند، در سال 1354 اولین مرکز مشاوره ژنتیک را در خیابان امیر اتابک راه اندازی و به این ترتیب اولین بخش خصوصی مشاوره ژنتیک را پایه گذاری کردم که پس از مدت کوتاهی به زایشگاه خیابان مولوی منتقل شد.

      در حدود سال 1354 یا 1355 نماینده سازمان جهانی بهداشت برای شرکت در یک کنگره به ایران آمد و پس از بازگشت به ژنو من را به عنوان کارشناس رسمی سازمان جهانی بهداشت در رشته ژنتیک انسانی معرفی کرد. همچنین ، پس از افتتاح فرهنگستانی به نام علوم جهان سوم در ایتالیا که موسس آن پروفسور عبدالسلام بود، من را نیز به عنوان عضو این فرهنگستان انتخاب کردند.

سپید: چه سالی ازدواج کردید؟
      در سال 1357، در سن 40 سالگی با همسر فعلی خود که او هم پزشک و متخصص زنان است ازدواج کردم. همسرم فردی بسیار معنوی و با ایمان است وتاثیر بسیار شگرفی در روند زندگی معنوی و فرهنگی من دارد

سپید: کلینیک خودتان چه سالی تاسیس شد؟
      در حدود سال 1360 کلینیک ژنتیک دکتر فرهود افتتاح شد و تا کنون نیز فعال است و بیش از 80 هزار خانواده برای مشاوره ژنتیکی به اینجا مراجعه کرده اند.

      من تا امروز بیش از بیست هزار دانشجوی رشته های مختلف پزشکی و علوم زیستی را تعلیم داده ام.

      من همیشه معتقدم : «آنها که همیشه پا روی جای پای دیگران می گذارند، هرگز جای پایی از خود نخواهند گذاشت.»

سپید: ژنتیک تقریباً علم پیچیده و ناشناخته‌ای است ژن‌ها چقدر بر روحیه آدم‌ها تاثیر دارند؟
      خصوصیات اخلاقی و رفتاری یک نفر مقداری ژنتیکی است که از پدر و مادر می‌گیرد و بخشی هم محیطی است که اولین محیط همین خانواده است و به اثبات رسیده که ریزترین اثرگذاری و شکل گیری شخصیت فرزند در همان 6 سال اول زندگی شکل می‌گیرد.

سپید: این تاثیر ژنتیکی در مورد شما هم مصداق داشته؟
      فکر می‌کنم من خیلی تحت تاثیر پدرم بودم. پدرم تمام الگوی ذهنی من بود و من تاثیرات ناخودآگاهی نسبت به ایشان داشتم که قطعا بحث ژنتیک هم موثر بوده.

سپید: چرا به آلمان رفتید؟
       من در 19 سالگی به آلمان رفتم. چرا که در آن زمان خیلی‌ها آلمان را دوست داشتند، تمام موفقیتم را مدیون برنامه ریزی، سخت کوشی و تلاش هستم، چراکه برای 10 سال آینده‌ام به روز برنامه ریزی می‌کنم. زمانی که در آلمان درس پزشکی می‌خواندم انستیتویی در آنجا به نام انسان شناسی توجه من را به خود جلب کرد و برای من موضوع انسان شناسی سوال شد، در حالی‌که دانشجویان ایرانی که درآنجا حضور داشتند از کنار این ساختمان عبور می‌کردند ولی اهمیتی به آن نمی‌دادند. من ضمن اینکه رشته پزشکی را ادامه دادم وارد رشته انسان شناسی هم شدم و در آن زمان از ایرانی‌ها و خارجی‌ها هیچ کس این 2 رشته را با هم نخوانده بود و از خود آلمانی‌ها هم در آن زمان تنها 4 الی 5 نفر پزشکی و انسان شناسی خوانده بودند.

سپید: چرا ژنتیک را انتخاب کردید؟
       4 سال بود که به آلمان رفته بودم، برنامه ریزی برای خودم کردم که در سال 1972 که سال 1351 می‌شود با 2 درجه دکترا وارد ایران می‌شوم و دپارتمانی با عنوان ژنتیک ایجاد می‌کنم.

      در زمانی که در آلمان درس می‌خواندم هر 2 سال یک بار به ایران سفر می‌کردم و بی نهایت میهن پرست بودم و هنوز هم هستم، بعد از انقلاب بسیاری از دوستانم در خارج از ایران از فرانسه، آلمان و استرالیا با من تماس می‌گرفتند و درخواست داشتند که به این کشورها بروم ولی پاسخ من این بود که من اینجا به دنیا آمده‌ام و در همین کشور می‌میرم.

سپید: وقتی به ایران برگشتید شرایط کاری برای شما مهیا بود؟
      زمانی که وارد تهران شدم بخشی در اختیار من گذاشته شد تا بیوشیمی کار کنم و از من خواستند تا در حوره ژنتیک فعالیت و تحقیقاتی را انجام دهم و تحقیقاتم در حوره ژنتیک را آغاز کردم که در آن زمان هیچ فردی به دنبال آموزش و پژوهش در این حوزه نبود و ژنتیک جمعیت نداشتیم.

      زمانی که به ایران آمدم 3 موضوع برای تحقیق و پژوهش برای من مهم بود، اول ژنتیک جمعیت‌ها بود که ساختار ژنتیکی جمعیت را مشخص می‌کرد و دوم ژنتیک پزشکی بود که بررسی انواع بیماری‌ها و برنامه ریزی برای جلوگیری از آن بود، موضوع سوم انسان شناسی برای بررسی رفتارهای انسان‌ها و خصوصیت‌های اخلاقی بود. زمانی که 4 سال و 5 ماه از حضور من در ایران می‌گذشت پروژه بزرگی در نزدیک آباده و محل کوچ ایل‌های قشقایی با حضور تیمی 80 نفره به من پیشنهاد شد و من به شدت اشتیاق به تحقیق و پژوهش داشتم.

سپید: مرکز ژنتیک چگونه شکل رفت؟
      در سال 1354 مرکز ژنتیک را پایه گذاری کردم که خارج از دانشگاه تهران بود و این را از مدلی که در آلمان دیده بودم انجام دادم که همان زمان یکی از روسای سازمان جهانی بهداشت به ایران آمد و وقتی این کار من را دید به ژنو رفت و من را به‌عنوان اولین کارشناس سازمان جهانی بهداشت انتخاب کردند.

سپید: زمان دفاع مقدس ایران بودید؟
      بعد از انقلاب و حتی زمان جنگ افرادی از ایران و حتی از تهران می‌رفتند اما من نه تنها از ایران بلکه از تهران هم خارج نشدم و اعتقاد داشتم که انسان با همه افراد محله خودش در حال زندگی است و من نمی‌خواستم جدا از مردم باشم و تنها خودم را نجات دهم.

سپید: راست است که شما خیلی با دنیای دیجیتال میانه خوبی ندارید؟
      با جهان دیجیتال قطع رابطه کرده‌ام. نزدیک به 40 سال است که نه تلویزیون تماشا می‌کنم و نه سینما می‌روم و اگر از کاری خسته شوم به سراغ کار دیگرم می‌روم و برای اطلاع پیدا کردن از خبرها هم فقط 2 روزنامه می‌خوانم و کمی هم رادیو گوش می‌کنم و با جهان دیجیتال قطع رابطه کرده‌ام تا جایی که حتی ایمیل هم ندارم.

سپید: با توجه به سرعت حرکت علم در دنیای امروز،از این علم روز عقب نمی‌مانید؟
      به دلیل سرعت بالای تبادل اطلاعات و علم، من همیشه از علم روز عقب هستم و همیشه به دانشجویان می‌گویم که رسالت من پاسخ به سوالات شما نیست، بلکه رسالت من این است که در شما سوال ایجاد کنم و حتی به شوخی می‌گویم اساتید روز به روز نسبت به علم روز بی سوادتر می‌شوند.

      15 سال پیش دانشمندی که اهل کره جنوبی بود اعلام کرد که توانسته است انسان را بازسازی کند که البته نتوانست چنین کاری انجام دهد، اگر چنین اتفاقی رخ دهد آن فرد مشکلات عاطفی و روانی خواهد داشت چون پدر و مادر ندارد، حتی در جانوران هم همیشه نقصی وجود داشته است و عمر حیوانات کلون شده هم کم بوده است. وقتی حیوانی به‌صورت ژنتیکی بازسازی می‌شود عواطف و روحیات و احساسات آن برای ما اهمیتی ندارد، ولی واقعا در انسان این صفات مهم است و روی آن ارزش‌گذاری صورت می‌گیرد و موضوع کلون کردن انسان می‌تواند تئوریکال باشد، ولی به‌صورت عملی نداریم و امیدوارم نداشته باشیم.

سپید: ایران ازنظر ژنتیکی رتبه خوبی دارد؟
      در بخش‌هایی از ژنتیک که خدمات و سرویس‌دهی است، پیشرفت خوبی داشته‌ایم و خوشبختانه برای درمان امروز کسی از ایران خارج نمی‌شود مگر اینکه برای بیماری نادر و سختی باشد و شایع‌ترین بیماری ژنتیکی تالاسمی، هموفیلی، سندرم دوشن و مشکلات عضلانی است که در خود ایران در درمان آنها پیشرفت‌های خوبی داریم.

      امروز متاسفانه در بخش تحقیقات ژنتیک کار خوبی صورت نگرفته است، امروز کشورهای دیگر از منابع انسانی سود می‌برند و متاسفانه 80 درصد از دانشجویان که برای شرکت در المپیادها به کشورهای خارجی می‌روند دیگر به ایران برنمی‌گردند.

      ما ایرانی‌ها باهوش هستیم، اما به دلیل برخی نقاط ضعفی که داریم این هوش نسبت به مردم دیگر کشورها تحت شعاع قرار می‌گیرد، مثلا ما ایرانی‌ها تداوم نداریم و سخت‌کوش نیستیم و این موضوع ژنتیکی است و نظم و ترتیب درستی در بین ما ایرانی‌ها نیست و بی‌انضباط هستیم که البته با علم ژنتیک نمی‌توان ایرانی‌ها را سخت‌کوش کرد و چاره آن عادت است.

سپید: چه ضرورتی حس کردید که به نگارش کتابی درزمینه فرهنگ ایران‌زمین پرداختید؟
      من سال‌هاست که درزمینه اخلاق کار می‌کنم. وقتی به این موضوع فکر کردم که برای اصلاح اخلاقی جامعه باید یک مبداءمشترکی یافت که همه مردم جامعه در آن مشترک باشند. این مبدا را اگر قوم یا مذهب یا رشته خاص یا گروه خاصی در نظر بگیریم،‌ موجب می‌شود که عده‌ای را شامل نشود. بر همین اساس به این نتیجه رسیدم که برای آغاز از اخلاق از ادبیات و تاریخ خودمان باید شروع کنیم. ادبیات ما سراسر اخلاق است. در دیوان عموم شاعران و نویسندگان ما از سعدی و حافظ و فردوسی و مولوی تا خواجه عبدالله و خاقانی و … سراسر مسائل اخلاقی است. به همین خاطر با همکارانم شروع به گردآوری زندگی‌نامه و شناسنامه‌هایی برای شاعران ایران کردیم؛ اما در فرآیند پیش روی کار متوجه شدم که این نویسنده و شاعر لاجرم تحت تاثیر محیط و فضای فرهنگی زمانه خود بوده است و درنتیجه شناخت مختصات این فضای فرهنگی اهمیت می‌یافت. ضمن آنکه این فضای فرهنگی در یک‌روند تاریخی تشکیل‌شده است. به همین دلیل تصمیم گرفتم که این تاریخ فرهنگی را ترسیم کنم.

سپید: مهم‌ترین نتیجه‌ای که از این سبک تاریخ‌نگاری گرفتید چه چیزی بود؟
      متوجه شدم که بسیاری از رویکردها به تاریخ باستان ناشی از تعصبات و تنگ‌نظری‌ها صورت گرفته است. مثلا اینکه بسیاری معتقدند که دربار شاهان باستانی یکسره عرصه ظلم و بیداد بوده و اشتباه می‌کنند. ما در آن زمان‌ها نهادهای مدرن مثل امروز نداشتیم و مهم‌ترین نهادی که حضور داشت،‌ دربار بود. دربارها مرکز تجمع دانشمندان،‌ ریاضی‌دانان،‌ منجمان و معماران بودند. حتی برخی از شاهان این دانشمندان را می‌دزدیدند. مثلاً شهرت امیر نوح سامانی به دربارش بود. البته بسیاری از رفتارهای شاهان اشتباه و همراه ستم بوده است و برخی از این شاهان نیز آدم‌های خوبی نبوده‌اند. مثلا وقتی در مورد نادرشاه صحبت می‌کنیم، در وهله نخست شاهی جهانگیر و باتدبیر به نظر می‌رسد. او بعدازاین که فتوحاتش را به نام سردار صورت داد، مجلسی در آذربایجان تشکیل داد و آن افراد او را انتخاب کردند. این مسئله در مورد بسیاری دیگر از شاهان ایرانی مثل کوروش و داریوش نیز صدق می‌کند.

سپید: چرا این‌قدر بحث فرهنگ برایتان پررنگ است؟
      ایرانی که ما الآن داریم،‌ سرزمینی است که تقریبا در زمان فتحعلی‌شاه و ناصرالدین‌شاه شکل گرفت. دوسوم ایران را در عهد قاجار بخشیدند. تا پیش از آن بخش‌های عمده‌ای از کشورهای ارمنستان و گرجستان و آذربایجان به ایران متعلق بود. انگلستان با فشارهایی که به دربار قاجار می‌آورد، به‌تدریج این سرزمین‌ها را به نفع روس‌ها از ایران جدا کرد. ایران سیاسی فعلی یک‌سوم ایران در زمان آقامحمدخان قاجار است. پیش از آن البته ایران بسیار وسیع‌تر نیز بوده است. حالا کاری به ایران زمان هخامنشی نداریم که از غرب تا مصر و حبشه و قسمتی از سودان و الجزایر و لیبی و از شرق تا میانه هندوستان امتداد داشت. به همین خاطر احساس کردم اگر بخواهم در مورد ایران سخن بگویم باید در مورد مسائلی سخن بگویم که مردم تمام این سرزمین وسیع از آن بهره‌مند هستند. در بخشی از کتاب با عنوان ایران فرهنگی توضیح داده‌ام که مقصود از ایران فرهنگی چیست. ایران فرهنگی سرزمینی است که در آن مظاهر فرهنگی ایران اعم از ادبیات،‌ آداب،‌ رسوم،‌ تاریخ،‌ زبان و … حضور دارد. به نظر من نمی‌توان هیچ پایه اشتراکی بهتری از فرهنگ برای مردمان این سرزمین پهناور جست.

سپید: به نظر شما مباحث ژنتیکی بی‌ربط با این مباحث فرهنگی نیست؟
      خیر. این تخصص گرایی و محیط را کوچک کردن امروز خیلی باب شده است. آلمانی‌ها می‌گویند که تخصص آن است که انسان از یک محیط خیلی کوچک عمق زیادی را ببیند، نهایت این نگاه آن است که از یک محیط صفر همه‌چیز بداند که درواقع یعنی اینکه هیچ‌چیز نداند! درحالی‌که کلی‌گرایی به آن معناست که انسان از یک محیط باز عمق کمی را بداند،‌ نهایت این امر نیز این است که انسان از همه‌چیز هیچ‌چیز را نداند!‌ می‌بینید که نهایت هر دو یکی است، یعنی در هر دو حالت آدم هیچ‌چیز را نمی‌داند. از این هر دو حالت باید گریز داشت. من هیچ‌کدام از این دو حالت را نمی‌پسندم و معتقدم اگر هر متخصصی در هر حوزه‌ای قرار باشد که تنها کار خودش را انجام دهد، آدم موفقی نیست و حتی می‌توان گفت ربات است. به عقیده من هر انسانی در کنار تخصص در رشته خودش باید در حوزه‌های دیگر نیز وارد باشد.

سپید: یک پزشک نیاز دارد که شعر و تاریخ بداند؟
       یک پزشک در کنار تخصص پزشکی باید از شعر،‌ عرفان،‌ ادبیات،‌ فلسفه،‌ تاریخ و … نیز سر دربیاورد. یک پزشک غیر معنوی به درد نمی‌خورد. چیزی که بیمار را سالم می‌کند،‌ دارو یا جراحی نیست،‌ بلکه آن معنویتی است که میان پزشک و بیمار به وجود می‌آید. این رابطه به بیمار قدرت سر پا ایستادن می‌دهد. متاسفانه امروز در جامعه ما افراد به سمت تخصص گرایی رفته‌اند و این‌یک آفت است.

سپید: حالا باوجوداین دغدغه افق روشنی برای فضای فرهنگی جامعه می‌بینید؟
      من خودم آدم خوش‌بین،‌ امیدوار و آینده دوستی هستم. ضمن آن‌که معتقدم انسان باید در هر کاری تداوم داشته باشد. تداوم از آن صفت‌هایی است که هر انسانی باید داشته باشد. در زمان انتخابات مدام گفته می‌شود که شرکت در انتخابات وظیفه شرعی و عرفی و وجدانی و میهنی همه است. توقع من به‌عنوان یک شهروند آن است که این انتظار و آن وظیفه و رسالت تداوم داشته باشد. نباید چنین باشد که مردم رای بدهند و بعد کنار بنشینند. به اعتقاد من مردم همیشه باید حضورداشته باشند و از نزدیک با مسائل و مشکلات درگیر باشند،‌ یعنی مردم باید در کارها مشارکت داشته باشند. در اروپا وقتی دولتی از منتهاالیه راست تا منتهاالیه چپ منتقل می‌شود،‌ تنها چیزی حدود 150 نفر جابه‌جا می‌شوند؛ اما متاسفانه در ایران در هر تغییر ریاست جمهوری در حدود ۲۵ هزار نفر جابه‌جا شدند. این‌یک اشتباه محض است.  نکته دیگر آن‌که باید به منتقدان صادق داخلی اعتماد کرد و از به کار بردن صفت دشمن در مورد ایشان پرهیز کرد. مدیران فرهنگی باید به این فرمایش امام علی (ع) توجه کنند که فرموده است:‌ «اخوت من صدّقک لا من صدق» یعنی  «دوست تو کسی است که با تو صادق باشد نه کسی که تو را تصدیق کند». نباید هر کس انتقاد می‌کند را حذف کرد. 

سپید: کدام بیماری‌های ژنتیکی در کشور ما شیوع بیشتری دارد؟
      اگر بخواهیم از بیماری‌هایی صحبت کنیم که منشا ژنی دارد می‌توانیم به بیماری‌های تالاسمی، هموفیلی، دیستروفی‌ها عضلانی، نابینایی و ناشنوایی اشاره کنیم. البته باید توجه داشت از مجموع 20 هزار بیماری ژنی در حدود 8000 تا 9000 بیماری پدر و مادر باید ناقل این بیماری بوده باشند تا فرزندشان به این بیماری مبتلا شده باشد بنابراین احتمال ابتلا به چنین بیماری‌هایی در ازدواج‌های خویشاوندی بیشتر خواهد بود. پس نقطه‌ضعف ما بیشتر درزمینه همین بیماری‌هاست؛ یعنی بیماری‌هایی که پدر و مادر ناقل آن هستند و خودشان هیچ اطلاعی در این زمینه ندارند. در هر کشوری که ازدواج خویشاوندی بیشتر باشد، شیوع این بیماری‌ها بیشتر است. بیماری تالاسمی با توجه به شرایط آب و هوایی و وجود کمربند تالاسمی که دور دنیا را فراگرفته در کشور ما شیوع بیشتری دارد. اگر از اروپا شروع کنیم همه کشورهای اطراف مدیترانه از پرتغال، اسپانیا، یونان و ایتالیا تا عربستان سعودی و ایران، پاکستان و هندوستان ، تایلند، اندونزی و مالزی در این کمربند قرار می‌گیرند.

در یک نگـاه
      داریوش فرهود در طول فعالیت خود خدمات گوناگونی را در سطح آموزشی، پژوهشی، برنامه‌ریزی، فرهنگی ، اطلاع‌رسانی و آموزش همگانی ارائه کرده است. از مهم‌ترین خدمات پژوهشی ایشان می‌توان به کشف Transferi- B- Ira- و نیز کشف نوعی بیماری به نام (Sever Multiple Sclerosis Farhud Type) که شجره‌نامه آن بزرگ‌ترین شجره‌نامه در دنیای پزشکی است، اشاره کرد.

زمینه‌های فعالیت علمی داریوش فرهود عبارت‌اند از:
ژنتیک پزشکی، ژنتیک جمعیت‌های انسانی، مشاوره ژنتیک و تشخیص پیش از تولد، اخلاق در علوم و فناوری به‌ویژه ژنتیک پزشکی، انسان‌شناسی، سبک زندگی، پزشکی و بهداشت سالمندان.
کارشناسی در روانشناسی (BSC) از دانشگاه مایند، آلمان 1963
دکتری پزشکی(MD) از دانشگاه ارلانگن، آلمان 1969
دکتری ژنتیک انسانی و انسان‌شناسی (PHD) از دانشگاه ماینس، آلمان 1972
پروفسوری در ژنتیک پزشکی (Prof) از دانشگاه مونیخ، آلمان 1991
بنیان‌گذار، استاد و مدیر اولین گروه ژنتیک انسانی در ایران، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی تهران 1352 تا 1382
بنیان‌گذار و رئیس کلینیک ژنتیک، تهران 1354 تاکنون
استاد مدعو، مرکز کودکان معلول ذهنی، دانشگاه مونیخ، آلمان 1369 تا 1370
کارشناس رسمی رشته ژنتیک انسانی، سازمان جهانی بهداشت، ژنو 1355 تاکنون
عضو کمیته « اخلاق در ژنتیک پزشکی» سازمان جهانی بهداشت، ژنو 1373 تا 1380.
عضو پیوسته و دائمی فرهنگستان علوم جهان سوم، تریست از1375
عضو کمیته ملی « اخلاق زیستی» کمیسیون ملی یونسکو- ایران 1382 تاکنون
عضو پیوسته و دائمی فرهنگستان علوم پزشکی ایران، تهران از 1385
کشف و گزارش گونه جدیدی از ترانسفرین انسان «ترانسفرین ایران» 1367
تقدیر نامه رئیس دانشگاه تهران به مناسبت «خدمات پژوهشی بسیار ارزشمند» 1364
تقدیرنامه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به مناسبت «کوشش در اعتلای بهداشت کشور» 1369
لوح افتخار و جایزه ریاست محترم جمهوری از جشنواره جهانی خوارزمی، در پژوهش 1369
دو لوح افتخار و جایزه جشنواره ابن‌سینا، در پژوهش 1378و 1382
لوح افتخار و جایزه جشنواره رازی، در انتشارات 1387
لوح افتخار و جایزه برای سردبیری فصلنامه انگلیسی‌زبان «بهداشت ایران» به‌عنوان «مجله ممتاز بین‌المللی» 1388
لوح افتخار ریاست محترم جمهوری، به مناسبت «تلاش‌های خالصانه و آثار ارزشمند و خلاقانه در طول دوران خدمت»1389
لوح افتخار دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران برای «کوشش خستگی‌ناپذیر در راستای اعتلای دانشکده» 1389 و....

خلاصه گفت‌وگو
       در زمانی که در آلمان درس می‌خواندم هر 2 سال یک بار به ایران سفر می‌کردم و بی نهایت میهن پرست بودم و هنوز هم هستم، بعد از انقلاب بسیاری از دوستانم در خارج از ایران از فرانسه، آلمان و استرالیا با من تماس می‌گرفتند و درخواست داشتند که به این کشورها بروم ولی پاسخ من این بود که من اینجا به دنیا آمده‌ام و در همین کشور می‌میرم.

       زمانی که به ایران آمدم 3 موضوع برای تحقیق و پژوهش برای من مهم بود، اول ژنتیک جمعیت‌ها بود که ساختار ژنتیکی جمعیت را مشخص می‌کرد و دوم ژنتیک پزشکی بود که بررسی انواع بیماری‌ها و برنامه ریزی برای جلوگیری از آن بود، موضوع سوم انسان شناسی برای بررسی رفتارهای انسان‌ها و خصوصیت‌های اخلاقی بود. زمانی که 4 سال و 5 ماه از حضور من در ایران می‌گذشت پروژه بزرگی در نزدیک آباده و محل کوچ ایل‌های قشقایی با حضور تیمی 80 نفره به من پیشنهاد شد.

       در بخش‌هایی از ژنتیک که خدمات و سرویس‌دهی است، پیشرفت خوبی داشته‌ایم و خوشبختانه برای درمان امروز کسی از ایران خارج نمی‌شود مگر اینکه برای بیماری نادر و سختی باشد.

       ما ایرانی‌ها باهوش هستیم، اما به دلیل برخی نقاط ضعفی که داریم این هوش نسبت به مردم دیگر کشورها تحت شعاع قرار می‌گیرد، مثلا ما ایرانی‌ها تداوم نداریم و سخت‌کوش نیستیم و این موضوع ژنتیکی است

       معتقدم اگر هر متخصصی در هر حوزه‌ای قرار باشد که تنها کار خودش را انجام دهد، آدم موفقی نیست و حتی می‌توان گفت ربات است. به عقیده من هر انسانی در کنار تخصص در رشته خودش باید در حوزه‌های دیگر نیز وارد باشد.

       یک پزشک در کنار تخصص پزشکی باید از شعر،‌ عرفان،‌ ادبیات،‌ فلسفه،‌ تاریخ و … نیز سر دربیاورد. یک پزشک غیر معنوی به درد نمی‌خورد.

       فرضیه نژاد برتر نخستین بار از سوی یک فیلسوف فرانسوی مطرح شد و آلمانی‌ها اساساً نژادپرست نبودند. آلمانی‌ها پس از مطرح‌شدن فرضیه نژاد برتر به‌شدت دچار نگرانی و هراس شدند و ترسیدند پیشرفت علم ژنتیک به اصلاح نژاد منجر شود.

       اما اینکه افراد بتوانند با استفاده از روش‌های مبتنی بر مهندسی ژنتیک از ویژگی‌های برتر برخوردار شوند، خلاف اصول اخلاقی است و سازمان جهانی بهداشت و یونسکو با این موضوع به‌شدت مخالف هستند.

حمیده طاهری
برچسب ها
دیدگاه کاربران
نام :    ایمیل : 

عکس خوانده نمی‌شود کد امنیتی :      

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد

طراحی و اجرا توسط: هیاهو