«جنگ»؛ عامل استرس خارج از تجربیات عادی زندگی است
«جنگ» و پیامدهای مختلف بر سلامت روان

17 تیر 1404 ساعت: 01:4

دکتر فربد فدائی
روانپزشک و دانشیار دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
امروزه نقش استرسورها (عوامل ایجادکننده فشار روانی) در ایجاد بیماری‌های روانی به‌خوبی شناخته شده‌است. استرسورها ممکن است رویدادهای عادی زندگی باشند که به‌عنوان نمونه می‌توان به مشکلات شغلی، بیکاری، طلاق و حتی ازدواج اشاره کرد. تعجب نکنید. ازدواج نیز گرچه عموما رویداد فرخنده‌ای است اما از آنجا که دگرگونی در اکثر جنبه‌های زندگی ایجاب می‌کند، ویداد استرس‌آوری است.


پژوهشگران استرسورهای گوناگون زندگی عادی را با یکدیگر سنجیده‌اند و دریافته‌اند که شدیدترین استرسور عبارتست از مرگ همسر زیرا زندگی فرد بازمانده را به‌طور کلی تغییر می‌دهد و او در اکثر جنبه‌های زندگی نیاز به سازگاری دوباره پیدا می‌کند.


اگر به مرگ همسر درجه 100 بدهیم، طلاق درجه 74، ازدواج درجه 50، اخراج از کار درجه 47، تغییر موقعیت مالی درجه 38، تغییر محل اقامت درجه 20 و دریافت جریمه رانندگی درجه 11 را خواهدداشت.


نکته این است که اگر فرد در زمان کوتاه با چند استرسور روبرو شود، دچار بیماری می‌شود. این بیماری ممکن است جنبه روانی مانند افسردگی، جنبه روان‌تنی مانند بیماری‌های عروق کرونر قلب یا جنبه اجتماعی مانند اعتیاد و رفتارهای غیراجتماعی و ضداجتماعی داشته‌باشد. استرسورها موجب کاهش ایمنی بدن و آسیب‌پذیری آن به بیماری‌های عفونی و انواع سرطان می‌شوند.


«جنگ» نوعی استرس خارج از تجربیات عادی زندگی است
اما گاهی استرسور خارج از تجربیات عادی زندگی است که سیل، زلزله، حوادث وسائل نقلیه و جنگ نمونه آنهاست. اینها مواردی است که در 75 درصد موارد در فرد وضعیت بیمارگونه شدیدی را به‌وجود می‌آورد که به آن اختلال فشار روانی به‌دنبال سانحه می‌گویند.
در کسانی که به‌طور مستقیم با جنگ روبرو شده‌اند، صحنه‌های فاجعه‌آمیز چه در خواب و چه در بیداری دائم مزاحم فرد می‌شود. فرد ناآرام و بیقرار و دچار رفتارهای پرخاشگرانه و احساس بیزاری از دیگران می‌شود، گوشه‌گیری و به‌هم‌خوردن روابط عاطفی پیشین، تنش روانی و جسمی، حالت گوش‌به‌زنگی یعنی واکنش شدید در باربر محرک‌های جزئی، اختلال در خواب، کابوس، اجتناب از صحنه‌هایی که در تجربه جنگ شاهد آن بوده و اختلال در شناخت برخی از این نشانه‌‌هاست.
اما حتی اگر فرد در مواجه مستقیم با جنگ نباشد، شرایط جنگی و احتمال بروز جنگ می‌تواند سبب فشار روانی مداوم شود. عوارضی از قبیل گرانی، کمبود اجناس و ترس از صدمه به عزیزان در اثر جنگ سبب فشار روانی و استرس می‌شود.


جنگ؛ آسیب به فردیت یا افزایش توانایی شناختی؟
 دکتر حافظ باجغلی
روانپزشک و درمانگر تحلیلی
احساس بی‌پناهی و بی‌دفاعی در شرایط غیر قابل پیش‌بینی جنگ ما را نسبت به خودمان بی‌اعتماد می‌کند و بیشتر به ادراک‌ها و احساس‌های جمعی اعتماد می‌کنیم تا به آن‌چه در ذهن خودمان می‌گذرد. این یک آسیب جدی است که جنگ روی توانایی شناختی ما می‌گذارد. ضربه‌ای کاری‌تر از این نیست که جنگ فردیت را از انسان‌ها می‌گیرد. به همین دلیل است که بازار شایعه‌پراکنی، پیش‌بینی‌های آبکی و بی‌اساس و تحلیل‌های غیر کارشناسانه در جنگ داغ می‌شود.


خطر اصلی شایعه‌پراکنی آسیب‌رساندن به ساختار ذهنی-شناختی است
هرکه با اعتمادبه‌نفس و اطمینان کاذب بیشتری داد سخن بدهد، شنونده‌های بیشتری را جلب می‌کند. خطر این دست شایعه‌پراکنی‌ها فقط دمیدن در آتش ترس و وحشت انسان‌ها یا سوق‌دادن آن‌ها به تصمیم‌های تکانشی و غیرمنطقی نیست. خطر اصلی آن آسیب رساندن به ساختار ذهنی-شناختی ماست. ما که تا دیروز بدون دلیل موجه و منبع معتبر چیزی را از کسی نمی‌پذیرفتیم، امروز به تمامی وا داده‌ایم و خودمان را به هر احساس یا فکری که از دیگران به ما می‌رسد می‌سپاریم. این ترس‌ها و هیجان‌های منفی اثر تجمعی دارند و این قابلیت را دارند که در مدت زمان کم به نقطه‌ اوج برسند.
در این واقعیت تلخ هیچ شکی نیست که جنگ وحشتناک است، انسان‌ها را می‌کشد، مجروح می‌کند، بی‌خانمان می‌کند، اما همیشه ذهن ما با ساز و کار "فاجعه‌سازی" در آتش واقعی جنگ می‌دمد و اگر میزان این فاجعه هرچه‌قدر باشد، آن را صد برابر می‌کند.
از نگاه من بزرگ‌ترین خطر کوتاه‌مدت و همچنین درازمدت جنگ آسیب به ساختار ذهنی انسان‌هاست. اگر فردیت از ما گرفته شود و خودمان را به دست جریان لگام‌گسیخته هیجانات جمعی بسپاریم و اجازه دهیم جماعت انسان‌ها به جای "من" احساس کند، بترسد، فکر کند، یا تصمیم بگیرد، دیگر چیزی از "من" باقی نمی‌ماند. اگر بمب و موشک تعداد محدودی از انسان‌ها را می‌کشد، از دست دادن فردیت و واسپاری خودمان به احساسات هم‌افزای گروهی به همه ما آسیب می‌رساند. البته پدیده ذوب‌شدن در احساسات جمعی، سودمندی تکاملی دارد. پیشینیان حیوانی ما برای بقا ناچار بوده‌اند در جنگ تک‌روی را کنار بگذارند و احساس و عمل‌شان را به دست احساس و عمل گله بسپارند. اما برتری ما این است که لوب پیشانی (فرونتال) مغزمان رشدیافته‌تر است و قرار نیست اجازه دهیم مغز حیوانی ما اختیار  مغز انسانی ما (لوب پیشانی) را به دست بگیرد.


در شرایط جنگی مشاهده‌‌گر باشیم
ممکن است بپرسید راه چاره چیست. چگونه ممکن است در این اوضاع غیر قابل پیش‌بینی خودمان را به دست جریان هیجانات منفی جمع نسپاریم؟ مگر می‌شود؟! از نظر من می‌شود. ما می‌توانیم در شرایط جنگی مشاهده‌‌گر باشیم. خیلی وقت‌ها باید بتوانیم فقط ببینیم. قرار نیست هر مشاهده‌ای ما را به نتیجه‌گیری سریع و شتابزده احساسی یا رفتاری سوق دهد. توانایی مشاهده‌گری خنثی بدون درگیری سریع احساسی نشانه پختگی شخصیت است. این یک ویژگی حیوانی است که هر نشانه‌ای دیدی، سریع واکنش نشان بده: یا فرار کن، یا بجنگ! حیوان‌ها توانایی مشاهده‌گری بدون سوگیری، جداکردن بخش احساسی از بخش عقلانی مغز و تفکر تحلیلی و شخصی را ندارند. آن‌ها تحت تاثیر اثر هم‌افزای هیجانات مثبت یا منفی گله‌ای هستند. ما هم اگر خودمان را به حال خود رها کنیم، به دام چنین جریانی می‌افتیم و مغز حیوانی ما روی مغز انسانی ما چیره می‌شود. اما می‌توانیم همیشه شخصیت مستقل، نگاه تحلیلی و مشاهده‌گری خنثی را در خودمان پرورش دهیم و اجازه ندهیم احساسات و هیجانات جمعی روی ما غلبه کند. البته قطعا منظور این نیست که با این شیوه می‌توانیم ترس و وحشت جنگ را به صفر برسانیم. اما می‌توانیم مثلا آن‌را از ۸۰ به ۳۰ یا ۴۰ برسانیم. همین خودش خیلی مهم است و از ما در برابر بسیاری از پیامدهای منفی محافظت می‌کند.
ما در زمان جنگ باید این مهارت را در خود پرورش دهیم که خودمان را نه به دست شایعه‌پراکنی‌ها و پیش‌بینی‌های بی‌اساس و بی‌پشتوانه بسپاریم، نه اجازه دهیم ترس‌ و وحشت اغراق شده دیگران به ما سرایت کند. فقط انسان‌هایی که شخصیت قوی و ذهن تحلیل‌گر و توانایی مشاهده‌گری بدون واکنش سریع احساسی و رفتاری دارند، می‌توانند از شرایط جنگی با حداقل آسیب بیرون بیایند.


نه انکار؛ نه فاجعه‌سازی!
جنگ فاجعه است. در فاجعه بودن آن هیچ شکی نیست. ما نباید فاجعه را انکار یا آن ‌را کم‌اهمیت  کنیم، اما در عین حال نباید اجازه دهیم سازوکار فاجعه‌سازی مغز ما فعال شود و میزان این فاجعه را چند برابر کند.
گاهی مغز ما اسب چموشی می‌شود که نیاز است با خودآگاهی آن ‌را مهار کنیم. از این منظر در شرایط جنگی نه تنها می‌توانیم آسیب را به حداقل برسانیم، بلکه می‌توانیم آن را به عنوان فضایی ببینیم که به افزایش توانایی شناختی ما کمک می‌کند. مشاهده‌گری بدون واکنش سریع هیجانی یا رفتاری یک مهارت اکتسابی و قابل آموزش است. جنگ این آموزش و پختگی را می‌تواند به ما بدهد. به شرطی‌که به آن اجازه دهیم درس‌هایش را به ما بدهد. تمرین مشاهده‌گری و به تعویق انداختن واکنش‌های آنی احساسی و رفتاری باعث افزایش «نوروپلاستیسیتی» یا «انعطاف‌پذیری ذهن» ما می‌شود. در واقع مدارهای جدیدی را در مغز ما ایجاد و فعال می‌کند و به زبان ساده‌تر سیم‌کشی مغزمان را در جهت انعطاف‌پذیری بیشتر تغییر می‌دهد.
جنگ همان‌طور که می‌تواند به PTSD یا اختلال استرس پس از سانحه منجر شود، می‌تواند موجب post traumatic growth یا "رشد پس از سانحه" بشود. ما دیر یا زود از این شرایط جنگی بیرون می‌آییم. اما اگر با آن به شیوه پخته‌ای برخورد کنیم، نه تنها آسیب‌های آن‌ را به حداقل می‌رسانیم، بلکه درس‌ها و مهارت‌ها و انعطاف‌پذیری ذهنی که به ما داده‌است، توشه راه ادامه زندگی‌مان می‌شود. وقتی به بحران‌ها نه فقط به‌عنوان مصیبت‌هایی که خارج از کنترل ما روی سر ما هوار شده‌اند، نگاه کنیم، بلکه آن‌‌ها را به عنوان شرایطی که با وجود مصیبت‌های فراوان آشکار، موهبت‌های پنهانی دارند و از طریقی می‌توانند به رشد ما کمک کنند، درنظر بگیریم، بهتر می‌توانیم از آن‌ها عبور کنیم.
در هر صورت حتی در شرایط غیر جنگی هم زندگی پر از آسیب و خطر و شرایط پیش‌بینی ناپذیر است. ما ناچاریم مهارت مدیریت آن‌ها را در خود پرورش دهیم. در غیر این صورت مانند پیشینیان حیوانی خود ناچاریم به شرایط بحرانی و استرس‌زا واکنش سریع، تکانشی، شتابزده و غیر منطقی بدهیم و خودمان به تشدید آسیب‌ها دامن بزنیم.


مراقبت از سلامت روان در شرایط جنگ
 دکتر محمدرضا خدایی
روانپزشک و استاد دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
در روزهای اخیر مردم شرایط سخت و پراسترسی را تجربه کردند. قبل از هر چیز باید بدانیم در زندگی ما استرس وجود دارد و نمی‌توان آن را از زندگی حذف کرد. از طرفی استرس می‌تواند تاثیرات زیادی بر سلامت جسم و روان ما داشته باشد. شرایط جنگ یکی از عوامل بیدارکننده استرس در انسان است. هر استرسی که به بدن وارد می‌شود بر حسب اینکه سیستم دفاعی بدن چقدر می‌تواند آن را مدیریت کند در بدن تاثیر می‌گذارد. نمی‌توان اخبار جنگ را نشنید و خرابی و ضرر آن را نادیده گرفت، اما نکته مهم این است که بدن ما چقدر می‌تواند آن را مدیریت کند، با آن کنار بیاید یا با آن مقابله کند.
در مورد جنگ، بدیهی است که این شرایط یک استرس منفی به فرد وارد می‌کند و اگر بدن تحمل نداشته باشد این استرس منفی می‌تواند تبدیل به مشکلات سلامت روان مانند اضطراب، دلشوره، احساس افسردگی و ناامیدی و احساس عدم توانمندی در برابر اخبار نگران‌کننده و حتی مشکلات جسمی مانند تپش قلب، تنگی نفس، احساس تغییر در محیط اطراف، حالت تهوع، احساس عدم توانایی مقابله با مشکلات جسمی، درد بدن، احساس خستگی و اختلال خواب شود.
به هر حال شرایط سخت روی هر کسی اثر می‌گذارد، بخشی از این تاثیر غیرقابل پیش‌بینی است. به‌ویژه شرایط اخیر می‌تواند باعث احساس ترس و اضطراب در افراد شود. باید توجه داشت ترس برادر مرگ است. بدن به احساس ترس واکنش نشان می‌دهد و با ترشح هورمون‌های کورتیزول، آدرنالین و حتی مقداری سروتونین با این شرایط مقابله می‌کند اما خود این شرایط می‌تواند موجب بروز اضطراب و احساس گرگرفتگی شود، بر کل بدن اثر بگذارد و باعث تغییر در سیستم روانی فرد شود.
شرایط نگران‌کننده می‌تواند تنظیم روانی بدن را در کوتاه مدت و بلند مدت دچار اخلال کند و حالاتی مانند افسردگی، اضطراب مزمن و حتی بیماری‌های روان‌تنی از جمله مشکلات و بیماری‌های گوارشی ایجاد کند، بنابراین باید آن را مدیریت و کنترل کرد.
یک سری وقایع در زندگی روزمره هر فرد ممکن است به طور اختصاصی ایجاد شود. به عنوان مثال اطلاع در مورد ابتلا به بیماری یا مشکلات اطرافیان، مواجهه با شرایط سخت اقتصادی، مشکلات خانوادگی، حوادث، تصادفات و اتفاقات ناگوار غیرقابل پیش‌بینی؛ اینها همه جزو شرایط بد تلقی می‌شود. این وقایع می‌تواند در هر فرد با فرد دیگر متفاوت باشد و عامل استرس شدید و ناگهانی همراه با ترس باشد. نگرانی درباره عواقب این مسائل و ترس از اینکه بعداً چه خواهد شد می‌تواند روی فرد تاثیر بگذارد و سیستم سلامت روان او را بر هم بزند و علایمی مانند تغییر اشتها، تپش قلب و اختلال خواب ایجاد کند. همانطور که گفتم شرایط بد را باید مدیریت کرد.
در چنین شرایطی افراد باید سعی کنند همه وقت و زندگی‌شان را در اختیار رسانه‌های خبری نامعتبر قرار ندهند و زمان‌های مشخصی را برای رصد اخبار از منابع معتبر در نظر بگیرند تا درگیر استرس ناشی از شایعات خبری نشوند. یکی از عوامل ایجاد استرس شایعه است. بهتر است درباره اخبار نادرست و شایعه‌ها از دیگران پرس‌وجوی اضافه نکنیم. اطلاعات را در شبکه‌های مجازی از هر منبعی دریافت نکنیم و تنها از منابع متعبر و موثق پیگیر اخبار باشیم.
این نکته را هم باید مورد نظر داشت که اغلب ترسی که با شنیدن اخبار احساس می‌شود بسیار بیشتر است و ذهن در این مورد بزرگنمایی می‌کند. مثلاً برخی افراد در مواجهه با اخبار نگران‌کننده، با بزرگنمایی به پیشواز بحران می‌روند و دچار استرس زیاد می‌شوند. اگرچه نباید مسائل را بزرگ‌تر از واقعیت ببینیم اما باید آمادگی لازم را داشته باشیم که اگر اتفاقی افتاد با آمادگی بیشتر با آن مواجه شویم و کارهای لازم را انجام دهیم. به عنوان مثال در اخبار زلزله با در نظر گرفتن عواقب احتمالی به شکل منطقی و واقع‌گریانه اقدامات لازم را انجام دهیم نه اینکه دچار اضطراب شدید شده و تعادل روانی‌مان را از دست بدهیم. آمادگی افراد باعث می‌شود استرس کم و کنترل شود.
اگر بخواهم جمع‌بندی کنم، برای کنترل استرس توصیه‌های زیر کاردبردیست:
اخبار را از منابع معتبر و جای مطمئن دریافت کنیم.
توکل به خدا و اتکا به توانمندی‌های خودمان را فراموش نکنیم.
ارتباطات اجتماعی‌مان را بیشتر کنیم و از کمک‌های دیگران بیشتر بهره ببریم.
فعالیت‌های مثبت مانند انجام ورزش و تمرین‌های تن‌آرامی و آرامسازی را در برنامه روزانه‌مان بگنجانیم.
از تخصص و توانایی‌هایمان در کمک به دیگران بهره ببریم و از کمک و همدلی با دیگران غافل نشویم.
از بزرگ‌ترها مشورت بگیریم. تبادل اطلاعات با افراد باتجربه و قابل‌اعتماد که سرد و گرم روزگار را چشیده‌اند و در شرایطی مشابه آن‌چه که ما نگران آن هستیم زندگی کرده‌اند و این تجربه را با موفقیت پشت سر گذاشته‌اند، کمک می‌کند راحت‌تر احساس نگرانی‌مان را کنترل و مدیریت کنیم.