بازی تخت و تاج در عربستان
20 January 2016 ساعت: 17:1
20 January 2016 ساعت: 17:1
در حالی که خاورمیانه با بحران تروریسم دست و پنجه نرم میکند، سیاستمداران جدید سعودی برای اجرای طرح خاورمیانه جدید بر آتش جنگ میدمند.
کشور پادشاهان فرتوت است اما پس از مرگ "عبدالله بن عبدالعزیز" در ژانویه ۲۰۱۵ میلادی، تغییری بنیادین در لایههای بالایی مدیریت این کشور اتفاق افتاد. فرزند ۳۰ ساله "ملک سلمان"، پست کلیدی وزارت دفاع را در اختیار گرفت و چند ماه بعد جانشین ولیعهد پدر شد. سن و سال شاهزاده سعودی همان اندازه کم بود که تصمیماتش در عرصه سیاست، ناپخته و عجولانه. اولین بحران دوران ملک سلمان با عنوان طوفان قاطعیت به فرماندهی همین شاهزاده کوچک کلید خورد و در حالی که امروز حدود ۱۱ ماه از آن میگذرد، بمبافکنهای سعودی طی عملیات بازگشت امید همچنان بر سر مردم یمن بمب میریزند.
پادشاه عربستان همیشه مسنترین فرزند زنده عبدالعزیز است و به همین دلیل، پادشاهان این کشور معمولا پیرمردانی هستند که پس از چند سال زمینگیر میشوند و پیرمرد بعدی را جایگزین خود میکنند. هر چه از عمر نظام سعودی میگذرد، سن و سال فرزندان عبدالعزیز نیز بالاتر میرود. برخی متقدند پادشاه پیشین عربستان به همین دلیل، برای اولین بار پست چانشین ولیعهد را ایجاد کرد. پست جدیدی که به نظر برخی تحلیلگران عرب، اولین قدم برای به سلطنت رسیدن "متعب بن عبدالله" بود. همین حربه پس از فوت ملک سعودی و دوره سلطنت سلمان، بر علیه فرزند عبدالله استفاده شد.
بازی تاج و تخت
پس از مرگ ملک عبدالله و بر تخت نشستن برادر کهنسال وی، نام "مقرن بن عبدالعزیز" به عنوان ولیعهدی شنیده شد که خیلی زود پادشاه میشود. کمتر از چهار ماه بعد در ماه آوریل، تغییرات دربار سعودی که دور از ذهن نیز نبود، نظر کارشناسان مبنی بر پادشاهی مقرن را باطل کرد. ولیعهد پادشاه سعودی که در زمان عبدالله انتخاب شده بود به ادعای ریاض استعفا داد و "محمد بن نایف" که پیش از این عهده دار وزارت کشور بود جایگزین وی شد. تغییر بعدی نیز، مربوط به "سعود الفصیل" فرزند پادشاه پیشین سعودی رکورددار بیشترین حضور در مقام وزیر امور خارجه در جهان بود، که استعفا و جای خود را به "عادل الجبیر" سفیر این کشور در ایالات متحده آمریکا داد.
انتصاب بن نایف که "بروس ریدل"، تحلیلگر ارشد موسسه بروکینگز و افسر اطلاعاتی بازنشسته سرویس اطلاعاتی آمریکا از او با نام شاهزاده ضد تروریسم نیز یاد میکند در منصب ولیعهدی، نقشه فرزندان و تبار عبدالله را نقش بر آب کرد و قدرت را چهارقبضه به دست سدیریها انداخت. فرزند ملک عربستان نیز جانشین ولیعهد شد تا در کنار وزارت دفاع، معاونت نخستوزیر و ریاست دربار رشته قدرت در دست آنان باقی بماند. به لطف بیماری ملک سلمان و به دست گرفتن زمام امور توسط جوانان سعودی، خاندان سدیری که از اواسط دوران حکومت ملک فهد از راس امور کنار زده شده بودند، بار دیگر فرماندهی صحنه را در اختیار گرفتند.
پایگاه خبری "النشره" لبنان یک روز پس از تغییر و تحولات در دستگاه سیاسی عربستان، ضمن تشریح ائتلاف میان فرزند نایف و پسر پادشاه، به جنگ قدرت بعدی میان این دو شاهزاده سعودی اشاره کرد. هر دوی آنان از نسل سوم و نوههای عبدالعزیز هستند و هر کدام که به قدرت برسند، به معنی پایان یافتن دوره پادشاهان فرتوت و ادامه سلطنت در دودمان سدیری است. هر چند که اتحاد پسرعموها برای کنار زدن فرزند عبدالله لازم بود اما تنها یکی از آنها میتواند پادشاه بعدی باشد. وزیر دفاع عربستان به دلیل بیماری پدرش در عمل هدایت کشور را به عهده گرفته و امروز که رسانهها از وخامت حال ملک سلمان و از دست رفتن قدرت تکلم وی خبر میدهند، این اختیارات بیشتر خواهد بود. همین امر میتواند یکی از دلایل بروز تنش بیشتر میان بن نایف و محمد بن سلمان باشد. افزون بر این، ریاست دربار سعودی توسط فرزند پادشاه نیز بر نفوذ وی میافزاید.
هر کدام از این دو شاهزاده سعودی چندین نهاد قدرت را در اختیار دارند اما آنچه کمی چشمگیرتر است، هدایت وزارت دفاع و نیروهای مسلح توسط فرزند پادشاه است که کفه قدرت را به طرف سمت وی سنگین میکند.
مهرههای آمریکایی
بیش از یکسال از مرگ ملک عبدالله و روی کار آمدن جناح دیگر در عربستان میگذرد. پس از موج قابل پیش بینی تغییرات در راس سلطنت یا به عبارت دیگر زلزله سیاسی که در ریاض رخ داد، کارشناسان عنوان کردند که دولت عربستان دیگر محافظه کار نیست و حلقه ضد ایرانی عنان کار را به دست گرفتند. پازل ضد ایرانی دربار سعودی با حضور بن سلمان، محمد بن نایف، عادل الجبیر و "خالد الحمیدان" کاملتر شده است. هر چند که دولتمردان پیشین سعودی ظاهر نسبتا دوستانه خود با ایران را حفظ میکردند اما جانشینان آنان، شمشیر تخاصم را از رو بر کمر بستند.
چیدمان جدید دولت سعودی، نقطه عطف بحران در خاورمیانه است. بن نایف، تحصیلکرده آکادمی FBI در آمریکا و موسسه ضد تروریسم اسکاتلندیارد در انگلستان است. همچنین بروس ریدل در مقاله خود با عنوان شاهزاده مبارزه با تروریسم، ذکر میکند که وی بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ نزدیکترین همکار آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در مبارزه با القاعده! در عربستان بوده است. از سوی دیگر، عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان نیز شرایطی مشابه بن نایف دارد. وی نیز در دانشگاههای آمریکا تحصیل کرده و به مدت ۸ سال نیز سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده بود.
نفر سوم که کمتر نامی از وی در رسانهها برده میشود، خالد حمیدان ژنرال ارتش و رئیس فعلی سازمان استخابارات عمومی عربستان است که وی نیز تحصیلات خود در دانشگاههای ایالات متحده گذرانده و توسط نیروهای امنیتی آمریکایی آموزش دیده است. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که "بندر بن سلطان" رئیس پیشین این سرویس اطلاعاتی نیز که از وی به عنوان مرد سایه بحرانهای خاورمیانه یاد میشود، آموزش دیده ایالات متحده و بریتانیا و بیش از دو دهه سفیر کشور خود در آمریکا بود.
خاورمیانه بحران
سیاستمداران تربیت شده توسط آمریکا در کنار جوان بیتجربهای که افسار دربار را در دست گرفته، پله پله سیاستهای ایالات متحده که همان افزایش بحران در خاورمیانه است را پیاده سازی میکند. ناکامیهای سعودیها در سوریه و عراق و استیصال آنان در طوفانی که در یمن به راه انداختند، این گروه از سیاسیون سعودی را بر آن میدارد که برای به دست آوردن آبروی از دست رفته خود به هر ریسمانی چنگ بیاندازند. بحرانسازی که سعودیها برای نجات خود از منجلابی که در خاورمیانه ایجاد کردهاند، به راه انداختند منطقه را به طرف "خاورمیانه جدید" که آمریکاییها از یک دهه پیش خواهان آن بودند حرکت میدهد. دلیل آن نیز این است که سعودیها حاضر به پذیرش شکست خود در برابر ایران در بحرانهایی که ایجاد کردند نیستند.
هدف آنان این بود که نظام "بشار اسد" در سوریه را حداکثر ظرف چند ماه ساقط کنند اما بیش از ۵ سال است که نتوانستند کاری از پیش ببرند. پس از آن، برای نزدیکتر کردن بحران به طرف ایران پیاده نظام خود را راهی عراق کردند اما در آن جبهه نیز نتوانستند به آنچه میخواهند دست پیدا کنند. بنابراین، برای حفظ آبروی خود هر روز بر کانالهای حمایت از تروریسم میافزایند و جریان تزریق پول، سلاح، تجهیزات و نیروی انسانی به گروههای تروریستی وهابی را گسترش میدهند و این کار مانند آن است که هیزم بیشتر بر آتش ریخته شود. سوای این عملیات میدانی، به دنبال این نیز هستند که در فضای سیاسی جایی برای خود باز کنند اما در این عرصه نیز به بن بست میخورند. سعودیها به طور موازی با جریان صلح سوریه که در سازمان ملل پیگیری میشود (و کاری از پیش نمیبرد)، نشست معارضان در ریاض را ترتیب داد اما عملا نتیجهای از کار خود نگرفت. تشکیل ائتلاف نظامی اسلامی نیز نتوانست راهی برای آنان باز کند و سعودیها را همچنان در بن بست نگاه داشت.
نقش ایران در مبارزه با تروریسم، علیرغم پروپاگاندای کشورهای عربی و غربی قابل انکار نیست و این موضوع برای ریاض بسیار سنگین است. بنابراین تلاش میکند دیواری که در برابر خود میبیند را با توسل به راههای مختلف اطلاعاتی، سیاسی و رسانهای خراب کند و کنار بزند؛ خواه این حربهها، مطرح کردن جنگ عرب و عجم و شیعه و سنَی یا پروارتر کردن تروریستهای داعش و القاعده باشد. زمانی که نشریه آلمانی میگوید عربستان چیزی غیر از نفت، خرما و تروریسم برای دنیا ندارد و از طرف دیگر، نقش ایران در مبارزه حقیقی با تروریسم در جهان اثبات شده آنها باید تلاش کنند تا چهره خود را تطهیر کنند. "بازی تاج و تختی" که از زمان مرگ عبدالله در عربستان آغاز شد، روند مقابله با ایران را تغییر داد و شیوه زیرکانه حکومت قبلی که بیشتر پشت پرده بود را عوض کرد و تنشها را به میدان آورد. اگر سعود الفیصل که چهل سال سکان دیپلماسی عربستان را در دست داشت، در خصوص ایران میگفت که ما با ایران در حال جنگ نیستیم اما انتظار داریم این کشور دست از حمایت از حوثیها بردارد، جانشین وی جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم و ناکامیهای کشور خود را اینگونه مخفی میکند.
پادشاه عربستان همیشه مسنترین فرزند زنده عبدالعزیز است و به همین دلیل، پادشاهان این کشور معمولا پیرمردانی هستند که پس از چند سال زمینگیر میشوند و پیرمرد بعدی را جایگزین خود میکنند. هر چه از عمر نظام سعودی میگذرد، سن و سال فرزندان عبدالعزیز نیز بالاتر میرود. برخی متقدند پادشاه پیشین عربستان به همین دلیل، برای اولین بار پست چانشین ولیعهد را ایجاد کرد. پست جدیدی که به نظر برخی تحلیلگران عرب، اولین قدم برای به سلطنت رسیدن "متعب بن عبدالله" بود. همین حربه پس از فوت ملک سعودی و دوره سلطنت سلمان، بر علیه فرزند عبدالله استفاده شد.
بازی تاج و تخت
پس از مرگ ملک عبدالله و بر تخت نشستن برادر کهنسال وی، نام "مقرن بن عبدالعزیز" به عنوان ولیعهدی شنیده شد که خیلی زود پادشاه میشود. کمتر از چهار ماه بعد در ماه آوریل، تغییرات دربار سعودی که دور از ذهن نیز نبود، نظر کارشناسان مبنی بر پادشاهی مقرن را باطل کرد. ولیعهد پادشاه سعودی که در زمان عبدالله انتخاب شده بود به ادعای ریاض استعفا داد و "محمد بن نایف" که پیش از این عهده دار وزارت کشور بود جایگزین وی شد. تغییر بعدی نیز، مربوط به "سعود الفصیل" فرزند پادشاه پیشین سعودی رکورددار بیشترین حضور در مقام وزیر امور خارجه در جهان بود، که استعفا و جای خود را به "عادل الجبیر" سفیر این کشور در ایالات متحده آمریکا داد.
انتصاب بن نایف که "بروس ریدل"، تحلیلگر ارشد موسسه بروکینگز و افسر اطلاعاتی بازنشسته سرویس اطلاعاتی آمریکا از او با نام شاهزاده ضد تروریسم نیز یاد میکند در منصب ولیعهدی، نقشه فرزندان و تبار عبدالله را نقش بر آب کرد و قدرت را چهارقبضه به دست سدیریها انداخت. فرزند ملک عربستان نیز جانشین ولیعهد شد تا در کنار وزارت دفاع، معاونت نخستوزیر و ریاست دربار رشته قدرت در دست آنان باقی بماند. به لطف بیماری ملک سلمان و به دست گرفتن زمام امور توسط جوانان سعودی، خاندان سدیری که از اواسط دوران حکومت ملک فهد از راس امور کنار زده شده بودند، بار دیگر فرماندهی صحنه را در اختیار گرفتند.
پایگاه خبری "النشره" لبنان یک روز پس از تغییر و تحولات در دستگاه سیاسی عربستان، ضمن تشریح ائتلاف میان فرزند نایف و پسر پادشاه، به جنگ قدرت بعدی میان این دو شاهزاده سعودی اشاره کرد. هر دوی آنان از نسل سوم و نوههای عبدالعزیز هستند و هر کدام که به قدرت برسند، به معنی پایان یافتن دوره پادشاهان فرتوت و ادامه سلطنت در دودمان سدیری است. هر چند که اتحاد پسرعموها برای کنار زدن فرزند عبدالله لازم بود اما تنها یکی از آنها میتواند پادشاه بعدی باشد. وزیر دفاع عربستان به دلیل بیماری پدرش در عمل هدایت کشور را به عهده گرفته و امروز که رسانهها از وخامت حال ملک سلمان و از دست رفتن قدرت تکلم وی خبر میدهند، این اختیارات بیشتر خواهد بود. همین امر میتواند یکی از دلایل بروز تنش بیشتر میان بن نایف و محمد بن سلمان باشد. افزون بر این، ریاست دربار سعودی توسط فرزند پادشاه نیز بر نفوذ وی میافزاید.
هر کدام از این دو شاهزاده سعودی چندین نهاد قدرت را در اختیار دارند اما آنچه کمی چشمگیرتر است، هدایت وزارت دفاع و نیروهای مسلح توسط فرزند پادشاه است که کفه قدرت را به طرف سمت وی سنگین میکند.
مهرههای آمریکایی
بیش از یکسال از مرگ ملک عبدالله و روی کار آمدن جناح دیگر در عربستان میگذرد. پس از موج قابل پیش بینی تغییرات در راس سلطنت یا به عبارت دیگر زلزله سیاسی که در ریاض رخ داد، کارشناسان عنوان کردند که دولت عربستان دیگر محافظه کار نیست و حلقه ضد ایرانی عنان کار را به دست گرفتند. پازل ضد ایرانی دربار سعودی با حضور بن سلمان، محمد بن نایف، عادل الجبیر و "خالد الحمیدان" کاملتر شده است. هر چند که دولتمردان پیشین سعودی ظاهر نسبتا دوستانه خود با ایران را حفظ میکردند اما جانشینان آنان، شمشیر تخاصم را از رو بر کمر بستند.
چیدمان جدید دولت سعودی، نقطه عطف بحران در خاورمیانه است. بن نایف، تحصیلکرده آکادمی FBI در آمریکا و موسسه ضد تروریسم اسکاتلندیارد در انگلستان است. همچنین بروس ریدل در مقاله خود با عنوان شاهزاده مبارزه با تروریسم، ذکر میکند که وی بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ نزدیکترین همکار آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در مبارزه با القاعده! در عربستان بوده است. از سوی دیگر، عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان نیز شرایطی مشابه بن نایف دارد. وی نیز در دانشگاههای آمریکا تحصیل کرده و به مدت ۸ سال نیز سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده بود.
نفر سوم که کمتر نامی از وی در رسانهها برده میشود، خالد حمیدان ژنرال ارتش و رئیس فعلی سازمان استخابارات عمومی عربستان است که وی نیز تحصیلات خود در دانشگاههای ایالات متحده گذرانده و توسط نیروهای امنیتی آمریکایی آموزش دیده است. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که "بندر بن سلطان" رئیس پیشین این سرویس اطلاعاتی نیز که از وی به عنوان مرد سایه بحرانهای خاورمیانه یاد میشود، آموزش دیده ایالات متحده و بریتانیا و بیش از دو دهه سفیر کشور خود در آمریکا بود.
خاورمیانه بحران
سیاستمداران تربیت شده توسط آمریکا در کنار جوان بیتجربهای که افسار دربار را در دست گرفته، پله پله سیاستهای ایالات متحده که همان افزایش بحران در خاورمیانه است را پیاده سازی میکند. ناکامیهای سعودیها در سوریه و عراق و استیصال آنان در طوفانی که در یمن به راه انداختند، این گروه از سیاسیون سعودی را بر آن میدارد که برای به دست آوردن آبروی از دست رفته خود به هر ریسمانی چنگ بیاندازند. بحرانسازی که سعودیها برای نجات خود از منجلابی که در خاورمیانه ایجاد کردهاند، به راه انداختند منطقه را به طرف "خاورمیانه جدید" که آمریکاییها از یک دهه پیش خواهان آن بودند حرکت میدهد. دلیل آن نیز این است که سعودیها حاضر به پذیرش شکست خود در برابر ایران در بحرانهایی که ایجاد کردند نیستند.
هدف آنان این بود که نظام "بشار اسد" در سوریه را حداکثر ظرف چند ماه ساقط کنند اما بیش از ۵ سال است که نتوانستند کاری از پیش ببرند. پس از آن، برای نزدیکتر کردن بحران به طرف ایران پیاده نظام خود را راهی عراق کردند اما در آن جبهه نیز نتوانستند به آنچه میخواهند دست پیدا کنند. بنابراین، برای حفظ آبروی خود هر روز بر کانالهای حمایت از تروریسم میافزایند و جریان تزریق پول، سلاح، تجهیزات و نیروی انسانی به گروههای تروریستی وهابی را گسترش میدهند و این کار مانند آن است که هیزم بیشتر بر آتش ریخته شود. سوای این عملیات میدانی، به دنبال این نیز هستند که در فضای سیاسی جایی برای خود باز کنند اما در این عرصه نیز به بن بست میخورند. سعودیها به طور موازی با جریان صلح سوریه که در سازمان ملل پیگیری میشود (و کاری از پیش نمیبرد)، نشست معارضان در ریاض را ترتیب داد اما عملا نتیجهای از کار خود نگرفت. تشکیل ائتلاف نظامی اسلامی نیز نتوانست راهی برای آنان باز کند و سعودیها را همچنان در بن بست نگاه داشت.
نقش ایران در مبارزه با تروریسم، علیرغم پروپاگاندای کشورهای عربی و غربی قابل انکار نیست و این موضوع برای ریاض بسیار سنگین است. بنابراین تلاش میکند دیواری که در برابر خود میبیند را با توسل به راههای مختلف اطلاعاتی، سیاسی و رسانهای خراب کند و کنار بزند؛ خواه این حربهها، مطرح کردن جنگ عرب و عجم و شیعه و سنَی یا پروارتر کردن تروریستهای داعش و القاعده باشد. زمانی که نشریه آلمانی میگوید عربستان چیزی غیر از نفت، خرما و تروریسم برای دنیا ندارد و از طرف دیگر، نقش ایران در مبارزه حقیقی با تروریسم در جهان اثبات شده آنها باید تلاش کنند تا چهره خود را تطهیر کنند. "بازی تاج و تختی" که از زمان مرگ عبدالله در عربستان آغاز شد، روند مقابله با ایران را تغییر داد و شیوه زیرکانه حکومت قبلی که بیشتر پشت پرده بود را عوض کرد و تنشها را به میدان آورد. اگر سعود الفیصل که چهل سال سکان دیپلماسی عربستان را در دست داشت، در خصوص ایران میگفت که ما با ایران در حال جنگ نیستیم اما انتظار داریم این کشور دست از حمایت از حوثیها بردارد، جانشین وی جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم و ناکامیهای کشور خود را اینگونه مخفی میکند.
دیدگاه کاربران
ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد