مهدیه سادات طباطبایی
به تعطیلات عید نزدیک میشویم و عید دیدنیهای فامیلی. شاید این سالهای اخیر برایتان بسیار پیش آمده باشد که مهمانِ خانه دوستان و خویشان شوید و از همان ابتدا، بچهها غیب شده باشند. یا در کلاسند، یا مهمانی دوستانه، یا بعضاً در اتاق مشغول درس خواندن هستند(البته احتمالاً). اگر هم حاضر باشند، معمولاً با یک احوالپرسی ساده جمع را ترک میکنند. گاهی شاید سؤالی پرسیده باشید و نگاهی حاکی از نفرت یا حس منفی و پاسخهایی گاه طعنهآمیز به سویتان روانه شده باشد. شاید در ذهن این رفتار را به بدبار آمدن یا بیادبی بچههای امروز مرتبط کنید، یا با ناامیدی از خود پرسیده باشید که این فاصله و شکاف، از کجا پیدا شده است؟ برای بررسی زوایای مختلف این موضوع، از خانم دکترسیما مهدیزاده طهرانی، مشاور و روانشناس حوزه کودک و نوجوان کمک خواستهایم.
: چه عواملی ارتباط نسل جدید(دهه 80 و 90) و نسلهای پیشتر را تا این اندازه زیاد کرده است؟ این میزان شکاف و تفاوت در میان دو نسل 50 و 60، و حتی 60 و 70 تا این اندازه زیاد نیست.
اینکه چرا الان انقدر نسل جدید با نسلهای قبل تفاوت دارد و ارتباطات خوبی شکل نمیگیرد، دلایل متنوعی دارد. به طور مثال، این فاصله میتواند به دلایل تاریخی،فرهنگی،اقتصادی،آموزش و پرورش و اعتقادی به وجود بیاید. یکی از ملاکهای بسیار پراهمیت در این میان، تفاوت سرعت تغییرات در جهان است. در گذشته شاید تا این اندازه سرعت تغییر و پیشرفت فناوریها زیاد نبود. برای ایجاد هر تغییر زمان بسیار زیادی صرف میشد و تغییر کردن، یک عمل پیوسته و آرام تلقی میشد. اما حالا به سرعت همه چیز عوض میشود. حالا اینترنت، شبکههای مجازی و هوش مصنوعی وجود دارند و حضور این فناوریهای جدید و پیشرفت روزافزون آنها، روابط ما را هم تحت تأثیر قرار داده است. تا پیش از آن، حرف پدر یا مادر برای فرزندان سند درستی و حقیقت یک امر بود، در حالی که اکنون هر گفتاری، هر نظر و هر عقیده را نسل جوان میتواند به راحتی و با کمک هوش مصنوعی و چند اشاره انگشت در موردش مطالعه کرده و از صحت و سقم آن آگاه شود. نکته دیگر، تجربیات بسیار متفاوت تاریخی نسلهاست. برای خود من جنگ و انقلاب به طور ملموس وجود داشته در صورتی که نسل 70 به بعد به صورت مستقیم با این اتفاقات برخورد نداشتهاند. در خصوص عوامل فرهنگی، میتوان به تفاوت نقشهای جنسیتی اشاره کرد. حالا خانمها بسیار آسانتر و معمولتر از گذشته شاغل میشوند و این باعث تغییرات فراوانی در زندگیهای حال حاضر میشود. حتی شغلها هم تغییر کردهاند و تعدادی از شغلهایی که در گذشته وجود داشته، حالا اصلا معنایی ندارند. مثلا من ندافها یا پنبهزنان را که رشتههای پنبه لحاف یا بالشها را از هم جدا میکردند را به یاد دارم در صورتی که حالا جز در مکانهای خاص یا بسیار قدیمی، خبری از آنها نیست. به همین شکل درباره شغلهای جدید مانند تولید محتوا یا تجارت رمزارزهای الکترونیکی که نه کار یدی به شمار میآید و نه لزوماً مکان خاصی برای انجامش وجود دارد و نه میتوان راحت آنها را توضیح داد و در خصوصشان صحبت کرد. آموزش و پرورش حالا رویکرد سنتی ندارد و محتوای کتابهای درسی حتی متفاوت از قبل شدهاند. در خصوص باورها-که چه کسی خوب و چه کسی بد است.-هم ملاکها تغییر کردهاند. به طور مثال در گذشته و زمان جنگ، ویژگی ایثارگری ملاک بسیار باارزشی بوده در صورتی که حالا شاید تا آن اندازه ارزش به حساب نیاید.
: شخصی بودن یا نبودن یکسری سؤالات برای نسلها متفاوت شده است. شاید سؤال در خصوص ازدواج،شغل یا فرزندآوری در سالهای قبل تا این اندازه باعث تنش و ناراحتی بین بزرگترها و بچهها نمیشد. الان چطور میتوان مرز شخصی بودن یا نبودن سؤالات را تعیین کرد؟
در زمان گذشته، تفاوتها تا این اندازه زیاد یا حداقل مشهود نبود. تقریباً اکثر قریب به اتفاق افراد جامعه، طبق رویکرد خاصی در هر سن خاص، رفتار و زندگی میکردند. در سن خاصی ازدواج میکردند، یا بچهدار میشدند، وارد بازار کار میشدند که معمولاً برای مردان بوده و عبارت بوده از ادامه دادن شغل خانوادگی یا پدری. در حال حاضر اما با تفاوتهای بسیاری که پیش آمده، دسترسی سادهتر به انواع اطلاعات و پیچیدگی زندگی مدرن، افراد هم بسیار متفاوتتر و در واقع خاصتر از گذشته مسیر زندگی خود را انتخاب میکنند. هر فرد در سن خاصی ازدواج میکند، در سن متفاوتی وارد بازار کار بسیار متفاوتی نسبت به قبل میشود و شاید به همین دلیل، جوانان و نوجوانان علاقهای به صحبت کردن در خصوص این موضوعات نداشته باشند. علاوه بر آن، چون این سؤالات کاملاً به حریم خصوصی و شخصی هر فرد مرتبط میشوند، شاید بهتر باشد که این سؤالات را به همین سادگی و بدون پیشزمینهی شخصی از هر فرد، از آنها نپرسیم.
: شاید نسل گذشته پرسیدن یکسری سؤال را ابراز محبت میداند، اما نسل جدید همان سؤال را دخالت در زندگی شخصی خود تعبیر کند. چرا مفهوم ابراز محبت میان نسلها تا این اندازه متفاوت است؟
از نظر من، فاصله زیادی بین نوع ابراز محبت نسلها اتفاق نیفتاده است. در بین تمام نسلها، تنها یک زبان مشترک وجود دارد: توجه و حمایت. این دو مورد با ورود به حریم شخصی و قضاوت افراد یا به اصطلاح فضولی کردن کاملاً متفاوت است. توجه یعنی من علاقهمندم به شنیدن تو، باورها، سلیقه و افکارت، بدون اینکه بخواهم تو را تغییر دهم. حمایت هم یعنی من از چیزی حمایت میکنم که خود تو به آن علاقهمند باشی. در غیر اینصورت، اگر احوالپرسی من به جهت نصیحت کردن و دادن راهکارهایی باشد که خودم فکر میکنم درست هستند، طبعاً باعث دوری و اجتناب بچهها در هر نسلی نسبت به بزرگترهایشان خواهد شد.
: فرزندپروری متفاوت افراد تا چه اندازه تأثیرگذار است؟ به طور مثال والدین حال حاضر، از اطلاعات شخصی فرزندان خود بیش از پیش محافظت میکنند و از آنها نیز میخواهند که از خود در مقابل سؤالات نابهجای افراد دیگر محافظت کنند و حتی در مقابل بزرگترها هم از خود دفاع کنند. میتوانیم بگوییم این تربیت علاوه بر مزایایش، شکاکی و بدبینی و درواقع نوعی پارانویا را در نسل جدید بیش از قبل کرده است؟
فکر نمیکنم استفاده از کلمهی پارانویا و تعمیم آن به همهی افراد یک نسل خاص درست باشد. چرا که هر فرد نسبت به موقعیتهای متفاوتی که برایشان پیش آمده، واکنشهای متفاوتی هم خواهند داشت. منتها شاید بتوانیم بگوییم دنیای مجازی، شبکههای اجتماعی و فناوریهای جدید به دلیل در معرض گذاشتن اطلاعات مختلف که اطلاعات خصوصی هم بخشی از آنهاست، و در واقع کم شدن حریم شخصی افراد در شبکههای مجازی، بیش از قبل باعث ایجاد احساس ترس و در واقع عدم امنیت برای افراد میشوند و این احساس به دلیل دائمی بودن حضور شبکههای مجازی در زندگی مدرن، به ارتباطات نزدیک افراد هم میرسد. علاوه بر آن، میتوان به فشارهای اجتماعی اشاره کرد. در فضاهای مجازی و پلتفرمهای مختلف، موفقیتهای افراد گاه به صورت کاملاً اغراق شده نمایش داده میشوند. در واقع به طور معمول، از رنج و غم و شکست در شبکههای اجتماعی خبری نیست. این موضوع نیز میتواند باعث تقویت نگاه شکاکانه نسبت به موقعیتها و افراد مختلف شود. البته که باز تأکید میکنم که نمیتوان این بدبینی را به تمام یک نسل نسبت داد.
: آیا جمله«نسل جدید قواعدش را جدای جامعه و برای خودش تعیین میکند» درست است یا نه؟ آیا میتواند مرتبط به این موضوع باشد که حالا که پدر و مادرها بسیار بیش از گذشته به علایق شخصی و در واقع«خود» فرزندانشان اهمیت میدهند و حالت خودمحوری شاید در نسل جدید بیش از قبل شده، به نوعی فردنگری بر جوامع انسانی حاکم شده و ما کمتر از قبل نسبت به قوانین اجتماعی و خانوادگی متعهد هستیم. اصلا جمله «به بقیه مربوط نیست زندگی من» از کجا پیدایش شده است؟
خانوادهها حتماً در خودمحوری جوانان و نوجوانان نقش دارند. یکی از دلایل آن، دادن آزادی عمل بیشتر و گاه حتی بیش از حد به فرزندانشان است. سبک فرزندپروری با گذشته متفاوت شده و خانوادهها مانند گذشته و به شدت گذشته، کنترلگر نیستند که این باعث بالارفتن خودمحوری در فرزندانشان خواهد شد. از طرف دیگر، خود والدین نیز به عنوان الگوهای رفتاری، به نسبت گذشته تمایل به استقلال بیشتری دارند و زندگی خود والدین نیز بیشتر مبتنی بر فعالیتهای درون خانوادهای، و حتی شخصی است. ضمن اینکه در حال حاضر، والدین توجه بسیار بالاتری نسبت به فرزندان خود نشان میدهند و نیازهای آنان را راحتتر و با سرعت بیشتری برآورده میسازند. این موضوع سبب میشود که نوجوانان و جوانان، نیاز و احتیاجی به برآوردن احساسات اجتماعی خود، لااقل از سمت بزرگترهایشان نداشته باشند. موضوع دیگر، رسانهها هستند. اکنون در عصری هستیم که از سوی رسانههای مختلف-اعم از داستانها، انیمیشنها،فیلم وسریالها و...- این حالت اعلام و یا حتی تشویق میشود که بچهها یا جوانترها، بسیار میفهمند، باهوش و توانا هستند و گاه حتی بیش از بزرگترها و بدون نیاز به آنها، از پس مشکلات برمیآیند و در واقع احتیاج آنچنانی به افراد بزرگتر برای تصمیمگیریهای خود نخواهند داشت که طبیعتاً خودمحوری را در این نسل بسیار افزایش میدهد. تغییرات فرهنگی-اجتماعی نیز در خودمحور شدن فرد بسیار تأثیرگذار است.در حال حاضر، دلبستگی و وابستگیهای عاطفی برای نسل جوان، بسیار کمرنگتر از گذشته شده است. هرچند که همین حالا نیز جوانان و نوجوانانی هستند که علاقهمند به فعالیتهای گروهی و دلبستگی و صمیمیت هستند و به همین دلیل است که تعمیم دادن ویژگیهایی خاص به تمام افراد یک نسل خارج از انصاف و علم بوده و با این موضوع مخالف هستم.
: قطع ارتباط با افراد فامیل تا چه اندازه روی روان ما تأثیر میگذارد؟ ارتباط فامیلی چه تفاوتی با ارتباطات دوستانه دارد که بخواهیم آن را حفظ کنیم؟
همان طور که گفته شد، وجود رابطهی خوب و قوی با نزدیکان فامیل، میتواند احساس تعلق و حمایت اجتماعی فرد را به حد مطلوب تأمین کند. از نظر ژنتیکی فرد خود را بیشتر به آنها شبیه میداند و در نتیجه به صورت ناخودآگاه، حس شباهتی میان برخی رفتارها یا صفات خود با آنها تجربه میکند. البته که این ارتباط گاه باعث ورود و دخالت افراد فامیل به موضوعاتی خواهد شد که ارتباطی به آنها ندارد و باعث احساس ناکامی یا سرخوردگی در شخص شوند. حتی ممکن است این احساس«بالا به پایین» در جوانترها ایجاد شود که از نصیحتهای زیاد به وجود میآید.
: در نهایت، چطور میتوانیم محبت را به یکدیگر نشان بدهیم و ارتباطمان را حفظ کنیم؟
به نظر من این دو کلمه برای نشان دادن محبت به افراد کافیست: توجه و پذیرش بیقید و شرط، و حمایت. این یعنی تلاش نکنیم افراد را آن شکلی بخواهیم که خودمان دوست میداریم، بلکه باید تلاش کنیم همان طور که هست به آنها محبت کنیم و دوستشان بداریم. حمایت نکته بسیار مهمیست، تا آنجا که میتوانیم تلاش کنیم تا از آن چیزهایی حمایت کنیم که خود آن فرد دوست دارد، نه چیزهایی که برای خودمان مطلوب هستند. در واقع، نیاز داریم که به خوبی بشنویم تا علاقهمندیهای هر فرد را بیشتر بشناسیم. عجله برای صحبت کردن و قضاوت کردن زودهنگام نداشته باشیم و با دقت به موضوعاتی که هر فرد دوست دارد در خصوص آن با ما صحبت کند گوش کنیم. شاید یکی از راهکارها، پرسیدن این سؤال بدون حالت قضاوتمندانه است که«در اوقات فراغت چه کار میکنی؟» در واقع پرسیدن از سرگرمیهای روزمره از جوانان و نوجوانان، یکی از راهکارهای بسیار مؤثر در برقراری ارتباط صمیمانه با آنهاست.
تا آنجا که ممکن است بشنویم، اجازه ابراز وجود به آنان را بدهیم، از علاقهمندیهایشان با کمک شبکههای اجتماعی بیشتر خبر داشته باشیم و در نهایت اینکه، به هر فرد به زبان عشق خودش عشق بورزیم.
: مزایا و معایب ارتباط پایدار با اعضای فامیل چیستند؟
ارتباط خوب و پایدار با اعضای فامیل مزایای مختلفی دارد. به طور مثال، وجود یک شبکه ارتباطی بسیار قوی که میتواند در رسیدن به شغل مناسب و برنامههای شخصی یاریرسان ما باشد. دیگر اینکه به قول معروف:فامیل گوشت هم را بخورند، استخوان هم را دور نمیاندازند. یعنی به طور معمول از لحاظ عاطفی کمککننده هستند. نکته دیگر، ما از لحاظ فرهنگی و هویتی و حتی عقیدتی نیز معمولاً بیشتر به قوم و خویشان خود نزدیکیم و از نظر روانی نیز، اعضای فامیل میتوانند به ما احساس تعلق ببخشند، حسی که به نوعی امنیت روانی هم منجر میشود. اما به همان نسبت معایبی هم در ارتباط عمیق بین فامیلی هست. مثلا ممکن است اگر این تعلق از اندازه خارج شود، منجر به از بین رفتن استقلال شخصی شود. یکی دیگر از معایب آن، میتواند کم شدن تجربیات مختلف زندگی شود، از این لحاظ که برخی خانوادهها نقشهای اجتماعی محدودی دارند و شغل خانوادگی در آنها بسیار پررنگ است. به طور مثال همگی بنا، نجار یا معلم هستند و با نزدیکی شما به آنان،خب این موضوع میتواند تجربه راهها و مسیرهای مختلف شغلی تحصیلی را از شما بگیرد. مهمترین عیب نزدیکی بیش از اندازه هم، از بین رفتن حریم خصوصی افراد است.