هنگامیکه در سالهای پیشدبستان، همکلاسی مارال جنووا بهطور اتفاقی دستش را لگد کرد، او نمیتوانست صدایش را بلند کند و بگوید، «پایت را از روی دستم بردار.» او که اکنون پژوهشگری ۳۷ ساله در دانشکده پزشکی دانشگاه ییل است، به یاد میآورد: «بعد از آن اتفاق مادرم نتوانست من را متقاعد کند که به مهدکودک بازگردم.»
این قدیمیترین خاطره جنووا از خجالتی بودن است اما این تنها خاطرهاش نیست. او در دوران مهدکودک با هیچکس صحبت نمیکرد. در دوران راهنمایی برای نخستین بار حمله وحشتزدگی یا پانیک را تجربه کرد. در دبیرستان از معلمان خواسته بود که او را به کلاسهایی در پایینترین سطح منتقل کنند تا به این ترتیب با احتمال کمتری مجبور به حضور در مقابل شاگردان کلاس و امتحان شفاهی باشد. او در طول این سالها «عامدانه» لباسهای ورزشیاش را فراموش میکرد و به این ترتیب میتوانست به جای شرکت در ورزش در کنار زمین بنشیند.
او در کالج در کلاسهایی که نیاز به صحبت در برابر جمع داشتند، غیبت میکرد و در مصاحبههای استخدامی به کارفرمایان میگفت اگر شغل پیشنهادی مستلزم صحبت در برابر دیگران است، نمیتواند آن را بپذیرد. او میگوید: «این فکر که مردم من را تماشا کنند، باعث اضطرابم میشد.»
تنها در دوران کالج بود که او برای اضطراب غربالگری شد و دریافت که فقط خجالتی نیست- بلکه او اضطراب اجتماعی داشت.
اختلال اضطراب اجتماعی که حدود ۱۵ میلیون آمریکایی را مبتلا میکند، به گفته «انجمن اضطراب و افسردگی آمریکا» یک تشخیص روانپزشکی است که با «ترس مفرط از عیبجویی و قضاوت دیگران در موقعیتهای اجتماعی یا حضور در برابر افراد» همراه است.
خجالت، بیشتر یک برچسب نظری است که افرادی را توصیف میکند که میخواهند با دیگران تعامل داشته باشند، اما به راحتی قادر به انجام این کار نیستند. براساس یک بررسی در سال ۲۰۱۱ که در ژورنال Pediatrics منتشر شد، بیش از ۶۰ درصد از والدین فکر میکنند که نوجوانانشان خجالتی هستند و حدود نیمی از نوجوانان نیز خودشان را خجالتی میشمارند.
اگر خجالتی باشید، ممکن است این فکر را داشته باشید، کاش میتوانستم مشارکت اجتماعی بیشتری داشته باشم، فکر میکنم از دیگران دور ماندهام و احساس ناراحتی میکنم. هنگامیکه اضطراب اجتماعی داشته باشید، این افکار را در سر خواهید داشت: مشکل من چیست؟ چرا نمیتوانم صحبت کنم؟ آیا این حالت برطرف خواهد شد؟ مردم به این فکر خواهند افتاد که من آدم عجیبوغریبی هستم. من در آن جمع شرکت نخواهم کرد و برای روزها نگران خواهم ماند؟
چرا این همه خجالتی؟
همانطور که بسیاری از والدین میدانند، 2 کودک با مجموعه ژنهای مشابه ممکن است شخصیتهای کاملا متفاوتی داشته باشند. خجالتی بودن که ممکن است در سنینی بسیار پایین حتی یک سالگی بروز کند، هم از این مورد مستثنا نیست.
از طرف دیگر، برخی از کودکان و نوجوانان بسیار خجالتی و مهارشده هستند و برخی دیگر بسیار جسور و برونگرا. شواهد محکمی وجود دارد که جزء ژنتیکی قوی در بروز این صفات دخالت دارد.
تحقیقات نشان میدهد که ظاهرا برخی از کودکان بهطور زیستی مستعد این هستند که هنگامی جهان- بهخصوص دنیای اجتماعی اطرافشان را درک نمیکنند یا قادر به کنترل آن نیستند- خود را عقب بکشند. براساس یافتههای پژوهشی که در سال ۲۰۱۱ در ژورنال روانشناسی کودکان غیرطبیعی منتشر شد، نوپایانی که توجه خاصی به چیزهایی دارند که آنها را تهدیدکننده میشمارند، با احتمال کمتری ممکن است با بزرگتر شدن از خجالت رها شوند و ممکن است اضطراب اجتماعی را تجربه کنند.
رفتار افرادی که مراقب تهدیدها- چه جسمی و چه اجتماعی- باشند، واکنشی طبیعی و تطبیقی است، زیرا شما میخواهید از خودتان محافظت کنید اما اگر فردی باشید که بیشازحد لازم به تهدیدات توجه دارد یا آستانه پایینی برای تهدیدآمیز شمردن چیزها دارد، با احتمال بیشتری ممکن است انزواجو شوید و خجالتی به نظر برسید.
البته محیط هم اهمیت دارد. برای مثال، والدینی که نسبت به کودکانشان بیش از حد خشن یا بیش از حد مراقب هستند، ممکن است احتمال خجالتی شدن کودک یا دچار شدن او به اضطراب اجتماعی را بیفزایند. از طرف دیگر، کودکانی که حتی فقط یک یا دو دوست خوب داشته باشند، با احتمال بیشتری ممکن است در آینده به بزرگسالانی کاملا سازگار بدل شوند.
محیط و آنچه واقعا برای کودک در طول دوره رشد اتفاق میافتد، نقش بزرگی در ایجاد این صفات دارد.
رهایی از خجالت
خجالتی بودن همیشه چیز بدی نیست. گاهی ممکن است به نفع آدم هم باشد. برای مثال، افراد خجالتی ممکن است به شنوندگانی خوب یا افرادی که به خوبی دیگران را درک میکنند، بدل شوند.
با این وجود مهم است کودکان بیاموزند چگونه به راحتی با دیگران تعامل داشتهباشند تا در مدرسه پیشرفت کنند، در شغلشان به موفقیت برسند و حتی با داشتن شبکهای از افراد که میتوانند برای حمایت آنان را فرابخوانند، سلامت جسمی و روانی بهتری داشته باشند. اگر متوجه شدید که کودکتان بسیار خجالتی است، کار کردن با او برای اینکه اعتمادبهنفس به دست آورد، بسیار مهم است، زیرا توانایی فرد برای ارتباط با دیگران کلید موفقیتش در بسیاری از حوزههای زندگی است.