hacklink al duşakabin fiyatları fethiye escort bayan escort - vip elit escort dizi film izle erotik film izle duşakabin hack forum marsbahis betkom marsbahisgirtr سپید آنلاین » مردی از جنس بلور
صفحه نخست چاپ
سپید آنلاین
مردی از جنس بلور

بازنشر مصاحبه اختصاصی سپید با علیرضا یلدا در تاریخ 3 تیر 1394

ساده و بی‌آلایش و صادقانه کار می‌کند و هنوز هم مثل دیروزها اخلاق و پایبندی به موازین اخلاقی و انسانی برایش اولویتی مهم است. او بیش از نیم‌قرن از زندگی‌اش را صرف تحقیقات در حوزه بیماری‌های عفونی کرده است و امروز به حق او را پدر طب عفونی ایران می دانند. پرفسور علیرضا یلدا علاوه بر نیم قرن تحقیق و تدریس الگویی از پایبندی به اخلاق و ساده زیستی است. مردی که تمام این سال ها اخلاق حرفه ای برایش اولویتی مهم بود. دغدغه‌ای که باعث شد در تمام دوران زندگی حرفی‌اش در قیدوبند مادیات و مطب و بیمارستان خصوصی نباشد. من هیچ‌وقت دوست نداشتم رابطه مالی با بیمارانم داشته باشم و آن‌ها را به چشم کیف پول ببینم. بیش از نیم‌قرن تلاشی چنان از سر صدق و راستی که از او چهره‌ای مهربان و دلسوز ساخته است. دکتر یلدا از سال ۱۳۳۶ که از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شد تا امروز در بخش بیماری‌های عفونی دانشگاه علوم پزشکی تهران فعالیت می‌کند فعالیتی ۵۸ ساله که تا امروز ادامه دارد. عشقی که همچنان پیرمرد ۸۵ ساله را هرروز تا بخش تحقیقات بیماری‌های عفونی بیمارستان امام خمینی می‌برد. عشق به تحقیقات و پایبندی به اصولی که هیچ‌گاه او را وارد کارهای اجرایی و مناصب دولتی نکرد. او همیشه محققی بی‌ادعا ماند. دکتر یلدا از برگزیدگان اولین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۸۱ بود و از سال ۸۸ تا امروز به‌پاس خدمات علمی ایشان درزمینه بیماری‌های عفونی جایزه‌ای بین‌المللی به نام او هرساله به بهترین پزشکان حوزه‌های مختلف اهدا می‌شود. جایزه ای که بسیاری آن را نوبل ایرانی می دانند. او مولف مجموعه شش‌جلدی کتاب بیماری‌های عفونی و صاحب ده‌ها عنوان مقاله داخلی و خارجی است. پای صحبت‌های دکتر یلدا نشستیم از کودکی‌های دیروزش تا موفقیت‌های امروزش ...

آقای دکتر چه چیزی شمارا به درس خواندن و بعدها پزشکی علاقه‌مند کرد؟
     من ۸۵ سال پیش در خیابان پامنار از محله‌های قدیمی و نسبتاً فقیرنشین تهران به دنیا آمدم. پدرم کارمند دولت و مسلط به زبان فرانسه بود و مادرم دیپلم و خانه‌دار که نقش بسیار زیادی در علاقه‌مند کردن ما به درس داشت. مادرم به ما یاد داد که همیشه درس و مدرسه برایمان در اولویت باشد .البته خودم همیشه به دلیل غروری که داشتم ،علاقمند بودم جز برترین‌ها باشم و تمام تلاشم را برای برتر بودن در کلاس می‌کردم ،و اگر نمره پایینی می‌گرفتم خودم از بقیه خجالت می‌کشیدم و نگران بودم که همکلاسی هایم درموردمن چه فکری می‌کنند.

     من تمام دوران تحصیلات ابتدایی‌ام را در همان خیابان سیروس گذراندم و بعد به دبیرستان ادیب درخیابان لاله‌زاررفتم. فقط سال ششم به دلیل معدل خوبی که داشتم و به‌واسطه عمویم به دکتر مجتهدی معرفی شدم و به دبیرستان البرزرفتم و به دلیل همان معدل خوب من را سریع پذیرفتند.

     باوجودی اینکه من از یک مدرسه معمولی به آنجا رفته بودم ولی زمانی که معلم‌های دبیرستان البرز علاقه و تسلط مرا دیدند، از من خواستند، صبح‌ها زودتر به مدرسه بروم و با بقیه بچه‌ها تمرین کنم و من باکمال میل قبول کردم.

     به یاد می آورم صبح‌های خیلی زود بیدارمی‌شدم، برای سماور، آتش روشن می‌کردم و چای را برای مادرم دم می‌کردم و بعد به مدرسه می رفتم و بچه‌هایی که در درس مشکل داشتند، زودتر می‌آمدند و باهم تمرین‌ها را حل می‌کردیم تا بقیه هم بیایند و زنگ بخورد.

پس همیشه مورد تشویق بودید؟
     نه اصلاً. مادرم همیشه تاکید می‌کرد که باید درس بخوانیم، ولی تشویق خاصی نبود نه در خانه و نه در مدرسه.شرایط آن زمان با امروز اصلا قابل‌مقایسه نیست ما فکر می‌کردیم وظیفه ما درس خواندن است ،منتظر تشویق و جایزه نبودیم.

     من معتقدم که استعداد و پشتکار حرف اول را می‌زند. تشویق و حمایت مهم است ولی ذات انسان و اراده‌اش خیلی مهم‌تر است. من از سال ۱۳۳۶ که تحصیلات دانشکده پزشکی‌ام تمام شد تا امروزدر همین بیمارستان و بخش بیماری های عفونی کار می‌کنم ، هیچ‌وقت دنبال مادیات و موقعیت‌های کاری و اجرایی، یا تشویق و حمایت خاصی نبودم، چون همیشه معتقدهستم که یک پزشک باید درزمینه تخصص خودش کار کند، کار اجرایی مال ما نیست. کار اجرایی را یک نفر با مدرک لیسانس هم می‌تواند انجام دهد، ولی طبابت کار هرکسی نیست و یک پزشک باید ذهنش متمرکز به کار تخصصی خودش باشد.

به نظر شما نقش خانواده و محیط در شکل‌گیری آدم‌ها در اولویت نیست؟
     به نظر من نقش خود انسان خیلی بیشتر از عوامل محیطی است ،استعداد و پشتکار شرط پیشرفت است و البته که شرایط جانبی هم تاثیر دارد، ولی من به‌شدت معتقدم که استعداد و پشتکار حرف اول را می‌زند.

     من در خانواده‌ای بزرگ شدم که مذهبی و به‌شدت پایبند به اخلاق بودند. یادم هست روزی که تصمیم گرفتم رشته پزشکی را انتخاب کنم ، پدرم از من پرسید: « واقعاً می‌توانی در این جامعه طبابت کنی و اصول اخلاقی را فراموش نکنی؟» این تاکید و نصیحت پدرم را هیچ‌وقت فراموش نکرده ام. پدرم شرایط جامعه را می‌دانست ،مردم را می‌شناخت ومی دانست طبابت صحیح در این جامعه چقدر سخت است.

     مادرم همیشه مشوق ما بود ، اما هیچ‌وقت به من نگفت باید پزشکی بخوانم ،یعنی همیشه نه تشویقی بود و نه تحمیلی. من فکر می‌کنم خودم ذاتاً درس‌خوان بودم و پشتکار عجیبی داشتم.

     وقتی در درسی نمره کم می‌گرفتم، به دلیل همان غروری که داشتم واقعاً غصه می‌خوردم و همان حسی که دوست داشتم همیشه برتر باشم، مجبورم می‌کرد که همیشه خوب درس بخوانم.

شما در مدرسه معمولی درس خواندید و محله‌ای که زمینه‌های انحراف در آن زیاد بود،چطور آلوده شرایط نشدید؟
     من در خیابان سیروس بزرگ شدم و دبیرستانم در خیابان لاله‌زار بود ولی چه من وچه برادرها و خواهرم همیشه تحت همان تربیت مذهبی خانواده بودیم. من تمام دوران تحصیلم تا سال سوم دانشکده پزشکی نمازهایم را در مسجد و به جماعت می‌خواندم.

     ما اعتقادات مذهبی به‌دوراز تعصب و خرافات داشتیم ،در خانواده‌ای بودم که می‌دانستم نباید کار خلاف کرد. پدرم خیلی اهل حساب‌وکتاب و حلال و حرام بود و همیشه به دیگران کمک و محبت می‌کرد. پدرم هیچ‌وقت پولدار و ثروتمند نبود، ولی مناعت طبع داشت و اهل کار خیر و کمک به دیگران بود و همین منش و رفتار ناخودآگاه روی ذهنیت ما تاثیر داشت.

     در محل ما اراذل‌واوباش هم بودند ، ولی من و برادرهایم جمع دوستانه و متفاوتی داشتیم با دیگران خیلی دم خور نبودیم و بیشتر مشغول درس‌ومشق هایمان بودیم.

     من هیچ‌وقت شرایط مالی خوبی نداشتم که بتوانم به کلاس زبان بروم، ولی خودم صرفاً باپشتکار زبان انگلیسی را در حد خیلی خوب خواندم و به روال معمول آن روزها که هرکسی رشته طبیعی می‌خواند دررشته پزشکی شرکت می‌کرد، من هم آزمون پزشکی شرکت کردم و چون همیشه درسم خوب بود، قبول شدم.

پس آرزوی پدر و مادرتان نبود که شما حتماً دکتر باشید یا مهندس؟
     اصلاً هیچ‌وقت تحمیلی نبود .همان‌طوری که من‌بعدها هیچ‌وقت به دخترهایم تحمیل و حتی تاکید نکردم که پزشکی بخوانند. من دو دختردارم .دختر بزرگم دکترای هواشناسی دارد ودر دانشگاه پنسیلوانیا تدریس می‌کند و دختر کوچکم دندان‌پزشک است . رشته های درسی آنها کاملاً انتخاب خودشان بود نه من و نه همسرم که پزشک متخصص زنان است، هیچ‌وقت آنهارامجبوربه تحصیل در رشته خاصی نکردیم.

     فشارهای والدین به بچه‌ها ضربه می‌زندو آنها را دچار عذاب وجدان می‌کند. رشته و حرفه شما باید شمارا خوشحال کند و باانرژی نگه دارد. چطور ممکن است کاری را دوست نداشته باشید و از آن لذت نبرید و بعد انتظار داشته باشیددر آن پیشرفت کنید و موفق شوید. به نظر من غیرممکن است. بدون عشق راهی برای پیشرفت وجود ندارد.

     چند وقت پیش خانم دکتری به من مراجعه کردند ،که به‌شدت از کمردرد و آرتروز رنج می‌برد ،می‌گفتند اگر من به انتخاب خودم بود ،هیچ‌وقت حاضر نبودم دهان بیماری را معاینه کنم فقط و فقط به دلیل اصرار مادرم دندان‌پزشک شدم.

     ببینید چه فشار روانی روی این آدم وجود دارد و ایشان تحت چه شرایط سخت روانی باید کار کند. کار بدون عشق به هیچ جا نمی‌رسد.نتیجه‌اش می‌شود همین کارهای روزمره و غیرمفید. همین اتفاقی که الآن در جامعه می‌بینید.واقعا ساعت کار مفید در مملکت ما چقدر است؟ با کشور‌های اروپایی و آمریکایی مقایسه کنید یا حتی ژاپن ملاحظه می‌کنید تفاوت کار اجباری و بی‌عشق چقدر است.

شما همیشه شاگرد نمونه بودید، چرا برای ادامه تحصیل به کشورهای اروپایی نرفتید، قطعاً شرایط و پیشنهادهای خوبی داشتید؟
     همیشه فکر می‌کردم اگر کسی بخواهد درس بخواند و باسواد شود ،همین‌جا هم می‌تواند به درجات علمی برسد. مخصوصاً امروز که به‌واسطه اینترنت می‌توان به‌راحتی به جدیدترین منابع علمی دنیا دسترسی داشت. امروز دیگر مشکل زمان و مکان حل‌شده و می‌توان همین‌جا هم با عشق و پشتکار به همه‌جا رسید. من همیشه به این اعتقاد داشتم.

     البته دلیل دیگر من که هیچ‌وقت دوست نداشتم برای ادامه تحصیل و یا حتی اقامت به کشور دیگری بروم، به شرایط و وضعیت روحی خودم هم برمی‌گشت.برای من همیشه پذیرفتن محیط جدید سخت بود.

     محیط جدید هویت شمارا تغییر می‌دهد و سال‌ها طول می‌کشد تا هویت شما در غربت شکل بگیرد. من هیچ‌وقت منکر مزیت‌های آنجا نبودم، چه ازنظر امکانات تحقیقاتی و چه رفاه و شرایط زندگی ،ولی این‌ها برای من هیچ‌وقت اولویت نبود. من ترجیح دادم ،تمام دوران تحصیلم و بعد دوران کاری‌ام را همین‌جا بمانم. کار در کشور خودم برایم همیشه راحت‌تر بود. ترجیح می‌دهم همین‌جا، بین هم‌وطن‌های خودم و همین فرهنگ کارکنم،حتی باوجود محدودیت‌ها و کمبودها ،در ایران ماندن برایم اولویت است.

آقای دکتر با توجه به اینکه شما کتابی درزمینه اخلاق پزشکی دارید، در حال حاضر اخلاق جامعه پزشکی کشور را چطور ارزیابی می‌کنید؟
     متاسفانه من نمی‌توانم از جامعه پزشکی حمایت کنم.
به نظر من انسان در درجه اول اولاد جامعه است و بعد اولاد والدینش. جامعه با تمام فاکتورها و عوامل اجتماعی اقتصادی و سیاسی‌اش تاثیر مستقیمی روی افراد دارد. اگر از اخلاق صحبت می‌کنیم، نمی‌توانیم ادعا کنیم که همه مردم مراعات کنند. ذات انسان‌ها به‌طور فطری گرایش بیشتری به بدی دارد تا خوبی و جامعه پزشکی هم مستثنا نیست.

     متاسفانه ما درزمینه اخلاق پزشکی قانون داریم ،ولی الزامی به رعایت قانون نداریم ،برای همین افرادی هستند که به خودشان اجازه تخطی و خطا می‌دهند.

     در یک کشور اروپایی وقتی یک راننده سه بار تخلف داشته باشد، گواهی‌نامه‌اش ضبط می‌شود و قانون چنان با شدت و قاطعیت اجرا می‌شود که کسی جرات خطاوتخلف نداشته باشد، ولی در ایران هیچ‌وقت قانون با جدیت اجرا نمی‌شود. این وضعیت در مورد جامعه پزشکان هم صدق می‌کند. ما قانون داریم، ولی چیزی که ما را با یک کشور اروپایی متمایز می‌کند اجرای درست و صحیح و قاطع قانون است. متاسفانه قوانین جامعه پزشکی به‌درستی و با قاطعیت اجرا نمی‌شود. اخلاق پزشکی به روش درستی به دانشجویان آموزش داده نمی‌شودومتاسفانه باجدیت هم اجرا نمی‌شود،همین اهمال و کم‌کاری باعث می‌شودتابرخی از همکاران ما دچار تخلف می شوند.به عقیده من باید در این مورد فرهنگ‌سازی کرد.

     جامعه شناسان معتقدند برای تغییر فرهنگ یک جامعه حداقل ۵۰ سال وقت لازم است، آن‌هم در شرایطی که واقعاً اراده جدی و قوی وجود داشته باشد، یک برنامه‌ریزی با افق دیدی طولانی‌مدت و کاربردی لازم است تا چندین سال بعد کم‌کم و به‌مرورزمان فرهنگ نهادینه شود.

جامعه پزشکی شمارا به‌عنوان یکی از چهره های بااخلاق می‌شناسد. این‌همه پای بندی اصول اخلاقی در ۶۰ سال زندگی حرفه‌ای کار سختی نبود؟
     من همیشه به دانشجوهایم تاکید می‌کنم که شیطان همیشه در کمین است و تلاش می‌کند آدم‌ها را اغوا کند ، باید همیشه مراقب باشید که تحت تاثیر قرار نگیرید. وقتی می‌خواهید یک بیماری را تشخیص بدهید ،سعی کنید شیطان را از خودتان دور کنید. با تعصب به بیمار نگاه نکنید، به کتاب مراجعه کنید مشورت کنید، جلوی وسوسه شیطان را بگیرید.

     منظور من از شیطان کلیتی از افکار غلط باورها و تعصبات است نه اینکه حتماً یک موجود خاصی باشد...

     وقتی بیمار را به شکل کیف پول ببینید ،یعنی اسیر همین افکار شیطانی شدن. ما نمی‌خواهیم که معامله کنیم. باید روی این نوع نگاه کارکنیم، متاسفانه این نوع نگاه معامله‌ای در بسیاری از ابعاد زندگی ما رسوخ کرده است و متاسفانه به‌شدت بین همکاران ما هم دیده می‌شود.

     همین بحث مهریه هم یک نوع نگاه معامله‌ای است به حساس‌ترین برهه زندگی یک فرد. وقتی نگاه ما به مهم‌ترین اتفاق زندگی هر آدمی تحت تاثیر چیزی به نام مهریه قرار می‌گیرد، یعنی ما خیلی درگیر همین افکار شیطانی و باورهای نادرست هستیم.

     من در تمام ۶۰ سال زندگی حرفه‌ای‌ام هیچ‌وقت مطب شخصی نداشتم، به همین دلیل که دوست نداشتم رابطه مالی بین من و بیمارهایم به وجود بیاید حتی بیمارستان خصوصی هم نمی‌رفتم، حتی اگر شرایط خاصی پیش می‌آمد و به‌ اجباربه این بیمارستان ها می‌رفتم سعی می‌کردم ،حق ویزیت کمتری بگیرم.

     من فقط ۹ ماه مطب شخصی داشتم ،خاطرم هست یک‌شب خانمی که فرزندش به‌شدت تب داشت به مطب آمد که خیلی آشفته و مضطرب بود ،من بچه را ویزیت کردم و رفتند.

     همان شب قرار بود با همسرم به سینما برویم. من در تمام مدت فکرم درگیراین موضوع بود که آیا این کار، درست است که من از بیمار ده تومان ویزیت بگیرم و بعد شش تومان بلیت سینما بخرم.

     شاید این طرز فکر و نگرش غیرطبیعی باشد و در زندگی اجتماعی خیلی کاربرد نداشته باشد ولی همیشه من این نگاه و دیدگاه را داشتم.

     سال پنجم پزشکی بودم که دکتر خصوصی مادربزرگم شدم. ایشان به‌شدت از درد مفاصل رنج می‌برد و وقتی من دارویی تجویز می‌کردم ، احساس می‌کرد که دردش کمتر شده و همیشه می‌گفت، داروهای توحال من را خوب می‌کند و دردم را کاهش می‌دهد. بعد از یک سال مادربزرگم تصمیم گرفت، برای تشکر زمینی برای من بخرد که نشد و 12 هزارتو مان به من هدیه داد که زمان خودش مبلغ زیادی بود ،ولی من تمام آن را به دوستان قرض دادم و اصلاً متوجه نشدم این پول را چگونه خرج کردم،چون هیچ‌وقت در قیدوبند مادیات نبودم و البته بعدها لطف خدا بود که همسر هم همراه و هم‌عقیده من بود و واقعاً ازدواج من لطف خدا بود که توانستم در آرامش زندگی کنم و به درس و تحقیقاتم بپردازم.

آقای دکتربزرگ ترین دستاورد زندگی خود را چه می‌دانید؟
     من اگر بخواهم تجربه ۸۵ سال زندگی‌ام را خلاصه کنم یک جمله است ،اینکه باید شادبود و لازمه شادبودن محبت کردن است.

     محبت کردن هزینه‌ای ندارد ،ولی تاثیر عمیقی دارد. معنویت انسان‌ها را به هم نزدیک می‌کند و مادیات بین آن‌ها فاصله ایجاد می‌کند. با پول نمی‌توان محبت و شادی را خرید، خیلی چیزها را نمی‌توان با پول و مادیات خرید.

     پس بی‌دریغ محبت کنید،چه اشکالی دارد ،یک دکتر به بیمارانش با یک لبخند، باروی گشاده و مهربان، محبت کند. این‌ها هیچ هزینه‌ای ندارد و با هیچ پولی هم قابل‌خرید و فروش نیست ،ولی تاثیری که در رابطه بیمار و دکتر دارد ،بی‌نظیر است.

     هیچ‌وقت فراموش نکنید، دشمن اصلی محبت کردن توقع داشتن است، پس بی توقع و چشم‌داشت محبت کنید.

     انتظاری از دنیا و مردم نداشته باشید. دنیا در معنی لغوی هم یعنی پست، پس به این دنیای بی‌ارزش خیلی دل‌بسته نشوید.

     معنویت و احترام را به خاطر نفس خودشان رعایت کنید و محترم بدانید، نه اینکه به دنبال تایید مردم باشید. اینکه من محبت کنم تا مردم بگویند، یلدا آدم خوبی است ،خیلی بی‌ارزش است. من اگر بتوانم از صمیم قلب و بی‌هیچ چشم‌داشتی محبت کنم، ارزش دارد وگرنه همان نگاه معامله‌ای می‌شود که گفتم. پس هیچ‌وقت با احساستان و با محبت کردن به هم معامله نکنید.تاثیری که یک لبخند و توجه پزشک می‌تواند داشته باشد، با هیچ دارویی قابل‌مقایسه نیست ،پس به بیمارانتان بی‌دریغ لبخند بزنید.

آقای دکتر وضعیت کنونی دانشگاه‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
     درس خواندن در دانشکده پزشکی در زمان ما خیلی مشکل بود. برخلاف امروز که دانشجویان این‌همه امکانات دارند، ما حتی کتاب‌فروشی نداشتیم و مجبور بودیم از کتابخانه استفاده کنیم. مثلاً اگر یک کتاب فیزیولوژی می‌خواستیم، باید زودتر از دیگران برای خرید آن مراجعه می‌کردیم.

     آن روزها چون کتاب زیادی در دسترس نبود، اکثر دانشجویان در کلاس حضور داشتند و جزوه می‌نوشتند.

     شرایط امروز واقعاً متفاوت است. هم شرایط دانشجوها تغییر کرده و هم استادها... بعضی از اساتید آن دوران بسیار خوب بودند، البته به دلیل تغییر شرایط آن روزها و امروز نمی‌توان اساتید گذشته و حال را باهم مقایسه کرد. ولی یک نکته خیلی مهمی که باید به آن توجه کرد، مس‍‍ئله اساتید دانشکده‌های پزشکی است.واقعیت این است که درس‌هایی که یک استاد باید بداند را به وی آموزش نداده‌اند، یک نفر صرفاً به خاطر سواد خوبش، استاد نمی‌شود، بلکه باید فرهنگ استاد بودن و ارتباط برقرار کردن با دانشجویان را نیز دارا باشد. امروز زبان سخن گفتن و نحوه ارتباط برقرار کردن با گذشته متفاوت شده است.

     همیشه با خودم فکر می‌کنم که اگر فرزند خودم سر کلاس باشد و چیزی یاد نگیرد، چه حسی پیدا می‌کنم، پس این بچه‌ها هم که سر کلاس می‌آیند بایدبه آنها مطالب جدید و مفید آموخت.

     البته باید بپذیریم که همه نمی‌توانند خوب بنویسند. عده‌ای خوش‌قلم بوده و خوب می‌نویسند و برخی دیگر بیان خوبی دارند. ما نباید انسان‌ها را مثل هم تربیت کنیم، مهم این است از هرکدام از انسان‌ها براساس توانی هایشان استفاده کنیم. باید استعدادهای افراد مختلف را کشف کرد و پرورش داد.

یک استاد خوب به نظر شما چه خصوصیاتی دارد؟
     استادی که خوب باشد، نه‌تنها درس را خوب یاد می‌دهد، بلکه زندگی کردن، آداب زندگی و معنای آن را به دانشجویان می‌آموزد. به شاگردانش یاد می‌دهد که موفقیت اصلی، موفقیت معنوی و روانی است، نه موفقیت اجتماعی که مترادف پولدار شدن است. منظورم این نیست که مادیات ارزش ندارد، ولی تمام زندگی مادیات نیست، چه‌بسا وضع مادی بسیاری از انسان ها خوب است، ولی زندگی خوبی ندارند.

     امروزه سازمان بهداشت جهانی، علاوه بر سلامت جسم و روح، معنویت را هم برای سلامت جامعه لازم می‌داند.

     اگرچه عوامل متعددی از قبیل خانواده، مدرسه، محل زندگی، دوستان و این اواخر انواع رسانه‌ها، در پرورش انسان‌ها دخالت دارند، اما اساتید اگر ازهرجهت، مخصوصاً از جهت معنوی خودشان را اصلاح کنند و آن را عملاً ثابت کنند، دانشجویان تحت تاثیر قرار می‌گیرند، چون رفتار انسان خیلی موثر است. باید رابطه موثر برقرار کرد... هسته اصلی معنویت، ایجاد رابطه صحیح است. باید این احساس را داشته باشیم که این‌ها فرزندان ما هستند...

     همیشه سعی می‌کنم که با درس دادن و بیان مسائل علمی، خودم رضایت پیدا کنم، طوری صحبت کنم که آنها استفاده کنند، همان‌طور که دیگران نیز می‌گویند، وقتی حرف می‌زنید، مطمئن شوید که مستمع شما حرفتان را درک کرده باشد. باید به قدرت گیرندگی دانشجو و لزوم بیان آن مطلب، توجه کرد.

     هر فردی باید تلاش کند، خودش را اصلاح کند. اگر هرکسی برنامه‌اش این باشد که باید خدمتی کندو دل کسی را شاد کند، در درجه اول خودش شاد می‌شود .

     من به این جوان‌ها امیدوار هستم. باید خودمان را با خودمان مقایسه کنیم و بین‌المللی فکر کنیم، ملی عمل کنیم و امکانات و شرایطمان را بسنجیم. مدیر خوب کسی است که از امکانات موجود بهترین استفاده را کند. یکی از دستورات دینی ما این است که همیشه به چیزهایی که داریم، فکر کنیم و اگر به چیزهایی که نداریم، فکر کنیم، دچار یاس و ناامیدی می‌شویم. البته این به آن معنا نیست که آرزو و هدف و ایده‌ای نداشته باشیم. باید واقعاً کشورمان را دوست داشته باشیم و فقط حرفش را نزنیم.

     حکایتی هست که من خیلی دوستش دارم و به نظرم حرف اول و آخر رامی زند.

     ... روزی قرار بود که ابوسعید ابوالخیر، برای مردمی که در مسجد گردآمده بودند، سخنرانی کند. ازدحام جمعیت به حدی رسید که دیگر جای نشستن نبود. مردی بالای منبر رفت و گفت: خدا پدرش را بیامرزد کسی را که ازآنجایی‌که هست گامی فراتر نهد. مردم بلند شدند و جلو و جلوتر رفتند و برای دیگران جا باز شد. ابوسعید ابوالخیر بالای منبر رفت و گفت: آنچه اولیاء و انبیاء می‌خواستند بگویند و آنچه ما می‌خواستیم امروز بگوییم، این برادر ما گفت. خدا پدرش را بیامرزد کسی را که ازآنجایی‌که هست گامی فراتر نهد... 

اگر این فرهنگ جا بیفتد و ازآنجایی‌که هستیم، هرروز گامی فراتر بگذاریم، اوضاع ما خوب می‌شود. هرکسی به سهم خودش باید برای این مساله تلاش کند...
جوایز پر شمارپژوهش‌های برجسته در بیماری‌های عفونی، توانایی‌های آموزشی و رفتارهای شایسته اخلاقی و انسانی نسبت به بیماران، همکاران، کارکنان کادر پزشکی و شاگردانش از پروفسور یلدا، استادی بی‌بدیل و نمونه‌ای از دانش، اخلاق و انسانیت ساخت.

     تاکنون به استاد پروفسور یلدا بیش از ۲۰ جایزه علمی به‌موجب خدمات برجسته و شاخص آموزشی و پژوهشی اعطاشده است. وی نخستین پزشک و استاد ایرانی است که نشان علمی «چهره‌های ماندگار» به ایشان اعطاشده است.

     پروفسور یلدا به‌حق استاد استادان و پدر دانش بیماری‌های عفونی ایران لقب گرفته و بنیادی علمی بانام وی ثبت گردیده است.

     استادیلدا عضو دائمی هیئت ممیزه استادان دانشگاه برای ارتقای اعضای کادر هیئت‌علمی و آموزشی دانشگاه و عضو شورای علمی بیش از ۲۰ مجله معتبر پزشکی است. به علاوه از چند دهه پیش تاکنون به‌عنوان عضو برجسته شورای علمی، مشاورین و داوران نشریات کهن و معتبر پزشکی ایران چون مجله دانشکده پزشکی تهران و مجله نظام پزشکی ایران منشا خدمات شایان توجه ای بوده است.

     استاد یلدا به سبب ویژگی‌های علمی و اخلاقی و انسانی، پس از تاسیس فرهنگستان علوم پزشکی، به‌عنوان عضو پیوسته این فرهنگستان انتخاب شد.

خلاصه گفتگو
     من معتقدم که استعداد و پشتکار حرف اول را می‌زند. تشویق و حمایت مهم است ولی ذات انسان و اراده‌اش خیلی مهم‌تر است.

     فشارهای والدین به بچه‌ها ضربه می‌زندو آنها را دچار عذاب وجدان می‌کند. رشته و حرفه شما باید شمارا خوشحال کند و باانرژی نگه دارد.

     همیشه فکر می‌کردم اگر کسی بخواهد درس بخواند و باسواد شود ،همین‌جا هم می‌تواند به درجات علمی برسد.

     متاسفانه ما درزمینه اخلاق پزشکی قانون داریم ،ولی الزامی به رعایت قانون نداریم ،برای همین افرادی هستند که به خودشان اجازه تخطی و خطا می‌دهند.

حمیده طاهری