ساموئل بکت بعد از آنکه در سال ۱۹۳۲ تدریس در دانشگاه را رها کرد تقریباً به حالت خانه به دوش پنج سال در لندن و دیگر نقاط اروپا به گشت و گذار پرداخت تا سر انجام در سال ۱۹۳۷ در پاریس سکنی گزید. هیوکنر منتقد و مفسر آثار بکت شخصیت او را در این دوره به محققی ولگرد تشبیه میکند. اما نتیجه این طی الطریق سه رمان شد که یکی از آنها رمان (مرفی) است که داستانی رقتانگیز و به شدت گروتسک دارد. مرفی شخصیت اول داستان است که، همسرش را در ایرلند تنها گذاشته، به انگلستان میآید تا شغلی بیابد. به لندن که میرسد همچون دیگر شخصیتهای بکت مشغول به هیچ میشود تا اینکه با سیلیا آشنا میشود که گویا نمادی از وضعیت پیشین در حال سقوط پیشین مرفی است. سیلیا، مرفی را مجبور میکند دنبال کار برود. مرفی بالاخره پرستار یک تیمارستان میشود. در آن جاست که آرامش مییابد و همه را فراموش میکند. به گفته منتقدین این رمان، در کنار دومین اثرش «وات»، داستاندارترین آثارش است. اما همین رمان داستاندار هم آشکارا یک ضدرمان است. ضد رمان به این معنی که در آن خبری از بحران، جلو رفتن داستان با اتفاقات خاص و یا درگیر کنندگی و احساسات نیست.
مرفی، همچون دیگر آثار بکت ضد سفرهای ادیسهوار هم عمل میکند چرا که باز هم شخصیتها در سفر و یا انتظارند اما نه به مقصد میرسند، نه اتفاقی میافتد و نه موعودی از راه میرسد.
مرفی به شیوه تزئینی خاص خوش واجد نوعی کمال به نظر میرسد که تکتک عبارات آن با صبر و حوصله و تاملی بی حد و حصر نگاشته شده است.