رمان «قاتل غمگین» نوشته فردریک دار، با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد. پیش از این از فردریک دار، رمانهای «آسانسور»، «مرگی که حرفش را میزدی»، «کابوس سحرگاهی»، «قیافه
نکبت من»، «بزهکاران»، «بچه پرروها» و «زهر تویی»، با ترجمه آگاهی در قالب مجموعه «نقاب»، به چاپ رسیده بود.
در رمان «قاتل غمگین»، سه مرد با استفاده از شلوغی و سروصدای کارناوال، به یک جواهرفروشی دستبرد میزنند اما موریس راننده جوان گروه، الماسهای ربوده شده را برمیدارد و فرار میکند.
لینو تبهکار خشن ایتالیاییتبار که معرف موریس به همدستانش است، مامور میشود او را پیدا کند.
جستوجوها لینو را به خانه پدری موریس میکشد؛ خانهای شهرستانی واقع در پشت یک کارگاه صورتکسازی. لینو در ادامه ماجرا، ۲ بار با موریس روبهرو میشود و هر بار، با تردستی فرار میکند.
لینو برای گرفتن موریس و جواهرات، مادر و دو خواهر جوان او را در خانه شان گروگان میگیرد.
در ادامه داستان، روی دیگر شخصیت آدمکش ایتالیایی مشخص میشود و قهرمان منفور داستان، ظرف چند روز بهموجودی ترحمانگیز و قابل احترام مبدل میشود که حتی از به خطر انداختن جانش برای دیگران نیز دریغ ندارد.
در قسمتی از این رمان میخوانیم: «دستش را بالای بازوی من برد. ناخنهای ببر گونهاش را روی صورتم احساس کردم. رنده سوزانی روی گونهام کشیده شد.
همزمان با تکیه دادن به دیوار مرا عقب راند. من طعمهام را رها کردم. این دخترک جوری از «احترامات فائقه» استقبال میکرد که داغترین تمایلات را منجمد میساخت. همه چیز جلوی چشمهایم تیره و تار شد.
به مدت ده ثانیه، چنان عصبانی شدم که عنان اختیار را از دست دادم. فراموش کردم که با یک دختر روبهرو هستم و ضربهای با مشت به پهلویش زدم.
ضربه نفسش را قطع کرد. او دهانش را باز کرد ولی هیچ صدایی از آن خارج نشد. بالاخره توانست نفسش را که شبیه خرناسهای بود، بیرون بدهد و نقش زمین شد. آنوقت پرده سرخ رنگی از جلوی چشمهایم کنار رفت.
متوجه شدم که دستم را روی زنی بلند کردهام. نمیشود گفت که شرمنده شدم؛ نه، میدانید، من و شرمندگی... ولی کمی دلم به حالش سوخت...» این کتاب با ۱۶۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار ریال منتشر شده است.