فعالیت حرفهای من از سمنان در سال 53 که مدیر ریشهکنی مالاریا بودم، شروع شد. آن زمان بیماریهای زیادی وجود داشت که کودکان و بزرگسالان را از پا درمیآورد. برای مقابله با این بیماریها مانند مالاریا، دیفتری، آبله، فلج اطفال، سرخک و سرخجه راهکار واکسیانسیون همگانی را داشتیم و خانه به خانه همه را واکسن میزدیم. در کمتر از چند سال تعداد مرگومیر ناشی از این بیماریها به نصف کاهش پیدا کرد. در سال 59 به تهران منتقل شدم و مدیریت بیماریهای واگیر کل کشور را به عهده گرفتم. در آن زمان بیشترین مشکل کودکان، اسهال بود و تعداد زیادی از کودکان سالیانه به این علت تلف میشدند. تنها راه درمان زدن سرم بود و این سرم نیز نمیتوانست به نوزاد تزریق شود. در سفری که آن سالها من و دکتر مرندی به ژنو داشتیم، پودری از سازمان بهداشت جهانی دریافت کردیم که قابلیت تجویز به نوزاد را داشت. با همان هواپیما که برمیگشتیم با خود دو میلیون پودر ORS به کشور آوردیم که همه را نجات داد. با این پودر میزان مرگومیر کودکان به سرعت کاهش پیدا کرد و مشکلات ما به نصف رسید. همچنین واکسیناسیون فلج اطفال به صورت کشوری و ملی انجام گرفت و جان نوزادان و کودکان بسیاری را نجات داد. در آن زمان وزارت بهداشت برنامههای مختلفی مانند توسعه بهداری و بهیاریها و آموزش به کودک و مادر نیز در دست اجرا داشت.
همچنین به مدت چهارسال نماینده سازمان جهانی بهداشت در سودان بودم و چهار سال نیز مسئولیت مبارزه با بیماریهای واگیردار در خود مقر سازمان جهانی بهداشت را داشتم که 22 کشور را به لحاظ بهداشتی و واکسیناسیون حمایت میکرد.
اکنون بیماریهای واگیر زیادی ریشهکن شدهاند و بیماریهایی هم به حداقل رسیدهاند. اما به جای آنها بیماریهای غیرواگیر قدعلم کردهاند و برای انسان امروزی تهدید به حساب میآیند. مسئولان آینده و مدیران جوان حوزه مبارزه با این بیماریها باید در نظر داشته باشند که دیابت و سرطان و بیماریهای قلبی عروقی را با واکسن نمیتوان مداوا کرد و همگی اینها ارتباط مستقیم با سبک زندگی مردمی دارد که اکثریت آنها از شهرهای کوچک و روستاها به شهرهای بزرگ نقل مکان کردهاند و حال کودکان آنها از سلامت والدینشان برخوردار نیستند. توصیه من به این مدیران آینده این است که بیش از جاه و مقام و کسب صندلی و درآمد بیشتر به دنبال بهداشت و سطح کیفیت زندگی مردم باشند و تعهد کاری داشته باشند. من در تمام دوران کاریام مطب نداشتم و به دنبال درآمد نبودم. زمانی که به تهران آمدم همسر و دو فرزند داشتم و کمبود درآمد برایم مسئله بزرگتری بود، اما آنچه اهمیت دارد، وجدان کاری است و به همین دلیل اکنون از انتخابم برای کمک به مردم راضی هستم.
بیژن صدریزاده
برنده جایزه سلامت دکتر مرندی