یکی از افتخارات هر خانوادهای، داشتن پزشک خانوادگی است. پزشکی که تمام بیماریهای افراد خانواده را میشناسد، در جریان ژنتیک خانواده و مشکلات آن است و در عین حال رابطهای صمیمانه با تمام اعضای آن خانواده دارد. نگاه که میکنی، پدر و مادر و خاله و عمه و دایی و عمو همه به یک پزشک داخلی مراجعه میکنند یا پزشکهای متخصصی که به آنها سر میزنند یک نفر است. اما به همان اندازه که برای خانوادهها این ارتباط صمیمانه با پزشک به درد خاطرهگویی در دورهمیهای شبانه میخورد تا در کنار چای و شیرینی از تازهترین بیماریشان بگویند و از دکتری که با همه آشناست صحبت کنند، برای پزشک شبیه به کابوس شبانه است. به هر حال باید به خودت مطمئن باشی که اطلاعات افراد یک خانواده را به گردش نیندازی و اعتمادشان را خدشهدار نکنی.
مهمترین سرمایه هر پزشک در ارتباط با بیمارانش اعتماد است. اعتماد است که فرصت میدهد تا بیمار با آرامش مشکلاتش را به زبان بیاورد و علائم بیماری را بدون ترس از قضاوت شدن در اختیار دکتر قرار دهد. اگر بیمار احساس کند که هر کدام از اعضای خانوادهاش که به آنجا مراجعه میکنند، ممکن است در جریان مشکلات او قرار گیرند، فرصت از دست رفته است. دیگر بیمار به پزشکش اعتماد نمیکند و دیگر با اعضای خانوادهاش نیز احساس نزدیکی ندارد. برای آدمی که در معرض تپش قلبهای اضطرابی قرار میگیرد، برای زنی که با مشکلات زناشویی روبهرو است، یا حتی برای مردی که دست روی زنش بلند میکند، شنیدن این داستانهای ناامیدکننده از زبان اعضای خانواده نه تنها اوضاع را بهتر نمیکند، بلکه ممکن است به خراب شدن وضعیت نیز منجر شود. تنها کسی که در یک خانواده در جریان ریز و درشت مشکلات افراد قرار میگیرد پزشک خانوادگی است. کسی که علائم ضرب و شتم را میبیند، کسی که به درونیترین مشکلات هر خانواده سرک میکشد و خوب نیست که این فرصت با ورود به بحثهای خالهزنکی شبانه از میان برود.
اما راهش چیست؟ حواستان را به آدمهایی که میخواهند به اسم نگرانی اطلاعات مربوط به افراد دیگر را از زیر زبان شما بیرون بکشند، جمع کنید. آنها معمولا به قصد نگرانی نیست که این سوالها را مطرح میکنند. ممکن است جنگ و جدلهایی خانوادگی در جریان باشد که شما ناخواسته به درون آنها کشیده شوید. برای فرار از چنین موقعیتی، بهتر است ارتباط فردیتان با هر بیمار را در اولویت قرار دهید و حتی درباره کودکان نیز این اصل را رعایت کنید. این اعتمادسازی درباره کودکان، در آیندهای که آنها قدم به دوران نوجوانی و جوانی میگذارند، به کار شما میآید. ممکن است دختری 16ساله نداند برای مشکل عصبی معدهاش به کجا مراجعه کند، ممکن است پسری 17 ساله نداند با عذاب وجدان چند مرتبه مصرف مواد مخدرش به کجا برود. برای مردمان بزرگسالی که ما هستیم، هر اندازه این مشکلات کوچک یا قابل حل باشد، برای نوجوانها بزرگترین معضل جهان است که آنها را به بیراهه میکشاند. ارتباط مستقیم شما با کودکان و نوجوانان، شما را در صدر فهرست کمک به آنها قرار میدهد و آنها را نیز از مشکلات بزرگتر در امان نگه میدارد. پس وظیفه خودتان را انجام دهید و تا میتوانید خودتان را از شر دل دادن و قلوه گرفتن با اعضای خانواده در امان نگه دارید.
نگار مفید