این نوشته درباره پزشکی است که یکی از بهترین نویسندگان داستان کوتاه در جهان است. آنتوانپابلوویچ چخوف هم در نویسندگی و هم پزشکی آدم موفقی بود. داستانها و نمایشنامههای او این بینش را آشکار میکند که چخوف در کارهایش روح و روان انسان را کشف کرده و همچنین روانپزشکی را توسعه داده است. وقتی که به خاطر وخامت حالش به او توصیه شد که پزشکی را کنار بگذارد، او خود را وقف پژوهشهای پزشکی، انتشار تحقیقات برجسته در زمینه پزشکی اجتماعی که درباره اصلاح سیستم مجازات روسیه بود کرد. علاوه بر آن آثار داستانی او در سال 1888 برایش جایزه پوشکین را به ارمغان آورد. او اندکی بعد از ازدواج سومش با الگا به خاطر بیماری سل در سن 44 سالگی درگذشت.
«پزشکان ساعات و روزهای نفرتانگیزی دارند؛ خدا هر کسی را از تجربه آنها دور بدارد. این واقعیت دارد که شخص نادان و آبزیرکاه در میان پزشکان کمتر از نویسندگان، مهندسان و عموم مردم نیست، اما آن ساعتها و روزهای نفرت انگیز که درباره آن صحبت میکنم به پزشکان برمیگردد، از همین رو، منصفانه است که بیشتر آنها را ببخشید.» (نامه چخوف،18 آگوست 1891)
همه میدانیم که چخوف یکی از داستاننویسان بزرگ دنیاست که شاهکارهایزیادی را خلق کرده است، در کنار نویسندگی او،همیشه به وجه پزشکیاش هم اشاره میشود. اغلب مقام برجسته او در میان پزشکان- نویسندگان، کوچک شمرده میشود، در حالیکه او در قبل از انقلاب روسیه در حرفه پزشکی حضور برجستهای داشته است. چخوف یکی از اعضای بخشنده و دلسوز دنیای پزشکی است که خودش هم تاکید کرده است که پزشکی اولین عشق و یا «همسر قانونیاش» است و ادبیات دلمشغولی او است. او پزشکی را تا زمانی که به او توصیه شد که به خاطر ابتلا به بیماری سل رهایش کند ترک نکرد، بیماریای که در نهایت در سن 44 سالگی باعث مرگ او شد.
چخوف سومین فرزند از شش بچه خانواده بود که در سال 1860 در جنوب روسیه متولد شد. دنیای کودکی نویسنده همراه با سختی و تنگدستی بود و او ساعتهای طولانی در مغازه کوچک پدرش کار میکرد تا بتوانند چرخ زندگیشان را بچرخاند. زمانی که خانوادهاش به دلیل مشکلات مالی به مسکو رفتند آنتوان در زادگاهش ماند و در کنار تحصیل مجبور بود کار هم کند، او بعد از پایان دبیرستان به دانشکده پزشکی مسکو رفت و در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر «واسکرسنسک»، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت.
چخوف بیست سال بعد از اینکه از مدرسه پزشکی فارغالتحصل شده بود به دکتر «گریگوریروسولیمو» یکی از همکلاسیهایش در نامهای اعتراف کرد: «به خاطر ندارم به چه دلیل رشته پزشکی را انتخاب کردم، اما بعد از آن از انتخاب خود پشیمان نشدم.»
زمانی که در مسکو در مدرسه پزشکی درس میخواند برای اینکه بتواند حامی مالی برای خانوادهاش باشد با اسم مستعار «آنتوشا چخونت» طرحهای طنزآمیز دم دستی برای روزنامههای مسکو و پترزبورگ مینوشت. او برای یافتن سوژههایش به خیابانهای مسکو، ایستگاههای قطار و حتی دادگاهها میرفت. او یاد گرفت که داستانهای کوتاه بد، جوک یا طرحهای مسخره را در یک روز بنویسد. او معترف است که«به یاد ندارم که روی یک تک داستان بیش از بیست و چهارساعت کار کرده باشم.»
گرچه مجبور بود که برای امور زندگیاش روزنامهنگاری کند، اما قسم خورد که یک روزنامهنگار از دنیا نرود. برای یکی از دوستاناش نوشت:«آدم بهتر است که بیماریهای نفرتانگیز را درمان کند تا اینکه به خاطر پول داستانهای سطحی و تحقیرآمیز مغازهداران مست را بنویسد... من باید در پزشکی غوطهور شوم؛ جایی که در آن رهایی و نجات است، گرچه رفتار من مانند یک پزشک نیست.» در طول این کارآموزی سخت، نوشتههای او از وضوح و ایجاز به نثری موزون و دلفریب که مشخصه داستانهای کوتاه و نمایشنامههای اوست تبدیل شد.
در 24 سالگی به مسکو رفت و در همانجا مستقر شد، گرچه که بیماران او فقیر بودند و قادر نبودند که برای درمانشان پولی بپردازند، اما چخوف در نامهای که به عمویش نوشت به این نکته اشاره کرده که که خیلی خوشحال است که حرفه پزشکیاش را دارد و به خاطر پول طبابت نمیکند. او همچنین نوشت:«من دوستان و آشنایان زیادی دارم و بیمارانم هم کم نیستند. نیمی از آنها را رایگان درمان میکنم و نیمی دیگر سه یا پنج روبل برای هر ویزیت به من میپردازند. هنوز دارایی به دست نیاوردهام. انتظار هم ندارم که به این زودیها ثروتمند شوم.»
در 28 مارچ 1886 چخوف نامهای غیرمنتظره از «دیمیتری گریگورویچ» یکی از رماننویسان برجسته آن زمان دریافت کرد که اصالت و استعداد نویسندگی او را ستایش کرده و به او توصیه کرده بود :«چیزی که نیاز داری این است که به مهارتت احترام بگذاری که هدیهای نایاب است.» این حادثه نقطه عطفی در زندگی چخوف بود ، که پس از آن شروع به نوشتن به شکل جدیاش کرد. او چخوف را به«سوورین» سردبیر روزنامه معتبر سنت پترزبورگ تایمز جدید معرفی کرد. سال 1886 تا 87 یکی از پرکارترین سالهای کاری چخوف بود، او در این سال 166 داستان منتشر کرده که بخش اعظم آنها در جامعه ادبی روسیه شناخته شدند.
ادبیات در ابتدا شاید علاقه دوم چخوف بود، زیرا او پزشکی حرفهای میدانست که مورد احترام بیشتر است اما بعدها علاقهاش به ادبیات تغییر یافت و از راه تولیدات ادبی درآمد هم کسب کرد.
او فکر میکرد ممکن است پزشکی خلاقیت نویسندگیاش را مختل کند، اما باوجوداین او قادر به یکپارچگی و پیوند ادبیات و پزشکی شد. در بسیاری از منابع این موضوع ذکر شده است که چخوف موفقیتها، پرکاری و الهام ادبیاش را مدیون پزشکیاش است. به داستان «حملهعصبی» که یک داستان بالینی است توجه کنید. این داستان فروپاشی عصبی یک مرد جوان را بعد از دیدن یک خانه فساد در مسکو شرح میدهد. دکتر چخوف مینویسد:«به عنوان پزشک، احساس میکنم که شرح دقیق رنج روانی او را مطابق با همه مشخصات روانپزشکی نوشتهام.» او همچنین به ناشر گفته بود:«دانش پزشکی او کمک کرده که بینشی نسبت به روح و روان زنی که باردار است داشته باشد.» او این موضوع را در داستان «مهمانیعید» با مثال نشان داده است. چخوف نوشته است که «خیلی خوب است که پزشک باشی و درباره چیزی که مینویسی درک داشته باشی، خانمها میگویند، زایمان به درستی توصیف شده است.»
به نقش آموزش پزشکی برای درک عمیق مردم و ارتباط انسانی معترف است. او به یکی از همکلاسیهایش در اینباره نوشته است:«شکی وجود ندارد که تحصیل پزشکی به طور قطع در گسترش دامنه مشاهدات من و پرمایه کردن دانشام به عنوان یک نویسنده موثر بوده است.»
او زمانی که در دو حرفه نویسندگی و پزشکی کار میکرد به ناشرش نوشته بود:«من یک پزشک هستم که کار پزشکی میکنم...نمیتوانم تضمین کنم که کل یک روز از پشت میزم به زور بلندم کنید.»
زمانی که داستان «گریگورویچ» را نوشت. هنوز کار پزشکی میکرد تا اینکه ناشرش دو سال بعد از او خواست که کار پزشکی را رها کند و به نویسندگی بچسبد، اما چخوف در جواب گفت:«شما به من توصیه میکنید که با یک تیر به شکار خرگوشهای صحرایی بروم و به کار پزشکی فکر نکنم...من زمانی که به خاطر میآورم که دو حرفه دارم نه یکی، رضایت بیشتری دارم... اگر من کار پزشکی را نداشتم به سختی میتوانستم اوقات فراغت و افکار پراکندهام را به ادبیات تبدیل کنم.»
چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولا رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم «طرح» را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایش به جای ارایه تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او، رویدادهای تراژیک جزیی از زندگی روزانه آدمهای داستان را تشکیل میدهند.
چخوف همیشه به روانپزشکی علاقه داشت و موفقیتهاش به عنوان یک نویسنده از مشاهداتش در حالات روانی بیمارانش ریشه گرفته است.
http://www.annalsthoracicsurgery.org
ترجمه: زینب کاظمخواه