شرح ماجرایی از میان هزاران ماجرا که هر روز دفتر جامعه پزشکی نوشته میشود
کسانی که در خانواده پزشک دارند یا به شکلی با جامعه پزشکی در ارتباط هستند، میدانند که یک جوان محصل تا وقتی که تبدیل به پزشکی حاذق شود، چه راه طولانی و پرفراز و نشیبی را در پیش رو دارد. در دوره نوجوانی و آن زمان که همسن و سالهایش مشغول شیطنتهای خاص آن دوره هستند، او قید تفریح و بازی و میهمانی و سفر را میزند و با جدیت درس میخواند تا بتواند به عنوان دانشجوی رشته پزشکی وارد دانشگاه شود و هفت سال پیاپی بخواند و بخواند و بخواند. کسی تا کشیکهای طولانیمدت و بیخوابیهای دوره اینترنی را از نزدیک ندیده باشد، پی به سختیاش نمیبرد. سختی دورهای که پس از هفت سال از این بخش به آن بخش و از بستر این بیمار به آن دیگری، به دوره تخصص و فراز و نشیبهای مخصوصش متصل میشود. شرح کارهای سخت و بلاتکلیفی دستیاران، خود مجالی دیگری میطلبد. اما داستان تازه از اینجا وارد فصل جدیدی میشود. آن هم زمانی است که پس از گذراندن این دوران، سر و کله غول مرحله آخر یعنی دوره دو ساله «طرح» پیدا میشود و پزشکی که در اوج دوران جوانی وارد دانشگاه شده، حالا با آغاز دهه چهارم زندگی و درحالی که رفقای دیروزش هر کدام در حرفهای و شغلی به نان و نوایی رسیدهاند، باید به روستایی دورافتاده برود و مرهمی شود بر زخمها و بیماریهای همنوعانش.
شک نکنید. زندگی یک پزشک در تمام طول عمر به همین منوال میگذرد. بیخوابی و سختکوشی و حضور در بین بیماران. اما اگر از آنها بپرسید کدام انگیزه باعث میشود که همچنان با عشق به کارتان ادامه دهید، نشانی تکلحظههایی را به شما میدهند که پس از نجات جان بیماری یا تسکین درد دردمندی، نفسی به راحتی میکشند و با خود میگویند: «همه سختی این سالها، به این تکلحظهها میارزد.» تکلحظههایی از جنس عشق.
تکلحظـههایی از جنـس عشـق
9 June 2022 ساعت: 12:6
9 June 2022 ساعت: 12:6
کسانی که در خانواده پزشک دارند یا به شکلی با جامعه پزشکی در ارتباط هستند، میدانند که یک جوان محصل تا وقتی که تبدیل به پزشکی حاذق شود، چه راه طولانی و پرفراز و نشیبی را در پیش رو دارد. در دوره نوجوانی و آن زمان که همسن و سالهایش مشغول شیطنتهای خاص آن دوره هستند، او قید تفریح و بازی و میهمانی و سفر را میزند و با جدیت درس میخواند تا بتواند به عنوان دانشجوی رشته پزشکی وارد دانشگاه شود و هفت سال پیاپی بخواند و بخواند و بخواند. کسی تا کشیکهای طولانیمدت و بیخوابیهای دوره اینترنی را از نزدیک ندیده باشد، پی به سختیاش نمیبرد. سختی دورهای که پس از هفت سال از این بخش به آن بخش و از بستر این بیمار به آن دیگری، به دوره تخصص و فراز و نشیبهای مخصوصش متصل میشود. شرح کارهای سخت و بلاتکلیفی دستیاران، خود مجالی دیگری میطلبد. اما داستان تازه از اینجا وارد فصل جدیدی میشود. آن هم زمانی است که پس از گذراندن این دوران، سر و کله غول مرحله آخر یعنی دوره دو ساله «طرح» پیدا میشود و پزشکی که در اوج دوران جوانی وارد دانشگاه شده، حالا با آغاز دهه چهارم زندگی و درحالی که رفقای دیروزش هر کدام در حرفهای و شغلی به نان و نوایی رسیدهاند، باید به روستایی دورافتاده برود و مرهمی شود بر زخمها و بیماریهای همنوعانش.
شک نکنید. زندگی یک پزشک در تمام طول عمر به همین منوال میگذرد. بیخوابی و سختکوشی و حضور در بین بیماران. اما اگر از آنها بپرسید کدام انگیزه باعث میشود که همچنان با عشق به کارتان ادامه دهید، نشانی تکلحظههایی را به شما میدهند که پس از نجات جان بیماری یا تسکین درد دردمندی، نفسی به راحتی میکشند و با خود میگویند: «همه سختی این سالها، به این تکلحظهها میارزد.» تکلحظههایی از جنس عشق.
تقدیر از پزشکان دلسوز، در دیگران ایجاد انگیزه میکند
ازطرف یکی از دوستانم مطلع شدم که چند روز پیش در بیمارستان مهدیه، یکی از روزهایی رقم خورده که انتشار آن میتواند درمیان اینهمه اخبار تلخ و ناگواری که میشنویم، کاممان را شیرین کند و بار دیگر به خاطر بیاوریم که چرا حرفه پزشکی را همواره با صفت «مقدس» میخوانند.
برای آگاهی از این اتفاق جالب به بیمارستان مهدیه رفتم و از رئیس این بیمارستان، جویای شرح ماوقع شدم.
محمدتقی طباطبایی گفت: «بیمارستان تکتخصصی مهدیه از بیمارستانهای آموزشی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است و فعالیتهای عمده زنان، مامایی و بخش مراقبتهای ویژه نوزادان در این بیمارستان انجام میشود. در کنار حضور فیکس نیروهای متخصص و فوقتخصص زنان در بیمارستان، یک اورژانس ژنرال شش هفت تختهای هم در این بیمارستان وجود دارد که سایر بیماران را که به دلایل اورژانسی مراجعه میکنند، پذیرش کرده و بعد از اینکه شرایط پایداری پیدا کردند، به مراکزی که لازم است، منتقل میکند. به همین دلیل ما در کنار متخصصین زنان که مقیم شبانهروزی هستند، از همکاران دو رشته داخلی و جراحی هم دعوت به همکاری کردهایم.»
وی با یادآوری طرح مقیمی پزشکان، اظهار کرد: «استحضار دارید که طرح مقیمی یکی از بستههای طرح تحول سلامت بود که براساس آن قرار شد بیمارستانهای دولتی یک تعداد پزشکانی که نیاز بیشتری به آنها وجود دارد را به صورت شبانهروزی در دسترس داشته باشند. هرچند بهدلیل کمبود منابع، طرح مقیمی پزشکان کمکم محدود شده و بعضی از بیمارستانها تعداد مقیمیهایشان را کم کردهاند، ولی بههرحال این طرح، خدمت بزرگی بود.» طباطبایی ادامه داد: «پزشکان مقیم، پزشکانی بودند که با یک پرداختی ثابت از ساعت 2 بعدازظهر تا 8 صبح روز بعد در بیمارستانها حضور داشتند و پاسخگوی موارد اورژانسی که وارد بیمارستانها میشدند، بودند. هر بیمارستانی بسته به نیاز خودش از سه یا چهار متخصص بهره میبرد. ما هم در بیمارستان مهدیه از متخصصین داخلی و جراحی البته به همراه بیهوشی به عنوان مقیم استفاده میکنیم.»
رئیس بیمارستان مهدیه در ادامه به شرح واقعه روز چهارم خرداد پرداخت: «در تاریخ چهارم خرداد ماه امسال، شیشه خانهای شکسته و ارتفاع به پایین سقوط میکند و با برخورد به گردن یک خانم 22 ساله، باعث پارگی عروق گردن میشود. پدر و مادر این خانم دیگر معطل آمبولانس هم نمیشوند و خودشان در حالی که با دست روی محل بریدگی را نگه داشته بودند، با ماشین شخصی او را به اورژانس بیمارستان مهدیه منتقل میکنند. خوشبختانه جراح مقیم ما سرکار خانم دکتر لطفالهزاده در بیمارستان حضور داشته و به محض اینکه متوجه شرایط وخیم این خانم میشود، به اتفاق پرسنل اورژانس، بیمار را به اتاق عمل منتقل میکنند؛ از سوی دیگر پزشک بیهوشی هم سریعا حاضر میشود، خدمات بلافاصله به دنبال تهیه خون میرود و درواقع یک عزم همگانی شکل میگیرد و دکتر لطفالهزاده هم که درحال حاضر دستیار فوقتخصصی جراحی کودکان است با جرات و جسارتی که داشته و لطف خداوند، موفق میشود شریان «کاروتید» که دچار پارگی کامل شده بود و به شدت خونریزی میکرد، را به خوبی ترمیم کرده و جلوی خونریزی را بگیرد و درحقیقت بیمار را احیا کند. بعد از اینکه علائم حیاتی بیمار کاملا پایدار و خطر رفع میشود، پس از اطمینان از نبود هرگونه عارضهای، با بیمارستان طالقانی تماس گرفته شده و بیمار را با هماهنگی به این بیمارستان منتقل میکنند و الان هم به لطف خدا حال عمومی بیمار خوب است.»
طباطبایی در ادامه گفت: «من خودم هنوز که هنوز است در مواقعی که شاهد چنین اتفاقاتی هستم، اشک در چشمانم حلقه میزند و خدا را شکر میکنم که هنوز پزشکانی هستند که مطمئنا مباحث مالی و مادی جایی در تصمیمگیریهای آنها ندارد. همین دکتر لطفالهزاده هم بابت مقیمی در بیمارستان، دستمزد ثابت دریافت میکند و انجام دادن یا ندادن چنین اعمالی هیچ تغییری در درآمد او ندارد. درواقع اگر انسان مسئولیتپذیری نبود، میتوانست بگوید که این بیمار به جراح عروق نیاز دارد و این کار من نیست. درصورتیکه اگر قرار بود که یک جراح عروق مثلا از یکی از بیمارستانهای طالقانی یا شهدای تجریش خودش را به بیمارستان مهدیه برساند، قطعا این بیمار نمیتوانست تحمل کند و از بین میرفت.» وی افزود: «به عقیده من چنین پزشکانی میتوانند الگو باشند و سیستم بهداشتی درمانی کشور باید قدر چنین پزشکانی را بداند و از آنها تقدیر کند. ضمن اینکه اگر از کنار این موضوعات بیتفاوت عبور نشود، قطعا باعث ایجاد انگیزه مضاعف در آنها و دیگران میشود.»
جز فداکاری و دلسوزی و وظیفهشناسی چیز دیگری ندیدیم
پس از شنیدن صحبتهای رئیس بیمارستان مهدیه، مشتاق شدم تا با خانواده این بیمار ملاقات کنم. به همین دلیل با مسئولین بیمارستان طالقانی هماهنگ شد و خودم را به آنجا رساندم. اولین برخوردم با پدر و مادری بود که همچون پروانه گرد تخت بیماری که دخترشان بود، میچرخیدند.
راضیه حصاری مادر سمیرا در حالی که دستش را روی دست دخترش گذاشته بود و به چشمانش نگاه میکرد، گفت: «وقتی شیشه، گردن سمیرا را برید، خودش دستش را روی گردنش گذاشته بود و فقط میگفت شاهرگم قطع شد، شاهرگم قطع شد. به شدت از گردنش خون میآمد و به در و دیوار خانه میپاشید. تنها کاری که از من برمیآمد، این بود که دستم را روی گردنش بگذارم و فشار دهم. پدرش هم ماشین را روشن کرد و به سرعت راه افتادیم. نزدیکترین بیمارستان به خانه ما، بیمارستان مهدیه است. وقتی رسیدیم، پزشکان گفتند اگر دخترتان را به اندازه زمان یک کفش پوشیدن دیرتر رسانده بودید، دیگر کاری از دست کسی ساخته نبود.»
مادر سمیرا که شاید حضور یک خبرنگار را بهترین فرصت برای رساندن پیامش به اعضای این تیم پزشکی و شاید همه جامعه پزشکی میدید، با همان بیان و احساسات پاک وصمیمیاش گفت: «من فقط میخواهم از تکتک پرسنل، پزشکان، پرستاران و شخص رئیس بیمارستان مهدیه تشکر کنم. همه تلاش کردند. از لحظهای که ما وارد بیمارستان شدیم و دخترم را با آن حال دیدند، همه کادر بیمارستان به دوندگی و تلاش افتادند. من فکر میکنم در عرض چند دقیقه، ما 50 پزشک و پرستار دیدیم که دور دخترم جمع شده بودند و هر کس کاری میکرد. از تکتکشان ممنون و متشکرم.»
دیگر نتوانست ادامه دهد. پدر سمیرا کلام همسرش را ادامه داد و گفت: «آن لحظهای که من دخترم را سوار ماشین کردم، فکرم درست کار نمیکرد. اصلا به این فکر نمیکردم که این بیمارستانی که به سمتش حرکت میکنم، مرکز جراحی است یا بیمارستان زنان و زایمان است یا چیز دیگر. اما الان فکر میکنم قسمت ما همین بود که سر از این بیمارستان درآوریم چون برای ما از هر جای دیگری بهتر بود. واقعا جان دخترم را نجات دادند.»
کمی که آرامش به کلامش بازگشت، ادامه داد: «بعد از اینکه دخترم در بیمارستان مهدیه عمل شد، او را به بخش فوقتخصصی جراحی عروق بیمارستان طالقانی منتقل کردند. در این بیمارستان دو سه مرتبه دخترم را تا اتاق عمل بردند ولی بدون انجام جراحی برگرداندند. پزشکان اینجا میگویند پزشکی که در بیمارستان مهدیه رگهای پارهشده دخترتان را عمل کرده، این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داده و نیازی به هیچ اقدام دیگری نیست.»
چند لحظهای به احوالپرسی از خود سمیرا گذشت. حالا دیگر آرام آرام حرف میزد و معلوم بود که رو به بهبودی است. دراین حین پدر سمیرا گفت: «گاهی از زبان بعضیها شنیده بودیم که پزشکان امروزی مثل گذشته نیستند و بیشتر پول را میشناسند تا انجام وظیفه. ولی امروز به من اثبات شد که این حرف درستی نیست چون در این حادثهای که برای خود ما پیش آمد که ما جز فداکاری و دلسوزی و وظیفهشناسی چیز دیگری ندیدیم.»
خواهر سمیرا هم وارد بحث شد. گفت: «اتفاقا من قبلا هم گذرم به این بیمارستان افتاده بود و در برخوردهای آنها گاهی در دلم میگفتم چقدر بعضی از کادر بیمارستان اخمو هستند ولی امروز به من ثابت شد که حتی اگر به دلیل خستگیهای زیاد نتوانند دائم لبخند بر لب داشته باشند، ولی وقتی نیاز باشد، از هیچ تلاش و کوشش و فداکاری برای بیماران دریغ نمیکنند.»
ماجرای چهارم خرداد
ساران لطفالهزاده، جراح عمومی و دستیار فوق تخصص سال دو جراحی کودکان، همان پزشکی است که در روز حادثه، با جراحی شجاعانهاش، جان سمیرا را نجات داد.
لطفالهزاده در گفتوگو با خبرنگار سپید گفت: «کار اصلی من در بیمارستان مفید است و به عنوان فلوی (دستیار فوقتخصصی) جراحی کودکان، به جز اتاق عملهای الکتیو و اورژانسی که برای جراحی کودکان پیش میآید، یک سری کشیکهای موظفی هم داریم. اما من کشیکهای جراحیهای مقیمی که در حوزه دانشگاه شهید بهشتی باشد را هم میپذیرم.» وی درمورد شرایط حاکم بر بیمارستان مهدیه، گفت: «واقعیت این است که بیمارستان مهدیه، یک بیمارستان تکتخصصی است و فقط زنان و زایمان را کاور میکند و هدف از درنظر گرفتن کشیک جراح عمومی برای این بیمارستان این بوده تا اگر مثلا در حین سزارین و ... مشکلی برای بیماران پیش بیاید، جراح عمومی مقیم در بیمارستان بتواند کمک کند.»
این پزشک جراح در تشریح اتفاق روز چهارم خرداد، گفت: «آن روز من در حال تدریس تلفنی به یکی از دانشجویان بودم که از اورژانس مرا پیج کردند. خانم جوان 22 سالهای به نام سمیرا حصاری با ترومای شریان از ناحیه گردن مراجعه کرده بود. همکاران جراح میدانند که مشخصه شریان این است که jebleeding یعنی خونریزی فورانی دارد. من هم طبق دستورالعملی که در کتابهای ما آمده است، بدون فوت وقت، انگشتم را مستقیم وارد شریان کردم و پابهپای تخت بیمار وارد اتاق عمل شدم.»
لطفالهزاده تصریح کرد: «این نکته را بگویم که من اعتماد نفسی که لازمه کار یک جراح است را دارم. چراکه از لحاظ علمی رتبه یک دانشجویان پزشکی در دوره عمومی شده بودم، در سال 94 رتبه برتر بورد جراحی و در اسفند ماه همان سال هم رتبه یک جراحی کودکان را به دست آورده بودم. همچنین حدود 50 جلد کتاب و تعداد زیادی مقاله در زمینه جراحی عمومی نوشتهام. ضمن اینکه من در دوره دستیاری تخصصی، رزیدنت بیمارستان شهدای تجریش بودم که در تمام کشور به عنوان یک مرکز رفرنس و ارجاعی عروق به شمار میرود. در آن بیمارستان ما با جراحیهای عروقی زیادی سروکار داشتیم و در هر کشیک، حداقل یک مورد دیده بودیم ولی بههرحال جراحی عروق در مرکزی همچون مهدیه که همکاران محترم و دوستداشتنی دارد ولی کمتر با چنین مواردی مواجه شدهاند و علیرغم اینکه همه آنها میل به کمککردن دارند، شاید توان و مهارت و تجربه لازم برای این کار را نداشته باشند، کار دشواری است. ولی در همان مرکز و با کمک همین همکاران، عمل جراحی با موفقیت انجام شد و من باید از تکتک آنها تشکر کنم چون به من اعتماد کردند و هر کاری که از دستشان برمیآمد، انجام دادند.»
وقتی یک پزشک نفس راحتی میکشد
لطفالهزاده در ادامه، جزئیات بیشتری از عمل سمیرا را شرح داد: «در این عمل، در کنار توجه و دقتی که برای ترمیم شریان لازم بود، نکته مهم دیگری هم وجود داشت و آن، احتمال سکته مغزی در اثر قطع جریان خون در شریان اصلی گردن بود. بهخاطر جلوگیری از این مسئله، باید از «شانت» استفاده میکردیم. یعنی باید بین دو سر رگ، راهی برقرار میکردیم که در حین ترمیم، جریان خون برقرار باشد. آن روز هم ما از سادهترین وسایلی که موجود بود، استفاده کردیم تا جریان خون در رگ برقرار شود. بعد از آن هم با استفاده از تکنیکهایی که از اساتیدم آموخته بودم، جراحی را ادامه داده و شریان را ترمیم کردم. پس از پایان جراحی، بیمار را به آیسییو منتقل کردیم. اما زمانی من توانستم نفس راحتی بکشم که یکی دو ساعت از جراحی گذشته بود، بیمار کمی نیمههوشیار شد و توانست دو دستش را بالا بیاورد و من مطمئن شدم که مریضم سکته مغزی نکرده و حالش خوب است. قطعا آن زمان یکی از بهترین لحظات زندگی من بود.»
وی با اشاره به مسئولیتهای حقوقی و اخلاقی پزشکان، تصریح کرد: «یک پزشک جراح در موارد اورژانسی موظف است هرآنچه دارد در طبق اخلاص گذاشته و برای مریض انجام دهد. البته به شرطی که توانمندی انجام آن کار را داشته باشد.» وی افزود: «اتفاقا در شرایط اورژانسی آن روز هم از همان بدو ورود بیمار به بیمارستان، پرسنل مشغول هماهنگی با یک جراح فوقتخصص عروق بودند ولی معلوم نبود تا رسیدن ایشان چه اتفاقی برای بیمار میافتاد و من نمیخواستم زمان را از دست بدهم. اساسا درمورد تروماهای عروقی به این شکل، زمانی وجود ندارد که بخواهیم شخص دیگری را به بیمارستان فرابخوانیم.»
این دستیار دوره جراحی کودکان، خاطرنشان کرد: «من تاکید دارم که نام اساتیدم را در اینجا ببرم و از آنها تشکر کنم. بالاخره تا دنیا دنیا است من خودم را شاگرد دکتر افشارفرد، دکتر کلانتر معتمدی، دکتر خالق نژاد طبری و دکتر مظفر میدانم. این بزرگواران اساتیدی هستند که جسارت جراحی عروق را در ما ایجاد کردند.»
اگر هدف پول درآوردن باشد بدترین تجارت، پزشکی است
حین این گفت وگو به یاد صحبتهای پدر سمیرا درباره فداکاری پزشکان افتادم. به همین دلیل نظر این پزشک جراح را درباره شکافی که بین مردم و جامعه پزشکی افتاده و آنچه با عنوان تبدیل شدن پزشکی به تجارت و بیزینس گفته میشود، پرسیدم. لطفالهزاده گفت: «من میخواهم جملهای را خطاب به مردم بگویم. اینکه اگر هدف پول درآوردن باشد بدترین تجارت، پزشکی است. افرادی که وارد رشته پزشکی میشوند، کسانی هستند که از توانمندیهای لازم برخوردارند درحدی که اگر وارد هر تجارتی شوند، موفق شده و درآمد بسیار بالاتری خواهند داشت. وقتی قرار باشد کسی در رشته پزشکی شبانهروزش را به هم وصل کند و از تکتک سلولهای وجودش برای درس خواندن، کار و رسیدگی به آلام بیماران انرژی بگذارد، من فکر نمیکنم چنین معاملهای اگر برای تجارت باشد، به صرفه باشد.» وی اضافه کرد: «من خودم را مثال میزنم به عنوان کسی که تازه در ابتدای راه هستم، 15 سال بعد از دریافت دیپلم درس خواندهام و وارد شانزدهیمن سال تحصیل پشت سر هم میشوم، تنها دلگرمی و حُسنی که باعث ایجاد انگیزه در من میشود، همین تکلحظههایی است که میتوانیم در یک فرد بیمار و خانوادهاش احساس رضایت را بهوجود بیاوریم.»
صداوسیما؛ عامل ایجاد سوءتفاهم میان مردم و پزشکان
لطفالهزاده در بخش دیگری از صحبتهایش اظهار داشت: «من فکر میکنم یکی از عوامل بسیار مهم ایجاد سوءتفاهم در میان مردم و پزشکان، صداوسیما است. به نظر من این رسانه با تبلیغات منفی که به بهانه موضوعات مختلف میکند، کملطفیهای خیلی بزرگی در حق جامعه پزشکی کرده که بیش از همه، مردم از این رویکرد آسیب دیدهاند. بههرحال در هر جامعهای و در هر حرفهای حتما آدمهای خوب و بد وجود دارند ولی اینکه با تبلیغات منفی بخواهیم یک حرفه را زیر سوال ببریم، تصور نمیکنم به غیر از آسیب زدن به مردم دستاورد دیگری داشته باشد.»
این پزشک جراح ادامه داد: «البته این را هم قبول دارم که برای هر کاری یک خطکش و معیاری وجود دارد. حرف من این نیست که این خطکشها را از بین ببریم ولی خطکش هر رشتهای باید کسی باشد که دانای به آن علم است. خود من زمانی که این مریض را عمل کردم، انتظار عوارض مختلفی را میکشیدم ولی چیزی که در آن لحظه برای من مهم بود، فقط نجات جان این انسان بود. صد البته که بعد از جراحی من، یک جراح دیگر و حتی کمیسیونی از جراحان دیگر میتوانند درباره کار من نظر دهند و حتی نقد کنند. اصلا اگر در هر جامعهای قاضی و ناظر وجود نداشته باشد که آن جامعه به قهقرا خواهد رفت ولی اینکه یک نفر بدون اطلاع و آگاهی از مبانی یک علم بخواهد اعضای یک جامعه و حرفه را تخریب کند، اصلا قابل قبول نیست. متاسفانه چنین افرادی وجود دارند و جاهلانه یا عامدانه درحال جا انداختن این موضوع هستند که طبابت هم یک بیزینس و تجارت است. این درحالی است در کمامکاناتترین مناطق ایران که شاید یک آدم طبقه متوسط اجتماعی حتی نتواند فکرش را بکند که یک هفته در آن مناطق سر کند، آدمهایی از همنسلان و همدورهایهای من به مردمشان خدمت میکنند و جالب اینجاست که حتی پرداختهای آنها هم با تاخیرهای یک ساله انجام میشود. من فکر نمیکنم هیچ گروه دیگری وجود داشته باشد که در چنین شرایطی باز هم عاشقانه به کار خود ادامه دهند.»
نویسنده: شعیب شاهزمانی
ازطرف یکی از دوستانم مطلع شدم که چند روز پیش در بیمارستان مهدیه، یکی از روزهایی رقم خورده که انتشار آن میتواند درمیان اینهمه اخبار تلخ و ناگواری که میشنویم، کاممان را شیرین کند و بار دیگر به خاطر بیاوریم که چرا حرفه پزشکی را همواره با صفت «مقدس» میخوانند.
برای آگاهی از این اتفاق جالب به بیمارستان مهدیه رفتم و از رئیس این بیمارستان، جویای شرح ماوقع شدم.
محمدتقی طباطبایی گفت: «بیمارستان تکتخصصی مهدیه از بیمارستانهای آموزشی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است و فعالیتهای عمده زنان، مامایی و بخش مراقبتهای ویژه نوزادان در این بیمارستان انجام میشود. در کنار حضور فیکس نیروهای متخصص و فوقتخصص زنان در بیمارستان، یک اورژانس ژنرال شش هفت تختهای هم در این بیمارستان وجود دارد که سایر بیماران را که به دلایل اورژانسی مراجعه میکنند، پذیرش کرده و بعد از اینکه شرایط پایداری پیدا کردند، به مراکزی که لازم است، منتقل میکند. به همین دلیل ما در کنار متخصصین زنان که مقیم شبانهروزی هستند، از همکاران دو رشته داخلی و جراحی هم دعوت به همکاری کردهایم.»
وی با یادآوری طرح مقیمی پزشکان، اظهار کرد: «استحضار دارید که طرح مقیمی یکی از بستههای طرح تحول سلامت بود که براساس آن قرار شد بیمارستانهای دولتی یک تعداد پزشکانی که نیاز بیشتری به آنها وجود دارد را به صورت شبانهروزی در دسترس داشته باشند. هرچند بهدلیل کمبود منابع، طرح مقیمی پزشکان کمکم محدود شده و بعضی از بیمارستانها تعداد مقیمیهایشان را کم کردهاند، ولی بههرحال این طرح، خدمت بزرگی بود.» طباطبایی ادامه داد: «پزشکان مقیم، پزشکانی بودند که با یک پرداختی ثابت از ساعت 2 بعدازظهر تا 8 صبح روز بعد در بیمارستانها حضور داشتند و پاسخگوی موارد اورژانسی که وارد بیمارستانها میشدند، بودند. هر بیمارستانی بسته به نیاز خودش از سه یا چهار متخصص بهره میبرد. ما هم در بیمارستان مهدیه از متخصصین داخلی و جراحی البته به همراه بیهوشی به عنوان مقیم استفاده میکنیم.»
رئیس بیمارستان مهدیه در ادامه به شرح واقعه روز چهارم خرداد پرداخت: «در تاریخ چهارم خرداد ماه امسال، شیشه خانهای شکسته و ارتفاع به پایین سقوط میکند و با برخورد به گردن یک خانم 22 ساله، باعث پارگی عروق گردن میشود. پدر و مادر این خانم دیگر معطل آمبولانس هم نمیشوند و خودشان در حالی که با دست روی محل بریدگی را نگه داشته بودند، با ماشین شخصی او را به اورژانس بیمارستان مهدیه منتقل میکنند. خوشبختانه جراح مقیم ما سرکار خانم دکتر لطفالهزاده در بیمارستان حضور داشته و به محض اینکه متوجه شرایط وخیم این خانم میشود، به اتفاق پرسنل اورژانس، بیمار را به اتاق عمل منتقل میکنند؛ از سوی دیگر پزشک بیهوشی هم سریعا حاضر میشود، خدمات بلافاصله به دنبال تهیه خون میرود و درواقع یک عزم همگانی شکل میگیرد و دکتر لطفالهزاده هم که درحال حاضر دستیار فوقتخصصی جراحی کودکان است با جرات و جسارتی که داشته و لطف خداوند، موفق میشود شریان «کاروتید» که دچار پارگی کامل شده بود و به شدت خونریزی میکرد، را به خوبی ترمیم کرده و جلوی خونریزی را بگیرد و درحقیقت بیمار را احیا کند. بعد از اینکه علائم حیاتی بیمار کاملا پایدار و خطر رفع میشود، پس از اطمینان از نبود هرگونه عارضهای، با بیمارستان طالقانی تماس گرفته شده و بیمار را با هماهنگی به این بیمارستان منتقل میکنند و الان هم به لطف خدا حال عمومی بیمار خوب است.»
طباطبایی در ادامه گفت: «من خودم هنوز که هنوز است در مواقعی که شاهد چنین اتفاقاتی هستم، اشک در چشمانم حلقه میزند و خدا را شکر میکنم که هنوز پزشکانی هستند که مطمئنا مباحث مالی و مادی جایی در تصمیمگیریهای آنها ندارد. همین دکتر لطفالهزاده هم بابت مقیمی در بیمارستان، دستمزد ثابت دریافت میکند و انجام دادن یا ندادن چنین اعمالی هیچ تغییری در درآمد او ندارد. درواقع اگر انسان مسئولیتپذیری نبود، میتوانست بگوید که این بیمار به جراح عروق نیاز دارد و این کار من نیست. درصورتیکه اگر قرار بود که یک جراح عروق مثلا از یکی از بیمارستانهای طالقانی یا شهدای تجریش خودش را به بیمارستان مهدیه برساند، قطعا این بیمار نمیتوانست تحمل کند و از بین میرفت.» وی افزود: «به عقیده من چنین پزشکانی میتوانند الگو باشند و سیستم بهداشتی درمانی کشور باید قدر چنین پزشکانی را بداند و از آنها تقدیر کند. ضمن اینکه اگر از کنار این موضوعات بیتفاوت عبور نشود، قطعا باعث ایجاد انگیزه مضاعف در آنها و دیگران میشود.»
جز فداکاری و دلسوزی و وظیفهشناسی چیز دیگری ندیدیم
پس از شنیدن صحبتهای رئیس بیمارستان مهدیه، مشتاق شدم تا با خانواده این بیمار ملاقات کنم. به همین دلیل با مسئولین بیمارستان طالقانی هماهنگ شد و خودم را به آنجا رساندم. اولین برخوردم با پدر و مادری بود که همچون پروانه گرد تخت بیماری که دخترشان بود، میچرخیدند.
راضیه حصاری مادر سمیرا در حالی که دستش را روی دست دخترش گذاشته بود و به چشمانش نگاه میکرد، گفت: «وقتی شیشه، گردن سمیرا را برید، خودش دستش را روی گردنش گذاشته بود و فقط میگفت شاهرگم قطع شد، شاهرگم قطع شد. به شدت از گردنش خون میآمد و به در و دیوار خانه میپاشید. تنها کاری که از من برمیآمد، این بود که دستم را روی گردنش بگذارم و فشار دهم. پدرش هم ماشین را روشن کرد و به سرعت راه افتادیم. نزدیکترین بیمارستان به خانه ما، بیمارستان مهدیه است. وقتی رسیدیم، پزشکان گفتند اگر دخترتان را به اندازه زمان یک کفش پوشیدن دیرتر رسانده بودید، دیگر کاری از دست کسی ساخته نبود.»
مادر سمیرا که شاید حضور یک خبرنگار را بهترین فرصت برای رساندن پیامش به اعضای این تیم پزشکی و شاید همه جامعه پزشکی میدید، با همان بیان و احساسات پاک وصمیمیاش گفت: «من فقط میخواهم از تکتک پرسنل، پزشکان، پرستاران و شخص رئیس بیمارستان مهدیه تشکر کنم. همه تلاش کردند. از لحظهای که ما وارد بیمارستان شدیم و دخترم را با آن حال دیدند، همه کادر بیمارستان به دوندگی و تلاش افتادند. من فکر میکنم در عرض چند دقیقه، ما 50 پزشک و پرستار دیدیم که دور دخترم جمع شده بودند و هر کس کاری میکرد. از تکتکشان ممنون و متشکرم.»
دیگر نتوانست ادامه دهد. پدر سمیرا کلام همسرش را ادامه داد و گفت: «آن لحظهای که من دخترم را سوار ماشین کردم، فکرم درست کار نمیکرد. اصلا به این فکر نمیکردم که این بیمارستانی که به سمتش حرکت میکنم، مرکز جراحی است یا بیمارستان زنان و زایمان است یا چیز دیگر. اما الان فکر میکنم قسمت ما همین بود که سر از این بیمارستان درآوریم چون برای ما از هر جای دیگری بهتر بود. واقعا جان دخترم را نجات دادند.»
کمی که آرامش به کلامش بازگشت، ادامه داد: «بعد از اینکه دخترم در بیمارستان مهدیه عمل شد، او را به بخش فوقتخصصی جراحی عروق بیمارستان طالقانی منتقل کردند. در این بیمارستان دو سه مرتبه دخترم را تا اتاق عمل بردند ولی بدون انجام جراحی برگرداندند. پزشکان اینجا میگویند پزشکی که در بیمارستان مهدیه رگهای پارهشده دخترتان را عمل کرده، این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داده و نیازی به هیچ اقدام دیگری نیست.»
چند لحظهای به احوالپرسی از خود سمیرا گذشت. حالا دیگر آرام آرام حرف میزد و معلوم بود که رو به بهبودی است. دراین حین پدر سمیرا گفت: «گاهی از زبان بعضیها شنیده بودیم که پزشکان امروزی مثل گذشته نیستند و بیشتر پول را میشناسند تا انجام وظیفه. ولی امروز به من اثبات شد که این حرف درستی نیست چون در این حادثهای که برای خود ما پیش آمد که ما جز فداکاری و دلسوزی و وظیفهشناسی چیز دیگری ندیدیم.»
خواهر سمیرا هم وارد بحث شد. گفت: «اتفاقا من قبلا هم گذرم به این بیمارستان افتاده بود و در برخوردهای آنها گاهی در دلم میگفتم چقدر بعضی از کادر بیمارستان اخمو هستند ولی امروز به من ثابت شد که حتی اگر به دلیل خستگیهای زیاد نتوانند دائم لبخند بر لب داشته باشند، ولی وقتی نیاز باشد، از هیچ تلاش و کوشش و فداکاری برای بیماران دریغ نمیکنند.»
ماجرای چهارم خرداد
ساران لطفالهزاده، جراح عمومی و دستیار فوق تخصص سال دو جراحی کودکان، همان پزشکی است که در روز حادثه، با جراحی شجاعانهاش، جان سمیرا را نجات داد.
لطفالهزاده در گفتوگو با خبرنگار سپید گفت: «کار اصلی من در بیمارستان مفید است و به عنوان فلوی (دستیار فوقتخصصی) جراحی کودکان، به جز اتاق عملهای الکتیو و اورژانسی که برای جراحی کودکان پیش میآید، یک سری کشیکهای موظفی هم داریم. اما من کشیکهای جراحیهای مقیمی که در حوزه دانشگاه شهید بهشتی باشد را هم میپذیرم.» وی درمورد شرایط حاکم بر بیمارستان مهدیه، گفت: «واقعیت این است که بیمارستان مهدیه، یک بیمارستان تکتخصصی است و فقط زنان و زایمان را کاور میکند و هدف از درنظر گرفتن کشیک جراح عمومی برای این بیمارستان این بوده تا اگر مثلا در حین سزارین و ... مشکلی برای بیماران پیش بیاید، جراح عمومی مقیم در بیمارستان بتواند کمک کند.»
این پزشک جراح در تشریح اتفاق روز چهارم خرداد، گفت: «آن روز من در حال تدریس تلفنی به یکی از دانشجویان بودم که از اورژانس مرا پیج کردند. خانم جوان 22 سالهای به نام سمیرا حصاری با ترومای شریان از ناحیه گردن مراجعه کرده بود. همکاران جراح میدانند که مشخصه شریان این است که jebleeding یعنی خونریزی فورانی دارد. من هم طبق دستورالعملی که در کتابهای ما آمده است، بدون فوت وقت، انگشتم را مستقیم وارد شریان کردم و پابهپای تخت بیمار وارد اتاق عمل شدم.»
لطفالهزاده تصریح کرد: «این نکته را بگویم که من اعتماد نفسی که لازمه کار یک جراح است را دارم. چراکه از لحاظ علمی رتبه یک دانشجویان پزشکی در دوره عمومی شده بودم، در سال 94 رتبه برتر بورد جراحی و در اسفند ماه همان سال هم رتبه یک جراحی کودکان را به دست آورده بودم. همچنین حدود 50 جلد کتاب و تعداد زیادی مقاله در زمینه جراحی عمومی نوشتهام. ضمن اینکه من در دوره دستیاری تخصصی، رزیدنت بیمارستان شهدای تجریش بودم که در تمام کشور به عنوان یک مرکز رفرنس و ارجاعی عروق به شمار میرود. در آن بیمارستان ما با جراحیهای عروقی زیادی سروکار داشتیم و در هر کشیک، حداقل یک مورد دیده بودیم ولی بههرحال جراحی عروق در مرکزی همچون مهدیه که همکاران محترم و دوستداشتنی دارد ولی کمتر با چنین مواردی مواجه شدهاند و علیرغم اینکه همه آنها میل به کمککردن دارند، شاید توان و مهارت و تجربه لازم برای این کار را نداشته باشند، کار دشواری است. ولی در همان مرکز و با کمک همین همکاران، عمل جراحی با موفقیت انجام شد و من باید از تکتک آنها تشکر کنم چون به من اعتماد کردند و هر کاری که از دستشان برمیآمد، انجام دادند.»
وقتی یک پزشک نفس راحتی میکشد
لطفالهزاده در ادامه، جزئیات بیشتری از عمل سمیرا را شرح داد: «در این عمل، در کنار توجه و دقتی که برای ترمیم شریان لازم بود، نکته مهم دیگری هم وجود داشت و آن، احتمال سکته مغزی در اثر قطع جریان خون در شریان اصلی گردن بود. بهخاطر جلوگیری از این مسئله، باید از «شانت» استفاده میکردیم. یعنی باید بین دو سر رگ، راهی برقرار میکردیم که در حین ترمیم، جریان خون برقرار باشد. آن روز هم ما از سادهترین وسایلی که موجود بود، استفاده کردیم تا جریان خون در رگ برقرار شود. بعد از آن هم با استفاده از تکنیکهایی که از اساتیدم آموخته بودم، جراحی را ادامه داده و شریان را ترمیم کردم. پس از پایان جراحی، بیمار را به آیسییو منتقل کردیم. اما زمانی من توانستم نفس راحتی بکشم که یکی دو ساعت از جراحی گذشته بود، بیمار کمی نیمههوشیار شد و توانست دو دستش را بالا بیاورد و من مطمئن شدم که مریضم سکته مغزی نکرده و حالش خوب است. قطعا آن زمان یکی از بهترین لحظات زندگی من بود.»
وی با اشاره به مسئولیتهای حقوقی و اخلاقی پزشکان، تصریح کرد: «یک پزشک جراح در موارد اورژانسی موظف است هرآنچه دارد در طبق اخلاص گذاشته و برای مریض انجام دهد. البته به شرطی که توانمندی انجام آن کار را داشته باشد.» وی افزود: «اتفاقا در شرایط اورژانسی آن روز هم از همان بدو ورود بیمار به بیمارستان، پرسنل مشغول هماهنگی با یک جراح فوقتخصص عروق بودند ولی معلوم نبود تا رسیدن ایشان چه اتفاقی برای بیمار میافتاد و من نمیخواستم زمان را از دست بدهم. اساسا درمورد تروماهای عروقی به این شکل، زمانی وجود ندارد که بخواهیم شخص دیگری را به بیمارستان فرابخوانیم.»
این دستیار دوره جراحی کودکان، خاطرنشان کرد: «من تاکید دارم که نام اساتیدم را در اینجا ببرم و از آنها تشکر کنم. بالاخره تا دنیا دنیا است من خودم را شاگرد دکتر افشارفرد، دکتر کلانتر معتمدی، دکتر خالق نژاد طبری و دکتر مظفر میدانم. این بزرگواران اساتیدی هستند که جسارت جراحی عروق را در ما ایجاد کردند.»
اگر هدف پول درآوردن باشد بدترین تجارت، پزشکی است
حین این گفت وگو به یاد صحبتهای پدر سمیرا درباره فداکاری پزشکان افتادم. به همین دلیل نظر این پزشک جراح را درباره شکافی که بین مردم و جامعه پزشکی افتاده و آنچه با عنوان تبدیل شدن پزشکی به تجارت و بیزینس گفته میشود، پرسیدم. لطفالهزاده گفت: «من میخواهم جملهای را خطاب به مردم بگویم. اینکه اگر هدف پول درآوردن باشد بدترین تجارت، پزشکی است. افرادی که وارد رشته پزشکی میشوند، کسانی هستند که از توانمندیهای لازم برخوردارند درحدی که اگر وارد هر تجارتی شوند، موفق شده و درآمد بسیار بالاتری خواهند داشت. وقتی قرار باشد کسی در رشته پزشکی شبانهروزش را به هم وصل کند و از تکتک سلولهای وجودش برای درس خواندن، کار و رسیدگی به آلام بیماران انرژی بگذارد، من فکر نمیکنم چنین معاملهای اگر برای تجارت باشد، به صرفه باشد.» وی اضافه کرد: «من خودم را مثال میزنم به عنوان کسی که تازه در ابتدای راه هستم، 15 سال بعد از دریافت دیپلم درس خواندهام و وارد شانزدهیمن سال تحصیل پشت سر هم میشوم، تنها دلگرمی و حُسنی که باعث ایجاد انگیزه در من میشود، همین تکلحظههایی است که میتوانیم در یک فرد بیمار و خانوادهاش احساس رضایت را بهوجود بیاوریم.»
صداوسیما؛ عامل ایجاد سوءتفاهم میان مردم و پزشکان
لطفالهزاده در بخش دیگری از صحبتهایش اظهار داشت: «من فکر میکنم یکی از عوامل بسیار مهم ایجاد سوءتفاهم در میان مردم و پزشکان، صداوسیما است. به نظر من این رسانه با تبلیغات منفی که به بهانه موضوعات مختلف میکند، کملطفیهای خیلی بزرگی در حق جامعه پزشکی کرده که بیش از همه، مردم از این رویکرد آسیب دیدهاند. بههرحال در هر جامعهای و در هر حرفهای حتما آدمهای خوب و بد وجود دارند ولی اینکه با تبلیغات منفی بخواهیم یک حرفه را زیر سوال ببریم، تصور نمیکنم به غیر از آسیب زدن به مردم دستاورد دیگری داشته باشد.»
این پزشک جراح ادامه داد: «البته این را هم قبول دارم که برای هر کاری یک خطکش و معیاری وجود دارد. حرف من این نیست که این خطکشها را از بین ببریم ولی خطکش هر رشتهای باید کسی باشد که دانای به آن علم است. خود من زمانی که این مریض را عمل کردم، انتظار عوارض مختلفی را میکشیدم ولی چیزی که در آن لحظه برای من مهم بود، فقط نجات جان این انسان بود. صد البته که بعد از جراحی من، یک جراح دیگر و حتی کمیسیونی از جراحان دیگر میتوانند درباره کار من نظر دهند و حتی نقد کنند. اصلا اگر در هر جامعهای قاضی و ناظر وجود نداشته باشد که آن جامعه به قهقرا خواهد رفت ولی اینکه یک نفر بدون اطلاع و آگاهی از مبانی یک علم بخواهد اعضای یک جامعه و حرفه را تخریب کند، اصلا قابل قبول نیست. متاسفانه چنین افرادی وجود دارند و جاهلانه یا عامدانه درحال جا انداختن این موضوع هستند که طبابت هم یک بیزینس و تجارت است. این درحالی است در کمامکاناتترین مناطق ایران که شاید یک آدم طبقه متوسط اجتماعی حتی نتواند فکرش را بکند که یک هفته در آن مناطق سر کند، آدمهایی از همنسلان و همدورهایهای من به مردمشان خدمت میکنند و جالب اینجاست که حتی پرداختهای آنها هم با تاخیرهای یک ساله انجام میشود. من فکر نمیکنم هیچ گروه دیگری وجود داشته باشد که در چنین شرایطی باز هم عاشقانه به کار خود ادامه دهند.»
نویسنده: شعیب شاهزمانی
برچسب ها
دیدگاه کاربران
ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد