دکتر میترا حکیم شوشتری فوقتخصص روانپزشکی کودک و نوجوان
با صدای سگ همسایه از خواب بیدار میشوم و به ساعت نگاهی میاندازم. ساعت 4 و نیم صبح است و برای من که به زحمت خوابیده بودم این بیداری نابهنگام بسیار آزاردهنده است. حیوان بینوا که بیش از یک ماه است همسایه جدید ما شده، میکوشد به صاحبان خود پیامی بدهد ولی در این راه موفق نیست.
گاهی در واپسین لحظات روز، فردی را در نزدیکی خانه میبینم که با سگش به پیادهروی مشغول است و سعی دارد از او تبعیت کند و با او مهربان باشد. اینجا هم ارتباط موثر، کمککننده است؛ یعنی باید بدانی با هر صدایی چه واکنشی نشان دهی. مانند نوزادی که قبل از غانوغون کردن، یاد میگیرد صدای گریهاش را تغییر دهد. این یک مرحله تکاملی است که نشاندهنده ارتباط کودک با محیط و مرحله بسیار ابتدایی از شروع کلام است. البته نباید فراموش کنیم که کودک به مادر باحوصله نیاز دارد تا بتواند بفهمد که نوزادش چه میخواهد و به احساس ایمنی او کمک کند، زیرا نوزاد میفهمد که بسیار باارزش است و اولین اولویت مادر است.
این روزها ارتباط والدین با کودکان خردسال بهطرز عجیبی تحتتاثیر فضای مجازی قرار گرفته است. مادران میکوشند در مسابقه چک کردن اینستاگرام و سایر فضاهای مجازی از دیگر همسالان خود عقب نمانند. برای همین کودک را در معرض تماشای انواع انیمیشنها و صفحات موبایل قرار میدهند که احتمالا مشکلاتی را در درازمدت ایجاد میکند.
بگذریم، داشتم از سگ همسایه میگفتم و این که ما را بهعنوان همسایه بسیار اذیت میکند. یاد شوخی دوستی افتادم که بسیار از سگ وحشت داشت و وقتی سگ همسایهشان را میدید سعی میکرد بسیار مودبانه رفتار کند مبادا توسط سگ آسیب ببیند. ایشان میگفت: «روزی در آسانسور با هم سوار شدیم و صاحب سگ که فکر میکرد من از این حیوان زبانبسته خوشم میآید، به سگ گفت: «به عمو سلام کن!» نمیدانستم که دقيقا چطور من عموی سگ هستم؛ یعنی این خانم مرا بهعنوان برادر شوهر خود فرض کرده و اینگونه خطایم میکند؟ لبخندی زدم که نمیدانم پارس بعدی سگ بهخاطر لبخند من بود یا نه. بعد از آن، فوبیای آسانسور گرفتهام و هشت طبقه را پیاده بالا و پایین میروم تا مبادا برادرزاده عزیزم را در آسانسور ملاقات کنم.»
از من پرسید دارویی برای کاهش این ترس دارید، تا من اینقدر به زانوهای خودم فشار نیاورم؟ من هم آرزو کردم که روزی داروی مناسبی برای این مرض جدید کشف شود. خواستم به این دوست عزیز بگویم که ما هم دچار مشکلی در محله شدهایم که نمیتوانیم بفهمیم که این صدا از کدام خانه میآید. چون در شناخت سگها سررشتهای ندارم و از نژادشان هم بیخبرم، نمیتوانم چیزی به کسی بگویم زیرا این پاسخ را خواهم شنید که «چاردیواری اختیاری!»
راستی چقدر همه چیزمان با هم قاطی شده است. این ضربالمثل متعلق به زمانی بود که چهار دیوار خانه واقعا مربوط به خود آدم بود، یعنی زمانی که اغلب در خانههای شخصی سکونت داشتند. شاید باید برخی از این اصطلاحات نیز بهروز شوند. مثلاً در این مورد خاص شاید بتوان گفت: «20 متری اختیاری». چون اگر سرانه زمین و دیوارها را به کل واحدها تقسیم کنیم، به زحمت ممکن است در حالت خوشبینانه به 20 متر اختیاری دست پیدا کنیم.
مادر بیماری میگفت: «تکنولوژی بدجور روی اعصاب من رفته. در وسط یک جلسه کاری مهم از شماره 110 با من تماس گرفتهاند که دزدگیر ماشینتان بیش از 2 ساعت است که با آژیر کشیدنهای مکرر مزاحم همسایههاست تا دردسر بیشتری تولید نکرده ساکتش کنید. میخواستم جلسه را ترک کنم که یادم آمد ماشین را به همسرم دادهام. با ایشان تماس گرفتم که تلفنش در دسترس نبود. شما بگویید در این موارد چه باید بکنم؟ آیا این حق من نیست که شب بابت این همه بیمسئولیتی ایشان با این بزرگوار بحث کنم؟»
دوباره صدای سگ همسایه میآید. با خودم میگویم کاش شمارهای بود که به صاحب سگ هشدار میداد که اگر حیوان را ساکت نکند .........
یاد خاطرهای میافتم. زمانی که هنوز اینقدر پیشرفته نشده بودیم!!! یکی از همسایهها از یک روش کاملا سنتی یعنی شکستن شیشهی جلو، برای خاموش کردن صدای دزدگیر ماشین استفاده کرد و نوشتهای هم برای صاحب ماشین گذاشت که چون شما به فکر نیستید من دست به کار شدم.
چیزی که جالب بود این بود که وقتی پلیس برای ثبت واقعه آمد به ما گفت: «فکر میکنید کار چه کسی بوده است؟» و ما هاج و واج همدیگر را نگاه کردیم که یعنی نمیدانیم. نکته جالبتر این بود که چند روز بعد وقتی در آرامش نوشته را نگاه کردم و فکر میکردم کاش میشد از روی خط پیگیری کرد، متوجه شدم این همسایه محترم که با خشم زیاد این نوشته را از خود به جا گذاشته، فراموش کرده نوشته را در کاغذی بنویسد که فاقد ردیابی باشد و آرم جایی که یک ارگان دولتی بود، بالای نوشته به چشم میخورد.
بگذریم. دوباره یاد دوران کودکی میافتم که برخی والدین بر سر این مسائل که اینها بیتالمال هستند و نباید فرزندمان از این وسایل حتی برای نوشتن یک یادداشت ساده استفاده کنند، با هم میجنگیدند.
وقتی آن روز را با امروزمان مقایسه میکنم، افسوس میخورم که گویا طی این سالها ما برای اختلاس فرهنگسازی کردیم و هر کس در جایگاه خود سعی میکند از این دیگ بزرگ سهمی برای خود بردارد، ولو در حد کم کردن اندازه و حجم خوراکیای که بچهها برای مدرسه میخرند.
ما مردمی بودیم که «ويل للمطففين» (وای بر کمفروشان) را از کودکی در ذهنمان جای دادهایم، پس چطور بهراحتی کار خود را توجیه میکنیم و انتظار داریم فرزندمان دروغ گفتن را یاد نگیرد؟ وقتی از همان بسته قبلی با وزن کمتر استفاده میکنیم به نظر میآید، داریم دغل و دروغ را مستقیما به کودکانمان آموزش میدهیم.
خلاصه کلام اینکه، مسائل کوچک و روزمرهای که شاید ابتدا بیاهمیت به نظر برسند، در حقیقت بازتابی از نگرش ما به حقوق دیگران و مسئولیتهای اجتماعیمان هستند. از صدای مزاحم یک سگ تا بیتوجهی به آزارهای محیطی، همه اینها نمونههایی از بیاحترامی به «حقالناس» است. بیتوجهی به این حقوق نهتنها به مشکلات فردی و اجتماعی دامن میزند، بلکه فرهنگ جامعه را نیز تحتتاثیر قرار میدهد. امروز، ما بیشتر از هر زمان دیگری به یادآوری و عمل به اصول اخلاقی، از جمله احترام به حقوق دیگران، نیاز داریم. همانطور که در احادیث آمده است، رعایت حقالناس نهتنها به آرامش و هارمونی در روابط انسانی منجر میشود، بلکه به ما یادآوری میکند که در دنیای امروز، کوچکترین رفتارهای ما میتواند تأثیری بزرگ بر دیگران داشته باشد. بنابراین، شاید وقت آن رسیده که در تعاملات روزمره خود، درک عمیقتری از مسئولیتهای اجتماعیمان داشته باشیم و به همزیستی بهتر و مسالمتآمیزتر در کنار یکدیگر فکر کنیم.