فرزانه فولادبند
دانشجوی دکتری تخصصی علوم ارتباطات
جنگ که تمام میشود، سکوتی سنگین جای صدای انفجار را میگیرد، اما درون بسیاری از بازماندگان هنوز آرام نگرفته است. ترس، سوگ و احساس ناامنی روان انسان را میآزارد. چگونه میتوان از دل این ویرانی، روانی مقاوم و امیدوار ساخت؟ تحقیقات نشان داده است پس از چنین تجربههایی لزوماً ذهن و روان افراد آسیب نمیبیند و در مواردی حتی ممکن است رشد و تحول را تجربه کنند. در ادامه صحبتهای دکتر آذرخش مکری، روانپزشک و دانشیار گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران را با عنوان «نگرشی متفاوت به مسئله تروما»، که در تاریخ چهارم تیر ماه به صورت آنلاین برگزار شده است، در این باره میخوانید.
وقتی افراد در شرایط دشوار، وضعیت عدم قطعیت و شرایطی که احتمال دارد خودشان آسیب ببینند، عزیزانشان در معرض خطر باشند و خطر جانی آنها را تهدید کند، قرار میگیرند، اولین موردی که به نظرشان میآید یک روانپزشک درباره آن صحبت کند، مقوله «یادآوری تنشزای پس از حادثه» یا «PTSD» است. من هم یک روانپزشک هستم و شاید انتظار این باشد که در این باره صحبت کنم اما قصد دارم این موضوع را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار دهم. چرا که شاید روانپزشکی پیشداوریهایی را منتقل کند که در نهایت ممکن است به ضرر سلامت روان افراد تمام شود.
به کرات میشنویم که تروماهای روانی بهویژه در کودکان آثار مخرب و ماندگاری بر مغز، ذهن و روان به جا میگذارد. روانپزشکی در سالهای اخیر این مقوله را به خوبی معرفی کرده است اما نکته اینجاست که اگر به آن دامن بزنیم چه بسا در شریط دشوار به ضرر سلامت روان افراد باشد.
در شرایطی که فرد نگران است، به شدت ترسیده و سردرگم است، نمیداند باید چه کار کند و اگر فرزند کم سنی دارد، کودکش هم ترسیده و در خطر است بزرگنمایی «یادآوری تنشزای پس از حادثه» و عوارض آن میتواند باعث نگرانی بیشتر افراد شود. من قصد دارم، بر اساس نتایج تحقیقات انجام شده در این زمینه، بگویم اینطور هم که میگویند نیست و احتمال رخ دادن این اتفاق کم است.
توجه داشته باشید نمیخواهم بگویم این موضوع کماهمیت است و تروما خوب میشود و اثری در زندگی ما نخواهد داشت اما واقعیت این است که درصد زیادی از افراد حتی میتوانند از تروما بهره ببرند.
در سختیها رشد میکنیم
خیلی افراد در شرایط دشوار میگویند یکدفعه بزرگ شدم، رشد کردم، نگاهم به زندگی تغییر کرد، به طرز عجیبی خیلی از مشکلاتم رفع شد. شاید تعجب کنید و با خودتان بگویید: «چطور چنین چیزی ممکن است؟» در این شرایط طبیعی است که آدم احساس ناراحتی کند اما برخی میگویند پس از چنین تجربهای در زندگیمان معنا ایجاد شد. زندگی روزمرهای که داشت ما را فرسوده میکرد یکدفعه تغییر کرد. نگران مواردی بودیم که در زندگی روزمره مشغولمان کرده بود اما به یکباره متوجه شدیم در زندگی چیزهای مهمتری مانند زنده بودن و سلامت خودمان و عزیزانمان وجود دارد.
عده کمی آسیب میبینند
درست است که یک عده آسیبهای طولانی مدت میبینند اما به لحاظ آماری درصد زیادی ممکن است وضعیت سلامت روانشان بهبود پیدا کند. اگرچه این اتفاقات خوب نیست اما در برخی افراد سبب رشد و رسیدن به معنا در زندگی میشود.
سؤال اینجاست که آیا راهی هست که از حالت «یادآوری تنشزای پس از حادثه» به سمت تحول رفته و تجربه ارزشمند داشته باشیم. عدهای حتی به شکل افراطی میگویند مفهوم «یادآوری تنشزای پس از حادثه» آنقدرها هم به ما کمک نکرد و افراد را در حالتی نگه داشت که تصور کنند این سرنوشت محتوم آنهاست و اگر کودکی با این شرایط مواجه شود در آینده عواقب بدی در انتظار او خواهد بود، اما خبر خوب این است که نه تنها این سرنوشت محتوم نیست بلکه شایع هم نیست.
چالش بر سر دوراهی
این مفاهیم عمر زیادی در علوم انسانی ندارد. این که تروما میتواند ذهن شما را به هم بریزد حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال است که مطرح شده است. پیشتر میگفتند یادت میرود و با آن کنار میآیی. تلقین نکن قدیمیها سختی کم ندیدند چیزی هم نشد. چالش اصلی این است که موضوع را نادیده بگیریم یا به رنج، ترس و اضطراب ارزش بدهیم.
خیلیها آسیب نمیبینند
جالب است بدانید خیلی افراد اصلاً احساس بد هم ندارند. روال عادی زندگی خودشان را دارند. از نظر آماری دو سوم مردم نه تنها شرایط سخت را رد میکنند بلکه ممکن است حالشان بهتر شود. طوری که دیگران تعجب کنند که چطور میتوانند در این شرایط بیتفاوت باشند اما آنها ذوق زندگیشان بیشتر هم میشود و مثلاً غذاهای جدید درست میکنند و برای سفر و تفریح برنامهریزی میکنند.
یک مثال در این مورد «داستایوفسکی» است که در سال ۱۸۴۹ محکوم به اعدام میشود اما حکم در لحظات آخر بنا به دلایلی متوقف میشود. او درباره این تجربه میگوید: «خیلی خوب شد، بزرگ شدم و تحول پیدا کردم.» در حالی که برخی دیگر در شرایط مشابه آسیب میبینند و نمیتوانند به زندگی ادامه دهند. باید توجه داشت که واکنش انسانها به شرایط سخت لزوماً یکسان نیست. برخی به شدت آسیب میبینند و برخی ممکن است رشد کنند و برای زندگیشان معنا بیایند و بعدها نیز با مرور خاطرات از آن به عنوان شرایط سخت و رشددهنده یاد کنند.
عواقب برجسته کردن عوارض
تروما باعث میشود افراد به هم بریزند و برای اینکه کودکان ار دیدن صحنههای ناخوشایند و شنیدن صداهای مهیب دچار آسیب نشوند محل حادثه را ترک کنند و باز هم نگران باشند که در آینده بچهها دچار مشکل خواهند شد. شواهد هم این موضوع را تأیید میکرد و افراد در معرض تروما دچار علائم میشدند. مسئله این است که اگر افراد باور کنند این اتفاق میافتد، به ایجاد این اثرات کمک میکند. ما به عنوان مبلغ سلامت روان اگر این فرهنگ را رشد دهیم که تروما چه عوارضی دارد ممکن است با برجسته کردن علائم به آن دامن بزنیم.
در حال حاضر ما با جنگ و حمله هوایی مواجه بودیم اما به طور کلی هر اتفاق غیرمترقبه ناخوشایند مانند دزدیده شدن اموال، مشاهده مرگ، برقگرفتگی، سوءرفتار، آسیب جنسی، کتک خوردن، تصادفات رانندگی و به هوش آمدن حین عمل جراحی تروماست و پس از تجربه آن افراد ممکن است مبتلا به «یادآوری تنشزای پس از حادثه» شوند.
علائم عمده «یادآوری تنشزای پس از حادثه»
«یادآوری تنشزای پس از حادثه» ۴ علامت عمده دارد. یکی تجربه مجدد واقعه تروماتیک، مثلاً فرد میگوید نزدیک محل انفجار بودم و الان دوباره آن صدا را احساس میکنم و آن صحنه جلوی چشمم میآید. دوم، اجتناب از موقعیتها، یعنی فرد در فضای آزاد نمیرود، جایی که شیشه هست نمیایستد و از شهر دور میشود. سوم احساس لختی، شناخت منفی و خلق پایین مثلاً حالات بهت، غمگینی و آرزوی مرگ و در نهایت بیشبرانگیختگی و بیشواکنشپذیری مثلاً فرد با صدای در از جا میپرد یا با صدای موتور از خواب بیدار میشود و دیگر خوابش نمیبرد.
نتایج پژوهشها
حجم زیادی از پژوهشها در این باره پس از ۱۱ سپتامبر انجام شده است. از آنجا که این اتفاق یک جنگ لحظهای بود، در تحقیقی میزان «یادآوری تنشزای پس از حادثه» در افرادی که این حادثه را تجربه کرده بودند بررسی شد. نتیجه نشان داد پس از حمله بهطور متوسط ۷ و نیم درصد افراد دچار این اختلال شدند. هرچه افراد واقعه را از نزدیکتر دیده باشند احتمال ابتلا بیشتر است. افراد نزدیک به حادثه ۲۰ درصد و افراد داخل ساختمان ۳۰ درصد دچار این اختلال شده بودند. همچنین میزان ابتلا در افراد با تحصیلات بالا، افراد مرفه و افرادی که از حمایت اجتماعی خوبی برخوردارهستند کمتر است. در مقابل این میزان در افرادی که مایملک و شغلشان را از دست دادند نزدیک ۳۰ درصد بود و خانمها نیز دو برابر آقایان دچار این اختلال شدند.
آمار خوشایند
خوشبختانه نکته جالب این است که اکثریت و حدود ۷۰ درصد افرادی که در معرض سانحه بودند دچار «یادآوری تنشزای پس از حادثه» نشدند. خیلیها شاهد عینی بودند اما حادثه تأثیر بدی رویشان نگذاشته بود. این بار محققان این افراد را مورد بررسی قرار دادند. افرادی که با استرسهای دیگر مانند مشکلات مالی، مشکلات شخصی و تنهایی مواجه بودند و همچنین خانمها (به دلیل منابع کمتر، فرصتهای شغلی کمتر و فشار بیشتر) بیشتر دچار آسیب شدند.
مدتی بعد این افراد دوباره مورد بررسی قرار گرفتند و مشاهده شد ۶ ماه بعد تنها یک درصد افراد «یادآوری تنشزای پس از حادثه» داشتهاند و عوارض به سرعت کاهش یافته است. پیام مثبت این است که اگر فرزندتان الان دچار بیخوابی شده است یا عزیزانتان دچار بیاشتهایی شدهاند به زودی بهبود پیدا میکنند. در واقع نه تنها اکثریت دچار این اختلال نمیشوند بلکه آن درصد مبتلا هم به سرعت بهبود مییابند.
از آسیبدیدهها غافل نشویم
این موضوع نباید سبب شود از درصد کم افراد آسیبدیده غافل شویم و آنها را نادیده بگیریم. باید به فکر آنها باشیم، باید به رنج و دردشان اعتبار داد و مراقب آنها بود. روانپزشکان این بخش را برجسته میکنند که مبادا افراد آسیبدیده مورد غفلت قرار گیرند و رفتارشان مبنی بر ترس تلقی شود. نباید با این تصور که پس از مدتی همه چیز به روال عادی برمیگردد ترس یک عده را نادیده گرفت. باید توجه داشته باشیم که برخی بدون آسیب از شرایط سخت عبور میکنند و برخی دچار آسیبهای طولانیمدت میشوند.
تابآوری
هنوز نمیتوانیم حدس بزنیم چرا برخی از ترس به هم میریزند و برخی ترسشان میریزد و دلیل این تفاوتها چیست. برخی این حالت که یک عده در شرایط سخت قویتر میشوند را نوعی تابآوری دانستهاند و با مطالعه این افراد فهرست جامعی از ویژگیهای آنها ارائه کردهاند. بهطور خلاصه افرادی که دوستان خوب و صمیمی دارند و از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند، خوشبین هستند و در لحظات سخت احساس توانایی بیشتری میکنند، منابع بیشتری دارند، سنشان بیشتر است، به جای جستجوی علت به دنبال رویکرد حل مسئله هستند کمتر آسیب میبینند.
قدرت باور
بررسیها نشان داده است ادراک ما از تروما از شدت تروما مهمتر است. یعنی باور ما از واقعیت بر وضعیت سلامت روانمان مؤثرتر است. مثلاً اگر فردی در شرایطی که بهطور منطقی برایش خطر جانی ندارد به شدت احساس خطر کند و تصور کند ممکن است جانش را از دست بدهد بیشتر دچار آسیب خواهد شد.
مسیرهای سهگانه پس از سانحه
تروما در بین افراد توزیع نرمالی ندارد، بلکه ۳مسیر پیشمیآید. دو سوم افراد تابآور هستند و تغییری احساس نمیکنند، یک درصد دچار علائم شدید و ماندگار میشوند. بقیه افراد هم اوایل حالشان خیلی بد است اما چند ماه بعد بهبود پیدا میکنند و حالشان خوب میشود.
در شرایط بحران چهکار کنیم؟
بهتر است به جای اینکه به این فکر کنیم که عوارض «یادآوری تنشزای پس از حادثه» محتوم است به این فکر کنیم که چرا برخی مسیر دیگری را طی میکنند. سؤال اینجاست که چه افرادی از پس شرایط دشوار برمیآیند و روحیه جنگنده دارند. تحقیقات نشان داده است افرادی که به آینده خوشبین هستند، به تواناییهای خود در برآمدن از پس مشکلات اعتماد دارند و به مسائل به چشم چالش نگاه میکنند نه تهدید راحتتر از پس مشکلات برمیآیند. برای پشت سر گذاشتن شرایط سخت با کمترین آسیب باید این موارد را در خود تقویت کنید و بپذیرید راهحلی که در ذهنتان دارید ممکن است در هر شرایطی مناسب نباشد و انعطافپذیری روانیتان را نسبت به شرایط و موقعیتی که در آن قرار دارید افزایش دهید. توجه داشته باشید که یک راهحل قاطع وجود ندارد و لزوماً یک راهحل برای همه خوب نیست. بلکه باید شرایط، محیط و گذشتهتان را درنظربگیرید.
گزینهها را بیازمایید
اقداماتی که میتوانید در شرایط سخت انجام دهید مانند سلاحهای متعددی هستند که به شما کمک میکنند. هرچه امکان فعالیتهای بیشتری داشته باشید امکان تابآوریتان بیشتر است. کارهایی مانند کتاب خواندن، ترجمه کردن و ورزش کردن در عبور از شرایط سخت کمککننده هستند. یکی از دلایلی که افرادی با تحصیلات بالاتر و درآمد بیشتر در عبور ایمن از شرایط سخت موفقترند این است که گزینههای بیشتری دارند. اقدام بعدی این است که بازخورد فعالیتی که انجام دادهاید را بررسی کنید و ببینید تاثیر خوبی داشته یا خیر. لازم است در این مرحله انعطافپذیری داشته باشید و به سرعت گزینههای مختلفی که در دسترس دارید انجام داده و ارزیابی کنید و ببینید کدام برایتان مؤثر است.
راهحل خودتان را بیابید
افرادی که روی باورهای کلیشهایشان چسبیدهاند در این مرحله دچار مشکل میشوند. باید بپذیرید هیچ چیزی باید ندارد و ممکن است الان جواب ندهد. مثلاً تنآرامی ممکن است برای فردی مؤثر باشد و برای دیگری ادامه فعالیتهای معمول بهتر باشد. یا برای فردی اجتناب مؤثر باشد و برای دیگری گزینهای دیگر. یک راه واحد وجود ندارد، مهم این است که با توجه به شرایط و موقعیت خودتان بهترین راه را انتخاب کنید.
شادکامی پس از سختی
این راهکارها کمک میکند از تروما آسیب نبینید و چه بسا زندگیتان غنای بیشتر پیدا کند و بعدها که به گذشته نگاه میکنید حس کنید زندگیتان پر از تجارب خاص و منحصر به فرد بوده است و تجربه کرونا، کوید، سیل، جنگ و بمبباران را پشتسرگذاشتهاید. بررسیها نشان داده است افرادی که شرایط سخت را از سرگذراندهاند شادکامی بیشتر و تابآوری بالاتری دارند. اگر چه شرایط سخت است و افراد دچار استرس میشوند و باید به احساسشان اعتبار داد و ارزش قائل شد اما این تجربه روی دیگری هم دارد و نباید تصور کرد صرفاً به تروما منجر میشود. بررسی افرادی که در جوانی جنگ را تجربه کردهاند نشان میدهد این افراد در سالهای بعد شادکامترند و بیشتر از زندگیشان لذت میبرند و پستی و بلندیهای زندگی برای سلامت روان مفید است.
*توضیح: در متن بالا منظور از تروما، ترومای روانی است.
اثرات تروما
تروما اثراتی در افراد دارد. برخی افراد پس از تجربه حمله هوایی و صدای انفجار ممکن است رفتارهای اجتنابی داشته باشند مثلاً از خانه بیرون نروند، مترو سوار نشوند، در نزدیکی جایی که شیشه قرار دارد نایستند، یک عده ممکن است تنها در خانه نمانند، عدهای حالت لختی پیدا میکنند و دائم روی تخت میافتند و به سقف نگاه میکنند، عدهای ممکن است به جهان و دیگران بدبین شوند و بگویند حالا دوستانم را شناختم، در شرایط سخت من را تنها گذاشتند و اصلاً به یاد من نبودند. یا احساس پوچی کنند و بگویند این همه زحمت کشیدیم و تلاش کردیم که خانه بخریم و زندگیمان را سر و سامان دهیم اما در یک لحظه ممکن است همه چیز از بین برود، که البته متاسفانه این اتفاق برای برخی هموطنانمان افتاد. برخی باورشان نمیشود این اتفاقات واقعی باشند و میگویند همه چیز اینقدر سریع اتفاق افتاد که فکر میکنیم خواب بوده است. عدهای زودعصبانی میشوند و عدهای ممکن است دائم احساس خطر کنند. برخی میگویند چیزهایی که قبلاً خیلی دوست داشتهاند برایشان بیاهمیت شده و دیگر چیزی برایشان مهم نیست. همه اینها میتواند از اثرات تروما باشد که روانپزشکی در سالهای اخیر این موضوع را به شکل پررنگ مطرح کرده است.
تاریخچه یادآوری تنشزای پس از حادثه
پیشتر روانپزشکی با این که استرس میتواند انسان را بشکند دمخور نبود. در اواخر قرن نوزدهم با مطالعه روی افرادی که در حوادث مخوف راهآهن و تصادفات قطار آسیب دیده بودند و تجربیات دردناک آنها، بحث آسیبهای تروماتیک مطرح شد. در جنگ جهانی اول هم که موج انفجار و صدای مهیب میتوانست افراد را دچار عوارض کند این موضوع مطرح شد. حتی افرادی که از محل حادثه دور بودند و به طور فیزیکی آسیب نمیدیدند از شدت صدا دچار حالات غیرعادی میشدند که اصطلاح «موجی» در موردشان استفاده میشد. در ابتدا تصور میشد این آسیب مربوط به الیاف عصبی است اما بعد متوجه شدند لزوماً اینطور نیست و این یک پدیده روانی است.
آن زمان بسیاری از نظامیها این موضوع را قبول نمیکردند و با این تصور که این رفتار نمایش افراد ترسو است که میخواهند از جنگیدن شانه خالی کنند، آنها را مجازات میکردند. سال ۲۰۰۷ نوادگان آنها، با طرح این موضوع که علت رفتار آنها ترس نبوده و «یادآوری تنشزای پس از حادثه» یک بیماری است، اعاده حیثیت کردند و پس از ۹۰ سال درخواست برگرداندن افتخارات این افراد را داشتند.