«امید بنکدار» و «کیوان علیمحمدی» به دلیل لحن متفاوت و سبک خاص فیلمسازی شان برای علاقهمندان به سینما چهرههایی شناخته شده هستند. آنها بعد از 20 سال همکاری مشترک، ساخت دو فیلم بلند، یک سریال، چندین مستند و فیلم کوتاه، این روزها سومین فیلم بلند خود، «ارغوان» را روی پرده دارند. امید بنکدار و کیوان علیمحمدی برای علاقهمندان به سینمای مستند هم نامی آشنا هستند. در کارنامه فیلمسازی آنها سه مستند به چشم میخورد به نام «MDMA»، «HIV» و «آسمان سیاه شب» (فیلمی درباره آلزایمر). در خلال گپوگفت درباره فیلم ارغوان به این سه مستند، در حوزه سلامت هم پرداختهایم.
در بیشتر یادداشتهایی که در باره ارغوان نوشته شده بود به تغییر سبک فیلمسازی شما اشاره شده بود. علتش چیست؟ این تغییر در سبک فیلمسازی انتخاب خودتان بوده یا ذائقه مخاطب را در نظر گرفتید؟
امید: من فکر میکنم این سوال را زمان «شبانه روز» هم میشد از ما پرسید چون شبانه روز هم همان اندازه با «شبانه» تفاوت دارد که «ارغوان» با «شبانهروز». من فکر میکنم کسی که کار هنری میکند، الویتش این است که خودش را تکرار نکند و دست به تجربههای جدید بزند. یکی از بزرگترین اتفاقات در فیلم ارغوان این بود که یک نفر به اسم «علی حیدری» به تیم ما اضافه شد، ارغوان بر اساس داستان کوتاه او شکل گرفت. حضور علی باعث شد که فیلم ارغوان به نسبت دو فیلم قبلی ما خط داستانی پررنگتری داشته باشد. ارغوان هم به اندازه خودش تجربهگرایی دارد حداقل برای ما. ساخت این نوع فیلمسازی برای ما تجربه تازهای بود. چه به لحاظ شیوه کارگردانی چه به لحاظ مدل روایت و استفاده ازموسیقی کلاسیک. ما نه سعی کردیم باج بدهیم، نه سعی کردیم باج بگیریم. اگر فیلمساز با خودش صادق نباشد، هیچ باج دادن و باج گرفتنی، کارکرد درستی نخواهد داشت.
کیوان: تمام فیلمسازهای معتبر جهان در مسیر کاریشان یک فیلم را ساختهاند، فقط قدم به قدم آن فیلم را کاملتر کردهاند و از آن طرف میبینیم که فیلمسازها که در طول تاریخ سینما اعتباری کسب کردند معمولا تیم ثابتی دارند که قدم به قدم آنها را همراهی میکنند و یک تجربه را کاملتر میکند. ارغوان در مسیر فیلمسازی من و امید یک مسیر کاملا منطقی بود. فقط به دلیل قصه گو بودنش فرم و ساختار خاص خودش را میطلبید چون نمیتوان به تمام فیلمنامهها یک فرم و ساختار قالبی را تحمیل کرد. هر فیلمنامهای متناسب با نوع قصهای که دارد فرم و ساختار خاص خودش را میطلبد ارغوان را باید شبیه ارغوان ساخت، همان طور که شبانه را باید شبیه شبانه ساخت.
درفیلم ارغوان برای بازنمایی بیمار مبتلا به «اماس»، از پزشکان هم مشاوره گرفتید؟
امید: بله. وقتی خواستیم ارغوان را کار کنیم در همان مرحله فیلمنامه غیر از بحث مشاوره پزشکی، چند فیلم مستند که در این زمینه ساخته شده بود، دیدیم. یکی از آن فیلمها را آقای «ارد عطارپور» کار کرده بود به اسم «پرنیان» .
چقدر به حقیقت این بیماری وفادار بودید؟
کیوان: بیماری اماس اگر درمان نشود در مراحل آخر، بیمار را تاحدودی تکیده میکند اما ما خلف وعده کردیم، زیباترین تصویری که از مادر داشتیم تصویر مرگ او بود. ما دوست داشتیم دختر با تصویری زیبا از مادر جدا شود و آن تصویر زیبا تا آخر عمر همراهش باشد.
ارغوان را برای افراد مبتلا به این بیماری نمایش دادید؟
امید: بله، برای افراد مبتلا و فعالان و متخصصان در این زمینه نمایش دادیم .
واکنششان چطور بود؟
کیوان: معتقد بودند این بیماری به درستترین شکل ممکن نمایش داده شده است. چون متاسفانه این بیماری تبعاتی دارد که روی زندگی شخصی بیمار و اطرافیان تاثیر میگذارد. بعضیها معتقد بودند، اشکال این فیلم این است که آنقدر این بیماری درست نمایش داده شده که ممکن است مخاطب مبتلا به اماس را غمگین کند. البته ارغوان فیلمی درباره بیماری اماس نیست، ارغوان فیلمی است که آسیبهای یک خانواده را بعد از مبتلا شدن یکی از اعضای خانواده به بیماری اماس نشان میدهد.
شما سه مستند در مجموعه «مستند بیست شب» ساختید، درباره آلزایمر، اعتیاد و ایدز. چرا سراغ این سوژهها رفتید؟
امید: بعداز فیلم «شبانه» آقای «عطاپور»، تهیه کننده و کارگردان، ما را به کار دعوت کردند. مجموعه بیست شب قرار بود درشبکه چهار پخش شود. موضوعاتی انتخاب شده بود و ایشان یکسری کارگردان انتخاب کردند که ما هم در آن لیست بودیم. بین موضوعات انتخاب شده ما دو موضوع مواد مخدر و محرک و ایدز را انتخاب کردیم که بهلحاظ فیلمسازی تجربه خوبی بود، اما در کل تجربه تلخی بود. به این دلیل که هر روز با آدمها و بیمارهای مختلف برخورد میکردیم. وقتی پای صحبتهایشان مینشستیم، شریک غم و غصههایشان میشدیم، تجربه تلخی بود ولی فیلمی بود که خیلی درس زندگی داشت. بعد از این دو فیلم آقای عطاپور پیشنهاد کرد فیلم دیگریکار کنیم که ما نپذیرفتیم. از کار کردن با آقای عطارپور خیلی لذت بردیم ولی در خلال ساخت فیلم خیلی اذیت شدیم.
سوژههای دیگر هم در همین حوزه بود؟
کیوان: نه تمام موضوعات در حوزه سلامت نبود. مثلا در مورد زلزله و تخریب ساحل بود.
چه شد که نظراتان تغییر کرد و فیلم سوم را هم در این مجموعه ساختید؟
کیوان: در فیلم «شبانهروز» شخصیتی داشتیم که بیماری آلزایمر داشت. چونشناختی از این موضوع نداشتیم، تصمیم گرفتیم به مرکز آلزایمر برویم و درمورد این بیماری تحقیق کنیم. بعد از دیدار، از این مرکز متوجه شدیم آلزایمر چه بیماری هولناکی است و کسی این بیماری را نمیشناسد. تصور خیلی سادهانگارانهای از این بیماری وجود داشت، اغلب فکر میکردند آلزایمر یعنی فراموشی. درحالیکه حقیقتش این نیست. وقتی از آنجمن آلزایمر بیرون آمدیم به آقای عطاپور زنگ زدیم و گفتیم ما تمایل داریم درباره آلزایمر فیلم بسازیم. ایشان استقبال کردند و نتیجه این همکاری شد فیلم «آسمان سیاه شب»، که درباره آلزایمر است.
برای نوشتن فیلمنامه این سه فیلم تحقیق میدانی کردید؟
امید: تحقیقات میدانی ما شامل گپوگفت با پزشکهای متخصص در این زمینه، رفتن به مراکزی که مختص این افراد هست، دیدن بیمارها، شرکت در جلسات استادان دانشگاه و بحث پایاننامهها بود. ما برای این فیلمها، مثل یک فیلم داستانی، فیلمنامه داشتیم. ۴ ماه برای هر کدام از این سه فیلم وقت گذاشتیم. بعد از۴ ماه فیلمنامه را نوشتیم. متنها را پیاده کردیم و بعد به سناریو تبدیل کردیم. چون قرار نبود مقاله بنویسیم، پژوهشها باید تبدیل به متن دراماتیک میشد. از خودمان چیزی نمیگفتیم، چیزی از خودمان به موضوع تحمیل نمیکردیم. حرفهای آنها را در ساختاری که مد نظرمان بود، پیاده میکردیم. کاملا دکوپاژ داشتیم. بههمین دلیل، پروسه فیلمبرداری و تدوین تجربه پیچیدهای نبود. سختیاش، بیشتر مرحله پژوهش و نوشتن فیلمنامه بود.
بازخوردها چطور بود؟
کیوان: این سه فیلم بارها از شبکه ۴ و شبکه مستند پخش شد. این تکرار نشان میداد که در دل مجموعه بیست شب این سه فیلم مخاطب بیشتری داشته است چون ما ساختار فیلم را بر اساس تازگی که انتخاب کرده بودیم، پایه ریزی کردیم. مثلا فیلم MDMA در مورد مواد مخدر و محرک بود و مخاطب ما جوانان و نوجوانان بودند ما فیلم را طوری ساختیم که آنها را دنبال کنند. ممکن است آن نوع مونتاژ و صداگذاری برای یک آدم 70 ساله خوشایند نباشد. در مطبوعات و جاهای دیگر هم خیلی به این سه فیلم توجه شد.
وظیفه این نوع فیلمها چیست؟
کیوان: هر کسی که کار هنری میکند باید به کاری که انجام میدهد، باور داشته باشد. ما معتقدیم کاری که میکنیم باید روی مخاطب تاثیر بگذارد. بحثم پیام و این حرفها نیست. ما با عبارتهای اینشکلی مشکل داریم. من همیشه فیلمسازی را به یک سفر تشبیه میکنم. در طول سفر با یک عده همراه میشویم و تجربیات مشترکی کسب میکنیم. وقتی به نقطه نهایی میرسیم دیگر آدم قبل از سفر نیستیم، پختهتر شدهایم. رابطه فیلمساز با مخاطب هم بههمین شکل است. بعضی مخاطبان با جهان فیلمساز ارتباط برقرار میکنند و با او همسفر میشوند و یک رابطه دوسویه شکل میگیرد. من اعتقاد ندارم فیلمساز یک دانای کل است و مخاطب یک موجود منفعل که هرچه فیلساز میگوید، بپذیرد. این سه فیلم، تجربهای بود که ما با مخاطب تقسیم کردیم. اگر حتی یک نفر با هممسیر و همراه ما شده باشد، کافیاست. کاش تربیت فرهنگی ما طوری باشد که اگر حتی یک همراه داشته باشی با تمام انرژی با او همسفر شوی.