چرا از تربیت «حکیم» فاصله گرفتهایم؟
طب نوین به طب غالب کشور بدل شده است و طب ایرانی با پیشینه چند هزار ساله، نتوانسته است سهم قابل توجهی در نظام سلامت داشته باشد. نه تنها متخصصان طب سنتی، بلکه حتی مسئولان وزارت بهداشت هم از مغفول ماندن طب سنتی ایرانی سخن میگویند و معتقدند که بسیاری از درمانگران ما از ریشههای فرهنگی و آموزههای پیشینیان خود فاصله گرفتهاند.
سعید نمکی، وزیر بهداشت هم به مغفول ماندن طب ایرانی گلایه دارد و با صراحت تاکید میکند: «ما در حال حاضر در دانشگاههای علوم پزشکی طبیب تربیت میکنیم، نه حکیم.»
نمکی تصریح میکند: «طب سنتی ما باید در آموزش علوم پزشکی جا باز کند. ما در حال حاضر در دانشگاههای علوم پزشکی طبیب تربیت میکنیم، نه حکیم. دانشجوی علوم پزشکی از فرهنگ گذشتهاش بریده شده و با دانشمندان طب قدیم آشنایی چندانی ندارد. در آموزش علوم پزشکی اگر نتوانیم دانشجویان را با دیرینه فرهنگ مملکت آشنا کنیم، افرادی را بار میآوریم که پا در رکاب رفتن هستند. یکی از دلایل علقه افراد به سرزمینشان، داشتن پیوست فرهنگی است، اما متاسفانه فرزندانمان را با پیوست فرهنگیمان آشنا نمیکنیم.»
او یادآور میشود: «طب سنتی نیز جز لاینفکی از این دیرینه فرهنگی است. باید خط و مرزهای جدیدی را برای عدم التقاط خرافه و دانش تعریف کنیم. برای مثال، برخی نظریات در گذشته کارآیی داشته، اما اکنون روشهای جدیدتری جایگزین آنها شده است. بنابراین مرزبندی بین علم و خرافه و عقل و سنت، ضروری است.»
حکیم در فرهنگ ایرانی، جایگاهی بسیار والاتر از طبیب دارد. حکیم فردی است که فقط در حوزه درمانی وارد نمیشود، بلکه مرجع همزمان علم و اخلاق است. توسعه بهداشت و پیشگیری، حفظ سلامت خانواده، مقابله با آسیبهای اجتماعی، همدردی و کمک به طبقات محروم، آموزش جوانان و بسیاری از وظایف نانوشته دیگر در زمره رسالتهای حکیم است که پایگاه محکمی در تاریخ ایران دارد. به همین دلیل نیز حکیم بودن و حکیم ماندن، وظیفه سنگینی است که بار مسئولیت زیادی دارد.
حالا با توسعه طب نوین، رفته رفته از فرهنگ تربیت حکیم فاصله گرفتهایم؛ طوری که وزیر بهداشت هم تاکید دارد که ما در حال حاضر در دانشگاههای علوم پزشکی طبیب تربیت میکنیم، نه حکیم. در این شرایط، سوال اینجاست که چرا از تربیت حکیم فاصله گرفتهایم و چه سلسله اتفاقهایی رخ داده است که حالا بجای تربیت حکیم، طبیب تربیت میکنیم.
مرجعیت طب سنتی در جهان را از دست دادهایم
در شرایطی که ایران به عنوان مهد و مرجع طب سنتی در جهان شناخته میشد، اما حالا برخی کشورها توانستهاند با پیشی گرفتن از ایران در این حوزه به موفقیتهای متعددی در درمان بیماران برسند. دور شدن از طب ایرانی را میتوان به عنوان یکی از عواملی برشمرد که تربیت حکیم در ایران را کمرنگ کرده است.
محمدرضا کریمی، متخصص طب سنتی هم به مقایسه وضعیت فعلی طب ایرانی با طب سنتی در سایر کشورها میپردازد و به سپید یادآور میشود: «سازمان بهداشت جهانی در سال 1991 میلادی به طور رسمی از همه کشورهای جهان درخواست کرد که به طب بومی خود اهمیت دهند. برخی کشورها مثل چین، خیلی خوب به این توصیهها عمل کردند؛ طوری که الان طب سنتی به عنوان رایجترین طب در چین شناخته میشود. حتی در کشور آلمان نیز توجه ویژهای به طب بومی خود دارند و انواع داروهای گیاهی در این کشور تحت پوشش بیمه است. در کشور ما متاسفانه چنین پیشرفتی دیده نمیشود. در کشوری مثل آلمان، گیاهان دارویی در فارماکوپه دارویی آنها وجود دارد و تاریخ تولید و مصرف آن کاملا مشخص است، اما در کشور ما چنین شرایطی وجود ندارد. مثلا در ایران گیاه سیاه دانه را برای بیمار تجویز میکنند، اما خیلی اوقات معلوم نیست تاریخ تولد و مصرفش چه زمانی است.»
این متخصص طب سنتی با اشاره به اوضاع مطلوب طب سنتی در کشورهای همسایه، خاطرنشان میکند: «در همین کشور ارمنستان که تا کمتر از یک قرن قبل، بخشی از خاک ایران بود، خدمات طب سنتی بسیار توسعه یافته است. از نظر تعداد دانشگاههای طب سنتی، سومین کشور دنیاست. ما هنوز در کشورمان دانشگاه طب سنتی نداریم و دانشکده داریم، اما در کشور ارمنستان از خدمات طب سنتی کشورهای دیگر نیز بهره میبرند. کشور ما با وجود آنکه مهد طب سنتی جهان است، از دنیا عقب مانده است. در مصوبات شورای انقلاب فرهنگی نیز بر ترویج طب ایرانی-اسلامی تاکید شده است، اما در عمل شاهد چنین نگاه ترویجی نیستیم.»
اکبر کتابی، متخصص طب سنتی هم در گفتگو با سپید به مشکلات تربیت نشدن حکیم در نظام آموزشی ایران اشاره میکند و میگوید: «در طب سنتی، بیمار با هر علامت بیماری که مراجعه کند، سه عضو اصلی بدن شامل قلب، مغز و کبد بیمار، بررسی میشود. با بررسی این سه مورد، میتوانیم درمانی جامع و کلنگر را تجویز کنیم. چنین نگاهی در طب نوین وجود ندارد. ما نیاز داریم که همچون دوره آموزش طب سنتی کلنگر در چین و هند، حرکت کنیم. باید بنای آموزش طب سنتی را بر سالم زیستن و تمرکز بر کلگرایی بگذاریم تا درمانها به صورت ریشهای باشد.»
همچنین حسین رضایی زاده دبیر ستاد طب ایرانی و مکمل نیز به پیشینه حکیمان ایرانی اشاره میکند و میگوید: «طب سنتی ایران دارای دستاوردها و گذشته سرشار از یافتهها برای پیشگیری و درمان بسیاری از بیماریها بوده و روشهای استانداردی برای تغذیه سالم ارائه کرده است. بسیاری از حکمای ایرانی در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی و ایرانی ما، اطلاعات و دادههایی که براساس تجربیات به دست آورده بودند، برای درمان و تغذیه سالم به یادگار گذاشتهاند.»
او یادآور میشود: «روشها و اقدامات طب ایرانی در حوزه پیشگیری و درمان شامل موارد متعددی متناسب با وضعیت افراد و مزاج آنها است. حتی روشهای صحیح پخت مواد غدایی، آشها، سوپها، شربتها، دمنوشها، شیرینی و نانها ارائه میشود.
نکته بسیار مهم، پرهیزها و تقویت سیستم کارکردی بدن انسان است. برای نمونه رفع یبوست و عملکرد مناسب دستگاه گوارش برای بهبود کارکرد سیستم ایمنی بدن ضروری است که طب ایرانی با تجویز برخی خوراکیها این عارضه را دفع میکند. متاسفانه تعدادی از افراد غیرپزشک با توصیه غیرعلمی به مصرف افراطی ادویه و داروهای بسیار گرم مثل زنجبیل یا سیر زیاد منجر به ایجاد عوارض در بدن بیمار میشوند. همچنین گاهی مصرف برخی مکملها یا لیموی ترش در حد زیاد یا برخی داروها را خودسرانه تجویز میکنند. این رفتارهای غیرعلمی، فعالیت درمانی با رعایت دستورالعملهای استاندارد را سخت کرده است. البته امیدواریم با تشکیل ستاد طب ایرانی و مکمل، اینگونه شبهات و تخریبها نیز مرتفع شود.»
درآمد طبیب با حکیم، قابل قیاس نیست
حکیم بودن به این معنی نیست که پزشک فقط در رشته طب سنتی تحصیل کرده باشد، بلکه مقصود این است که باید آموزشها را به شکلی هدایت کرد که دانشجوی پزشکی علاوه بر یادگیری طب نوین در دانشگاههای علوم پزشکی، همزمان نیز با مبانی حکمت، فرهنگ پیشینیان و مزایای طب ایرانی آشنا شود.
در عین حال مشکل اینجاست که توصیه به پیشگیری و بهداشت و تمرکز حکیم برای فعالیت در این حوزههای غیردرمانی، درآمد چندانی ندارد. در مقابل، بسیاری از فرآیندهای تشخیصی و درمانی در طب نوین، درآمدزا است و همین عامل را شاید بتوان یکی از دلایل دور شدن کشور از تربیت حکیم دانست.
کتابی، متخصص طب سنتی هم به همین موضوع اشاره میکند و میگوید: «درآمد متخصصان طب سنتی اصلا قابل قیاس با درآمد پزشکان متخصص در سایر رشتهها نیست. خیلی اوقات، شاید پزشک متخصص طب سنتی، نیم درصد درآمد یک پزشک متخصص در رشتههای دیگر را نداشته باشد. بسیاری از پزشکان متخصص طب سنتی به دلیل عشق و علاقه وارد این رشته شدهاند، اما از نظر اقتصادی اصلا توجیه ندارد که پزشک عمومی، رشته طب سنتی را انتخاب کند.»
او تاکید میکند: «تحصیل در رشته طب سنتی بسیار سخت است و به نسبت بسیاری از تخصصها، انرژی بیشتری از پزشک میگیرد، اما انتظارات مالی را برآورده نمیکند. پزشکان جراحی میشناسم که روزی 100 میلیون تومان درآمد دارند، اما چنین درآمدهایی اصلا در طب سنتی وجود ندارد. البته با درآمد بالای یک گروه از افراد کلاهبردار که خود را طبیب سنتی معرفی میکنند و اصلا پزشک نیستند، کاری ندارم. در همه مشاغل، چنین کلاهبرداریهایی صورت میگیرد، اما حرفم این است که متخصص طب سنتی که در دانشگاه تحصیل کرده است و فعالیت قانونی دارد، نباید انتظار درآمد بالایی داشته باشد.»
ضرورت بازنگری در آموزش پزشکی برای تربیت حکیم
یکی از عمده دلایلی که بجای تربیت حکیم، صرفا طبیب تربیت میکنیم این است که شیوه آموزش دانشگاهها به شکلی است که بهای کمتری برای پیشینه فرهنگی کشور، آموزههای طب ایرانی و آشنایی با حکمای گذشته قائل میشود.
نمکی، وزیر بهداشت نیز به همین ضرورت تغییر نحوه آموزش دانشجویان علوم پزشکی اشاره میکند و توضیح میدهد: «در آموزش علوم پزشکی اگر نتوانیم دانشجویان را با دیرینه فرهنگ مملکت آشنا کنیم، افرادی را بار میآوریم که پا در رکاب رفتن هستند. یکی از دلایل علقه افراد به سرزمینشان، داشتن پیوست فرهنگی است، اما متاسفانه فرزندانمان را با پیوست فرهنگیمان آشنا نمیکنیم. دانشجو باید با دیرینه فرهنگیاش گره بخورد. طب سنتی نیز جز لاینفکی از این دیرینه فرهنگی است. باید خط و مرزهای جدیدی را برای عدم التقاط خرافه و دانش تعریف کنیم. در حوزه طب سنتی باید تیمهای تحقیقاتی تشکیل شود. باید چارچوبها و ساختارهایی را تعریف کنیم که پژوهشهای طب سنتیمان مسیر صحیح خود را پیدا کند. همچنین باید در خانههای بهداشت، بهورزان با مباحث و فرآوردههای طب سنتی آشنا شوند و در کلینیکها و بیمارستانها نیز یک پزشک متخصص طب سنتی حضور داشته باشد.»
نمکی با اشاره به پیشینه فرهنگی طب ایرانی، یادآور میشود: «طب سنتی در سرزمین ما دیرینهای بسیار برجسته دارد. با مطالعه تاریخ طب این مرز و بوم، درمییابیم آنچه به عنوان طب بوعلی سینا وجود دارد، برگرفته از طب جالینوسی است. طب اسلامی نیز برگرفته از طب جالینوسی است؛ یعنی وقتی از طب اسلامی صحبت می کنیم، منظور طب سنتی ما است که طبیبان مسلمان آن را دنبال میکردند. نکته دیگر اینکه آنچه ما به عنوان وزارت بهداشت و مجموعه متولی نظام سلامت باید دنبال کنیم، این است که نقش خرافه و شارلاتانیزم را از طب سنتی جدا کنیم. در واقع این موضوع یکی از رسالتهایی است که باید دنبال کنیم. چراکه برخی عطاریها و دکانها در عین عوام فریبی، ضربه حیثیتی بزرگی به ریشههای طب سنتی کشور وارد می کنند. یعنی طب سنتی را در برابر دانشمندان طب نوین نیز بیاعتبار میکنند. باید خیلی مراقبت کنیم که این موج ما را به سمت خرافه و دور شدن از مبانی علمی نبرد.»
او در ادامه به این موضوع مهم اشاره میکند که اصلا چرا باید روی تقویت طب ایرانی و تربیت حکیم تمرکز کنیم. نمکی توضیح میدهد: «امروز در دنیا به دلیل جا ماندن طب نوین از پاسخگویی به دردهای نوپدید و بیماریهای صعب العلاج مانند سرطانها و مشکلات روحی و روان و ناخوشیهای متعدد که با داروهایی شیمیایی دیگر قابل درمان نیستند، باید به سایر ظرفیتها در طب توجه کرد. باید خط قرمزها و مرزبندیهای خرافه از علم را جدا کرد. اگر این اتفاق نیفتد، از یک طرف در سیاه چاله شیادان گرفتار میشویم. از طرف دیگر، مورد هجمه علمای مدرنی که این طب را قبول ندارند، قرار میگیریم. طب سنتی ما باید در آموزش علوم پزشکی جا باز کند.»
وزیر بهداشت به مشکل بیمه نبودن خدمات طب ایرانی هم گریزی میزند و میگوید: «در کارخانههای دارویی ما باید بحث تولید داروهای گیاهی تقویت شود. در حال حاضر تمام نسخ داروهای گیاهی، پوشش بیمهای ندارند و کارخانههای دارویی برای تولید داروهای گیاهی استقبالی نمیکنند، چراکه پوشش بیمهای ندارد و ممکن است این داروها در نسخهها کمتر تجویز شوند، اما اکنون در کشورهای دیگر، اول به سراغ داروهای گیاهی میروند.»
در شرایطی که وزارت بهداشت میگوید باید بجای تربیت طبیب، حکیم تربیت کنیم و تلاش دارد که در این مسیر حرکت کند، باید منتظر ماند و دید که در مقام عمل، چه تغییراتی در آموزش پزشکی اعمال میشود تا دوباره مرجعیت طب ایرانی و حکیم ایرانی در جهان احیا شود.