صفحه نخست چاپ
پایگاه خبری سلامت
راه‌کارهای حل تعارض و اختلاف‌ کودکان بدون دعوا و خشونت

دکتر فریبا عربگل، فوق‌تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوان
یکی از احساسات بسیار مهم انسان که نیاز به کنترل دارد خشم و عصبانیت است. خشم، حالت برانگیختگی و هیجان شدید در هنگام رویارویی با محرک‌های نامناسب محیطی است؛ احساسی که همه و در هر سنی آن را تجربه می‌کنند. نکته مهم و کلیدی در کنترل خشم، تشخیص احساس خشم در خود و دیگری، کنترل تکانه‌های خشم، روش‌های خود آرام‌سازی، توانایی نشان دادن خشم به روش غیرتهاجمی و بیان و انتقال احساس خشم به روش مثبت از طریق مهارت‌های حل مسئله است.
مهارت حل‌مسئله می‌تواند برای کنترل خشم و عصبانیت بسیار مفید باشد. با آموختن این مهارت، کودک می‌آموزد خشمش را به نوعی ابراز کند که به خود و دیگری آسیبی وارد نشود. آموختن و کنترل و اداره خشم به روشی مثبت و بی‌ضرر به کودکان بسیار مهم است. آن‌ها باید بیاموزند که احساس خشم و عصبانیت، پذیرفتنی است ولی آسیب رساندن به خود و دیگران به صرف عصبانی بودن، پذیرفتنی نیست. در ادامه به چگونگی آموزش مهارت حل مسئله به کودکان برای کنترل خشم و عصبانیت می‌پردازیم.


 اگر می‌خواهیم بچه‌ها جنگ و دعوا با یکدیگر را قطع کنند و برخوردی دوستانه با هم داشته باشند باید به آن‌ها مهارت‌های جدیدی را بیاموزیم که از طریق این مهارت‌ها بتوانند اختلافات و مشکلات را به طریق مثبتی حل کنند. ما نمی‌توانیم کودکانی تربیت کنیم که با هم اختلاف‌نظر نداشته و در مواردی با هم تعارض نداشته باشند، همین‌طور که در روابط بزرگسالان نیز اختلاف و تعارض وجود دارد ولی آن‌ها باید بیاموزند که این اختلافات را طوری حل کنند که کم‌ترین آسیب را متوجه خود و طرف مقابل کنند و راه‌حل‌هایی دو سر پیروز بیابند.


آموزش مهارت، برای پیشگیری از خشونت
 یکی از مهارت‌هایی که می‌تواند خیلی به این موضوع کمک کند مهارت حل‌مسئله است. پیدا کردن روش‌های جایگزینی که مورد پذیرش اجتماع باشد. شاید راحت‌تر باشد تا در زمان اختلاف با دوست‌مان به او ناسزا بگوییم و قهر کنیم، راه‌حلی که هم‌ ‌طرف مقابل ما در آن احساس خوبی ندارد، هم خود ما دچار احساس خشم، شکست، اندوه و عدم کنترل می‌شویم.


مهارت حل‌مسئله کمک می‌کند که احساس مثبت‌تری تجربه کنیم. ناگزیریم مهارت تصمیم‌گیری و حل‌مسئله را به بچه‌ها بیاموزیم. آن‌ها باید بیاموزند تا در موقعیت‌هایی که قرار می‌گیرند بتوانند راه‌حل ارائه دهند.


«دوستم با من قهر کرده چه باید بکنم؟ سر کلاس شلوغ کردم، معلمم خیلی از دستم عصبانی شده حالا چه باید بکنم؟ کتاب امانتی دوستم را گم کرده‌ام چه باید بکنم؟ می‌خواهم از مادرم معذرت‌خواهی کنم چگونه باید این کار را انجام دهم؟ خیلی دلم می‌خواهد با دوستانم در تعطیلات آخر هفته به سینما بروم از چه راهی باید وارد مذاکره با والدینم شوم؟»


توانایی کودک برای رسیدن به یک راه قابل‌قبول به‌طور مستقیم به تعداد راه‌حل‌ها یا جایگزین‌هایی که در یک موقعیت خاص به فکر او می‌رسد، وابسته است. کودک و نوجوانی که پنج راه‌حل به ذهنش می‌رسد بسیار موفق‌تر از کسی است که فقط یک راه‌حل به ذهنش می‌رسد، او با احتمال بیشتری به سمت رفتار قابل‌قبول اجتماع می‌رسد.


راهنمای گام به گام آموزش مهارت حل‌مسئله به کودکان
مراحل زیر را برای آموختن مهارت حل‌مسئله به کودکان و نوجوانان در نظر بگیرید.


1)    واقعیت‌ها و احساسات را جستجو کنید
زمانی که بچه‌ها نگران، عصبانی، مضطرب، خروشان و عصبی هستند ابتدا سعی کنید با پرسش‌هایی مانند «چی شده؟»، «چه اتفاقی افتاده؟» اطلاعاتی کسب کنید؛ البته با لحنی که حکایت از مهربانی و هم‌دلی دارد و قضاوت‌گونه نیست. قبل از آنکه حکمی ‌صادر کنید و راه‌حلی ارائه دهید باید به سخنان بچه‌ها گوش دهید. پس از آن بچه‌ها آرام می‌شوند و پاسخ‌تان را می‌دهند.


2)    زمانی را برای متمرکز شدن روی احساسات بگذارید
البته این فقط شامل احساس خود کودک نیست بلکه احساس اطرافیان و دیگران نیز هست. به‌طور معمول بچه‌ها معمولا مسائل را از دید خودشان می‌بینند و ممکن است کاملاً ناآگاه باشند که رفتارشان چه اثری روی دیگران می‌گذارد، برای بحث راجع به پیدا کردن راه‌حل لازم است که آن‌ها از احساسات دیگران هم آگاه شوند. مثلاً بپرسید: «وقتی می‌خواستی کتاب را از دستش بگیری، جلد کتاب پاره شد؛ فکر می‌کنی اون موقع چه احساسی داشت؟»

3)    کمک کنید تا بچه‌ها هدف خود را در ارتباط با مشکل مورد نظر مشخص کنند
کمک کنیم تا بچه‌ها بتوانند مشکل خود را به شکلی تعریف کنند، وقتی مشکل را این‌طور تعریف می‌کنیم آن‌ها می‌فهمند که نیازها و خواسته‌های هر دوطرف ارتباط مهم است. مثلاً «تو می‌خواهی اینجا با جورچین‌هایت بازی کنی، مریم هم می‌خواهد همین جا عروسک بازی کند حالا چه باید بکنیم؟» یا «تو می‌خواهی اینجا بازی کنی، در حالی که خواهرت می‌خواهد درس بخواند، حالا باید چه کرد؟»


4)    کمک کنید تا بچه‌ها راه‌های حل مشکل خود راپیدا کنند
بزرگترها باید کمک کنند تا بچه‌ها بتوانند روی مسئله و مشکل‌شان تمرکز کنند. پدر و مادرها می‌توانند مثل یک تخته‌سیاه یا یک دستگاه ضبط صوت عمل کنند. یعنی وقتی بچه‌ها راه‌حل‌ها،‌ ایده‌ها و روش‌های خود را ارائه می‌کنند، آن‌ها فقط آن را تکرار کنند و بپرسند خوب چه کار دیگری می‌توان کرد.
برای مثال یکی از راه‌حل‌های زیر به فکر کودک رسیده است و مادر آن را تکرار می‌کند و جویای راه‌حل دیگری می‌شود. «خواهرت فعلا درس نخونه، خوب دیگه چه کاری می‌شه کرد؟»، «تو بری توی اتاقت بازی کنی، دیگه چی؟» یا «قرعه‌کشی کنیم ببینیم کی باید بره تو اتاقش، خیلی خوبه دیگه چه کاری می‌تونیم بکنیم؟» کمک کنید تا کودک راه‌حل‌های بیشتری ارائه دهد. در اینجا، مهم خوب یا بد بودن راه‌حل‌ها نیست.


5)    در مقابل وسوسه تلقین و پیشنهاد و نظرات خود مقاومت کنید
ممکن است در لحظه اول راه‌حلی به ذهن شما برسد که کارایی خوبی دارد و شما وسوسه شوید که نظر و پیشنهاد خود را القا کنید ولی باید در مقابل این وسوسه مقاومت کنید و بگذارید راه‌حل‌هایی از ذهن خود کودک تراوش کند، این یعنی خلاقیت، یعنی استقلال، یعنی در زمانی که سایه حضور شما هم نباشد کودک بتواند به تنهایی مشکلش را مدیریت کند. بیشتر بچه‌ها فکر می‌کنند که افکار آن‌ها به اندازه کافی خوب نیست. اگر بچه‌ای نیاز به نظرات جدید دارد به او کمک کنید یا از او بخواهید که تصور کند اگر شخص دیگری جای او بود، چه می‌کرد؟


6)    پیامدها را ارزیابی کنید
پس از آنکه کودک راه‌حل‌ها و نظرات خود را ارائه داد از او بخواهید که پیامد هر راه‌حل را ارزیابی کند. به‌طور مثال از او بپرسید: «چه اتفاقی می‌افته اگر خواهر تو درس نخونه و درس خوندنشو تعطیل کنه؟ در امتحانش قبول نمیشه. اگر خواهرت در امتحانش قبول نشه، تو ممکنه چه احساسی پیدا کنی؟»


7)    در مقابل وسوسه قضاوت کردن در مقابل نظرات و عقاید آن‌ها مقاومت کنید
ممکن است پدر و مادر وسوسه شوند تا بگویند این راه خوب نیست و راه دیگری را پیشنهاد کنند. بهتر است والدین بچه‌ها را تشویق کنند که خودشان نظرات‌شان را نقد و ارزیابی کنند و بفهمند که چرا این راه‌حل قابل قبول است یا نیست.


8)    تصمیم‌ بگیرید و تصمیم‌تان را عملی کنید
موقعی که بچه‌ها فکر کردند، ارزیابی کردند و راه‌حل ارائه دادند شما فرآیند کار را برای آن‌ها خلاصه کنید، یعنی مشکل را تعریف کنید، نظرات و پیامدها را خلاصه کنید و اجازه دهید که کودک تصمیم بگیرد که می‌خواهد کدام یک را انتخاب کند، اگر او راهی را انتخاب کرد که به نظر شما راه غیرقابل‌قبولی است و کارایی ندارد، اجازه دهید راه‌حل خود را انتخاب کند. شما با این کار خود اجازه می‌دهید کودک پیامد تصمیم‌گیری خود را ببیند، اگر تصمیم خوبی گرفته و انتخاب خوبی کرده است، احساس موفقیت و شادی را تجربه می‌کند و اگر هم تصمیم نادرستی گرفته که پیامد خوبی برای او ندارد، بگذارید شکست و ناکامی ‌را نیز تجربه کند، شما در کنار او هستید، او را حمایت کرده و با او احساس همدردی می‌کنید. شکست و ناکامی‌ هم جزیی از زندگی ماست و کودک باید بداند همه چیز زندگی شیرین و لذت‌بخش نیست. از سویی دیگر وقتی کودک خودش تصمیم می‌گیرد، مسئولیت پیامد آن را نیز می‌پذیرد.


اگر به‌طور مستقیم به کودک بگویید چه بکند و چه نکند او تجربه فکر کردن برای کارهایش را به دست نمی‌آورد و شما مسئولیت‌پذیری، خلاقیت و تصمیم‌گیری و استقلال او را بین برده‌اید.


بحث فوق شامل تصمیمات خطرناک و بیمارگونه کودک یا نوجوان نمی‌شود. در این مواقع شما باید از تمام توان خود و اطرافیان و مشاوران کمک بگیرید تا وی را از تصمیم خود منصرف کنید. به‌طور مثال نوجوانی که شکست عشقی را تجربه کرده یا در کنکور شکست خورده، ممکن است راه‌حل خودکشی به ذهنش خطور کند و پیامدهای منفی آن را نیز بپذیرد و بر راه‌حل خود اصرار و پافشاری کند، مطمئناً شما در چنین شرایطی نمی‌گویید بگذار تجربه کند، امتحان کند و مسئولیت عملش را خودش بپذیرد.


مثالی از یک موقعیت فرضی
برای درک بهتر مثال زیر را در نظر بگیرید؛ مریم و برادرش بر سر بازی با یک جورچین دچار مشکل شده‌اند و با یکدیگر در حال جنگ و نزاع هستند. مادر برای کمک و مداخله وارد می‌شود.


مرحله اول: توقف! متوقف ساختن هر عمل و رفتاری، به‌خصوص اگر کسی دارد آسیب می‌بیند.
«بچه‌ها ساکت، از همدیگه جدا بشین، هر کدام از شما یک طرف بایستید، مثل مجسمه، ساکت و بدون حرکت.»


مرحله دوم: گوش کردن به یکدیگر.
باید به احساسات و حرف‌های طرفین گوش دهیم، بچه‌ها باید بیاموزند که حرف طرف مقابل را بشنوند.
«حالا به من بگین مشکل چیه؟ چی شده؟ یکی یکی صحبت کنید، اون یکی هم گوش بده.»
مریم:« من می‌خواهم با این جورچین‌ها بازی کنم، اون داره از من می‌گیره.»
رضا: «من هم می‌خواهم باهاش بازی کنم، چرا همش مریم بازی کنه؟»


مرحله سوم: تعریف مشکل.
«هر دوی شما می‌خواهید در یک زمان با این جورچین‌ها بازی کنید».


مرحله چهارم:‌ پیدا کردن راه‌حل‌های گوناگون.
«- مریم با جورچین بازی کنه چون بزرگتره
 - رضا با جورچین بازی کنه چون کوچکتره.
- جورچین را جمع کنیم و هیچ‌کس با اون بازی نکند.
- جورچین دست مادر باشه، به سمت جورچین می‌دویم هر کس زودتر رسید او اول بازی کنه.
- جورچین را بشکنیم و بیندازیم دور.
- یک نفر از ما با یک اسباب‌بازی دیگه بازی کنه.
- قرعه‌کشی کنیم یکی قبل از ناهار و دیگری بعد از نهار با آن بازی کنه.»


مرحله پنجم: ارزیابی پیامدهای هر راه‌حل.
«اگه قرار باشه جورچین را بگذاریم تو کمد و درش را قفل کنیم مشکل حل نمیشه، هدف این بود که هر دو با اون بازی کنیم. اگه در دست مادر باشه و بخواهیم بدویم، چون رضا کوچکتره ممکنه نتونه خوب بدوه.»


مرحله ششم: انتخاب بهترین راه‌حل.
 انتخابی که هر دوی آن‌ها روی آن اتفاق نظر دارند برای انجام آن قرعه‌کشی می‌کنیم یکی قبل از ناهار و یکی بعد از.


مرحله هفتم: تشویق کردن کودکان.
«آفرین! حالا برای شما یک شکلات آوردم که با هم دوست شدین و قرار شده نوبتی با اون بازی کنین.»