نظامهای سلامت به لحاظ منابع مشکلات متعددی دارند. برای توسعه سلامت اجتماعی، باید به دنبال توسعهای متوازن باشیم. آمارهایی که در کشور ارائه میشود حاکی از این است که ما در حال حاضر روند متوازنی نداریم. در واقع نابرابری بسیار فرساینده است. پدیدههای اجتماعی در نظامآموزشی ما جایگاه مشخصی ندارد. بهعبارتدیگر میتوان گفت که در زمینه تولید دانش رویدادهای اجتماعی، تقریباً هیچ کاری انجام نشده است. فعالیتهایی که در نظام سلامت ما صورت گرفتهشده اکثریت ناکام مانده است که عمدتاً به این دلیل است که نگاه ساختاری به این مسئله وجود ندارد. نگاه نظام سلامت کشور به جامعه، نگاه بالینی است که ابعاد روانی و اجتماعی سلامت فراموششده درحالیکه این مسئله باید جدی گرفته شود. سلامت اجتماعی برای توسعهای پایدار باید بهصورت سازمانیافته دنبال شود درحالیکه در این زمینه یا مسئولی وجود ندارد یا به دلیل تعدد مراکز عملاً مدیریت آن از دست خارج میشود.
معمولاً در سلامت اجتماعی، اولین افرادی که مورد بررسی قرار میگیرند، افراد بالغ و میانسال هستند و صاحبنظران این حوزه فکر میکنند که بزرگسالان عمدتاً در آسیبهای اجتماعی مطرح هستند درحالیکه باید سلامت اجتماعی را از آموزشوپرورش شروع کرد. با اینکه در این خصوص همکاری با آموزشوپرورش دیده نمیشود و در مدارس سلامت اجتماعی حضور ندارد و آموزش داده نمیشود اما باید ابعاد سلامت اجتماعی به این صورت دیده شود. اگر انسان را موجودی با تربیت اجتماعی تعریف کنیم بهخودیخود سلامت نیز بعد اجتماعی نه تنها در روان بلکه در همه وجود و ذات خود پیدا میکند.
نکتهای که باید در این خصوص به آن توجه کرد این است که اگر اموری در حوزه سلامت اجتماعی میخواهد در نظام سلامت کشور اجرا شود باید دو امر محقق شود. اولاً تعهد در نظام آموزش پزشکی که بهشدت از مفاهیم اجتماعی و فرهنگی دور است. ثانیا در تصمیمگیریها و شورای سیاستگذاری چندصدایی وجود داشته باشد و تخصصهای مختلف و صداهای مختلف آموزشی حضور یابند.