دکتر علی ملائکه
کارلا فلورس، مانیکوریست ۱۹ ساله درست پیش از آنکه تیم پزشکی او را به اتاق عمل ببرند تا جراحان برای سومین بار در کمتر از یک ماه تودهای درون سر او را جراحی کنند، او با پدر و مادرش خداحافظی کرد، زیرا که نمیدانست که آیا دوباره آنها را خواهد دید یا نه.
جراحیهای قبلی او در همان ساختمان در مرکز پزشکی دانشگاه مریلند در آمریکا به اندازه کافی سخت بود: دو عمل ۱۴ ساعته برای خلاص شدن از شر یک تومور استخوانی نادر به نام کوردوما به اندازه تخم مرغ در مغز فلورس. این بار، جراحان با چالش بزرگتری روبرو بودند. یک تومور دوم کوچکتر از همین نوع نخاع فلورس را در نزدیکی قاعده جمجمه تحت فشار قرار داده بود. پس از بحثهای فراوان، گروه پزشکی تصمیم گرفت که کاری را امتحان کند که هرگز انجام نشده بود: آنها تومور نخاعی را از طریق حدقه چشم چپ او خارج میکردند.
اگر در مسیر جراحی با دقت چند میلیمتر خطا رخ میدارد، فلورس ممکن بود تمام حرکات زیر گردن را از دست بدهد یا دچار سکته مغزی کشنده شود. با این حال، اگر این عمل موفقیتآمیز بود، راه جدیدی را برای پزشکان در سراسر جهان که تومورهای صعبالعبور را درمان میکنند، باز میکرد.
محمد ای ام لبیب جراح ارشد فلورس یک طبقه پایینتر از ورودی اتاق عمل، محمد ای. ام. لبیب، جراح ارشد فلورس در نمازخانه بیمارستان نشسته بود. این جراح مغز و اعصاب ۴۶ ساله از خدا خواست که به فلورس کمک کند. در مراسم او قبل از عمل، دعا کردن آخرین کاری است که دکتر لبیب پیش از شستن دستانش برای جراحی انجام میدهد.
لبیب عقیدهای را که به او تسلی میدهد، به بیماران میگوید: «من فقط ابزاری در دست خدا هستم». انجام جراحی مغز و اعصاب میتواند مانند راه رفتن در میدان مین باشد و لبیب که مسلمان است به این باور خود که خداوند او را هدایت میکند، متوسل میشود.
لبیب، فرزند یک متخصص زنان و زایمان، در دبی متولد شد و ۱۷ ساله بود که برای ادامه تحصیل پزشکی به تنهایی به کانادا پرواز کرد.
او به عنوان یک پزشک، شعار رابرت اسپتزلر، جراح مغز و اعصاب پیشگام، را که لبیب را در موسسه مغز و اعصاب بارو در فینیکس در ایالت آریزونا آموزش داده بود، پذیرفته است. اسپتزلر به او گفت: «چالشها را بپذیرید. هنجارها را رد کنید.»
لبیب، با پیروی از این شعارها، در سال ۲۰۲۱، اندکی پس از ورود به بالتیمور، جایی که اکنون در مرکز پزشکی آن کار میکند و استادیار جراحی مغز و اعصاب در دانشکده پزشکی دانشگاه مریلند است، شروع به پذیرش موارد غیرمعمول کرد. او قبلا در دو عمل جراحی که در مجموع بیش از ۲۱ ساعت طول کشید، زنی دارای پنج آنوریسم شریانهای مغزی، برآمدگیهای بالقوه تهدیدکننده زندگی را که در دیواره شریانها و رگهای خونی ظاهر میشوند، نجات داد.
لبیب گفت به عنوان جراح، «گاهی اوقات ما اسیر ترس خود هستیم»، به خصوص زمانی که پزشک دیگری موردی را غیرقابل جراحی اعلام کرده باشد. «ترس باید انگیزهای را در ما برانگیزد تا تلاش کنیم و بفهمیم: چرا نمیتوانیم این موارد را انجام دهیم؟» او گفت، فقط تعمق در این سوال میتواند راهحلی را آشکار کند.
فلورس، زن جوانی که به فیلمهای ترسناک و سری بازیهای ویدیویی Call of Duty علاقه داشت، بیشتر عمرش سالم بود. با این حال، هنگام یادگیری رانندگی در سال ۲۰۲۳، با مشکلاتی روبرو شد. وقتی از شیشه جلو اتومبیل به بیرون نگاه کرد، به جای یک خط جاده دو خط جاده دید و در حالیکه فقط یک ماشین در جلو بود، دو ماشین را دید. پزشک مراقبتهای اولیه او فکر کرد که ممکن است به دلیل فراموش کردن استفاده از عینک، دچار دوبینی شده باشد.
اما اسکنی که چشم پزشک تجویز کرده بود، توده بزرگی را نشان داد که به چشم چپ او فشار میآورد. این یک تومور نادر به نام کوردوما، تودهای بدخیم که به داشتن بافت متنوع از جمله بخشهایی که مایع، ژلاتینی و کلسیفیه هستند، مشهور است. سالانه حدود ۳۰۰ مورد از این تومورها در آمریکا تشخیص داده میشوند.
فلورس، بهار گذشته، پس از دریافت معرفینامه، در مطب لبیب نشست و به توضیحات جراح گوش داد که به او میگفت برای برداشتن کل تومور مغزی به دو عمل جراحی نیاز دارد. لبیب گفت عمل اول را خودش و عمل دوم را با آندرهآ هبرت، جراح سر و گردن و استادیار دانشکده پزشکی، که اغلب با او جراحی میکند، انجام خواهد داد. لبیب در حین صحبت، از آرامش فوقالعاده بیمار جوانش شگفتزده شد.
فلورس با متانت، جراحی را برای والدین دختر توضیح داد، والدینی که مهارت او در زبان انگلیسی را نداشتند. اگر دختر نوجوان میترسید، آن را به خوبی پنهان میکرد.
اولین جراحی، در ۱۶ آوریل ۲۰۲۴، شامل برداشتن تکهای به اندازه کف دست از جمجمه او و سپس کنار زدن آرام مغز برای رسیدن به تومور زیر آن بود. پس از برداشتن بخشی از تومور - که برای برداشتن در یک عمل بسیار بزرگ بود - جراح تکه جمجمه را دوباره نصب کرد. اگرچه جراحی به خوبی پیش رفت، اما همان روز بود که لبیب متوجه شد که با یک کوردوما سروکار ندارد، بلکه با دو تومور مواجه است.
کشف کوردومای دوم، تودهای به اندازه انگشت شست در نخاع گردنی او، به این معنی بود که پس از انجام جراحی دوم برای برداشتن باقیمانده تومور مغزی، فلورس همچنان با یک عمل جراحی طولانی سوم روبرو خواهد بود. اگر به طور تهاجمی درمان نشود، کوردومای نخاعی میتواند به طور قابل توجهی رشد کند و فشار بر نخاع را افزایش دهد و در نهایت او را فلج کند یا بکشد.
برداشتن تومور دوم یک معضل ایجاد کرد. گروه پزشکی میتوانست آن را با پرتودرمانی منفجر کند، اما این گزینه خطر رشد سریعتر تومور را به همراه داشت.
پزشکان میتوانستند با عبور از پشت گردن فلورس به تومور نزدیک شوند. اما این کار باعث میشد دید آنها از تودهای که سعی در برداشتن آن داشتند، مسدود شود، زیرا بیشتر آن در جلوی ستون فقرات قرار داشت.
آنها میتوانستند از جلو و از طریق دهان او وارد شوند. اما دهان پر از میکروب است، بنابراین فلورس در معرض خطر عفونت قرار میگرفت. آنها میتوانستند از طریق سوراخ بینی وارد شوند، اما مسیر آنها به ستون فقرات توسط بخشهایی از کام و فک بالا محدود میشد.
یک گزینه دیگر هم وجود داشت، استراتژیای که لبیب سال قبل در مقالهای مطرح کرده بود. آنها میتوانستند از طریق حفره پایینی چشم، دهانهای که لبیب آن را «سوراخ سوم بینی» نامیده بود، عمل کنند. اگرچه جراحی از طریق حفره چشم چیز جدیدی نبود، اما استفاده از آن مسیر برای رسیدن به ستون فقرات جدید بود.
لبیب در مقاله خود، این دهانه را به عنوان راهی برای رسیدن به تومورهای زیر گوش داخلی در ناحیهای به نام سوراخ ژوگولار پیشنهاد کرد. او یافتههای خود را بر اساس کار روی سر اجساد به دست آورده بود.
او هرگز از این تکنیک روی یک بیمار زنده استفاده نکرده بود.
برای تعیین اینکه آیا این مسیر کار میکند یا خیر، لبیب و هبرت مورد فلورس را برای کالپش واخاریا، جراح ۴۴ ساله صورت، پلاستیک و ترمیمی در بیمارستان که دانشیار دانشکده پزشکی نیز بود، شرح دادند. آنها پرسیدند: آیا میتوانید از طریق حفره چشم به ستون فقرات برسید؟
واخاریا میدانست که این روش جدید خواهد بود و گفت که انتخاب شدن برای آن «عالی» است. اما هیجان او با این آگاهی تعدیل شد که «در سوی دیگر این ماجرا، یک انسان قرار دارد.»
واخاریا پرسید: «میتوانم آخر هفته را وقت بگذارم و فکر کنم که چطور چنین کاری امکانپذیر است؟
چالشها را بپذیر، هنجارها را رد کن
سه جراح هفته بعد دوباره ملاقات کردند و دو نگرانی اصلی خود را مورد بحث قرار دادند: تازگی این روش و خطر فشار آوردن به کره چشم و آسیب رساندن یا حتی از بین بردن بینایی فلورس. همه آنها موافق بودند که حدقه چشم بهترین شانس موفقیت را دارد.
سپس لبیب با فلورس ملاقات کرد و توضیح داد که پزشکان چه چیزی را در نظر دارند. او مطمئن شد که فلورس متوجه شده است که این عمل هرگز انجام نشده است. لبیب به او گفت که تصمیم با اوست.
فلورس از لبیب سپاسگزاری کرد که فوریت موضوع را درک میکند. او نیز میخواست هر چه سریعتر از شر تومور خلاص شود. اما او برای جراحی سوم آماده نبود و این موضوع او را عصبی میکرد که اولین کسی باشد که تحت این عمل قرار میگیرد.
با این حال، او به لبیب اعتماد کرد. او از روش آرام و سادهای که او توضیح میداد چه اتفاقی خواهد افتاد، خوشش آمد.
فلورس به یاد میآورد: «او گفت که این در دست خداست، و این چیزی بود که به من ایمان زیادی داد.» او نیز مانند پزشک، قبل از عمل جراحی دعا کرد.
او به لبیب گفت که این عمل را ادامه خواهد داد.
با این حال، ابتدا پزشکان هشت روز پس از اولین عمل جراحی، باقیمانده تومور مغزی فلورس را از طریق هر دو سوراخ بینی برداشتند تا به قسمتی از حفره بینی برسند. پس از جراحی ۱۴ ساعته، فلورس یک هفته فرصت داشت تا دوباره به اتاق عمل برگردد.
در روزهای منتهی به عمل جراحی سوم، او سعی کرد به آن فکر نکند، نگران بود که جای زخم بزرگی در نزدیکی چشمش باقی بماند. والدینش بارها و بارها به او گفتند که همه چیز درست خواهد شد، و لازم نیست نگران باشد. اما وقتی فلورس به چشمان آنها نگاه کرد، نگرانی چیزی بود که میدید.
او سعی کرد روی تصویری از زندگی پس از عمل جراحی تمرکز کند: تمام خانواده در اتاق نشیمن خانهشان در مریلند با هم میخندیدند، گربهاش، سوشی، در کنارش جمع شده بود.
لبیب برای آماده شدن برای جراحی فلورس، آخر هفتهها و سایر اوقات فراغت خود را صرف گزارش دادن به آزمایشگاهش در فاصله کمی از بیمارستان بالتیمور کرد. در اتاقی کمی کوچکتر از یک گاراژ تک ماشینه، زیر نور فلورسنت، روزهای طولانی را صرف بررسی کامل مراحل عمل روی سر اجساد کرد تا مطمئن شود که کار میکند. واخاریا و هبرت هر کدام برای یکی از جراحیهای تمرینی به او پیوستند. لبیب هفت عمل دیگر یا بیشتر را به تنهایی انجام داد.
این جلسات تمرینی به لبیب کمک کرد تا تایید کند که این عمل امکانپذیر است و فشار بسیار کمی به کره چشم وارد میکند. هنوز خطراتی وجود دارد، به ویژه آسیب به نخاع که میتواند فلورس را از گردن به پایین فلج کند.
یک عمل حساس
لبیب صبح روز عمل در اول ماه مه ۲۰۲۴ با احساس هوشیاری بیش از حد از خواب بیدار شد، سه شات اسپرسوی همیشگی خود را نوشید - بدون غذا - سپس به بیمارستان رفت. هبرت هیجانزده و عصبی، اسکنهای فلورس را بررسی میکرد و تمام مراحل مربوط به جراحی را بررسی میکرد. واخاریا که از تلاش برای معاینه پزشکی اولیه احساس تنش میکرد، سعی کرد مکان آرام خود را تصور کند - اقیانوسی که بر فراز ساحل شنی میغلتد - صحنهای که در دوران کودکیاش در کالیفرنیا با آن بزرگ شده بود.
همانطور که فلورس و والدینش آن روز صبح به سمت بیمارستان رانندگی میکردند، آرام نشستند و هر کدام با افکار خود تنها بودند. تنها یک هفته قبل، فلورس تحت دومین عمل جراحی طولانی قرار گرفته بود. خانواده از مواجهه دوباره با ترس و استرس پریشان بودند. خواهر کوچکتر فلورس به او توصیه کرده بود که قوی بماند، بنابراین او تلاش کرد.
کمی پس از ورود به اتاق عمل در ساعت ۸ صبح، فلورس تحت بیهوشی قرار گرفت. سپس واخاریا درحالیکه شش پزشک، پرستار و رزیدنت او را زیر نظر داشتند، برشی در لثه بالایی ایجاد کرد که به او اجازه میداد بافت نرم را از استخوان در گونهها و پلک پایینی جدا کند.
او با نگاه کردن به چشم فلورس از طریق میکروسکوپ، چند برش کوچک در قسمت داخلی پلک ایجاد کرد و کره چشم و عضلات و چربی اطراف آن را آزاد کرد تا بتوانند چند میلیمتر به عقب در حفره چشم منتقل شوند. بهاینترتیب، جراحان به کره چشم یا شبکه ظریف اعصاب آن فشار نمیآوردند.
واخاریا برای محافظت بیشتر از چشم، یک محافظ قرنیه پلاستیکی کوچک روی آن نصب کرد.
او توضیح داد: «وقتی در حدقه چشم هستید، باید توجه داشته باشید که باید با چشم مانند یک نوزاد تازهمتولدشده رفتار کنید.»
اگرچه برخی از پزشکان دوست دارند در اتاق عمل موسیقی پخش شود، لبیب ترجیح میدهد چیزی نباشد که ارتباط بین کادر پزشکی را مختل کند. تنها صداهای دیگر در اتاق عمل هنگام کار جراحان روی فلورس، صدای بوق آرام دستگاه بیهوشی، نفسهای عمیق دستگاه مکش و صدای ناله مته بود.
واخاریا از یک مته مخصوص برای ذوب کردن برشهای ظریف در استخوان استفاده کرد که به او امکان داد تا بخشهایی از فک بالا، کف حدقه چشم و دیواره داخلی جداکننده حدقه چشم از سینوس را بردارد. او بخشهای استخوان را روی میز عقب قرار داد. پزشکان همچنین یک قطعه ۲ تا ۳ سانتیمتری از استخوان لگن فلورس را برداشتند که بعداً هنگام بازسازی بهوسیله وخاریا استفاده میشد.
منظره پیش رو
دو روز بعد، فلورس تحت عمل جراحی دیگری، بسیار کوتاهتر، برای تثبیت محل اتصال بین استخوان پایه جمجمه و ستون فقرات گردنی، با استفاده از پیچ، صفحه و میله قرار گرفت.
اولین خاطره واضح فلورس پس از جراحیها، دراز کشیدن روی تخت بیمارستان و خوردن ژله قرمز و دیدن خانوادهاش است که همه میپرسیدند: «حالت خوب است؟»
دید چشم چپش تار بود. او احساس خستگی میکرد. به سختی میتوانست راه برود. اما از اینکه مراحل درمان تمام شده بود، احساس راحتی میکرد.
فلورس یک ماه و نیم را در حال بهبودی گذراند، ابتدا در یک مرکز توانبخشی و سپس در خانه.
ماهها بعد، او پروتون درمانی را آغاز کرد، نوعی پرتودرمانی که برای از بین بردن قطعات کوچک تومور باقیمانده در نظر گرفته شده است.
امروز، تقریباً یک سال پس از جراحی، فلورس گفت که گردنش هنوز درد میکند. او از گردنبند استخوان درمانی برای حمایت از گردن و محدود کردن حرکت استفاده میکند. آخرین اسکنهای او در ماه مارس هیچ نشانهای از بازگشت سرطان نشان نداد و لبیب گفت که پیشآگهی او «عالی» است.
فلورس گفت اگرچه بیمه درمانی او دو عمل اول را پوشش داده است، اما هزینه تقریباً ۶۰۰۰۰۰ دلاری جراحی که در حدقه چشم او انجام شد و عمل تثبیت دو روز بعد را پوشش نداده است.
فلورس مشتاق است که شغل قدیمی خود را به عنوان کارگر انبار در فروشگاه Kohl’s از سر بگیرد تا بتواند برای رفتن به آموزشگاه مانیکور پول پس انداز کند. او روی ناخنهای خودش پاپیونهای طلایی کوچک نقاشی میکند و اغلب ناخنهای مادرش را نیز تزئین میکند.
او خود را در حال کار در یک سالن مانیکور معتبر تصور میکند، اما امیدوار است روزی مغازه خودش را راه اندازی کند.