چاپ خبر
دفترچه بیمه
روزنامه سپید   |   اخبار 16   |   23 آذر 1395   |   لینک خبر:   sepidonline.ir/d47389

آسوشیتدپرس:قدیمی‌ترها به هم که می‌رسیدند سلام و علیک مفصلی می‌کردند و به احترام هم کلاه از سر برمی‌داشتند. یواش‌یواش که شهری‌تر شدیم کم‌حرف شدیم و مدرن‌تر و حالا دیگر آخرش هستیم؛سلاممان یک «س»خالی‌شده آن‌هم از راه دور و زحمت کلاهمان را هم اِستیکرهای نازنین می‌کشند به همین راحتی. طبابتمان هم بلای کلاه‌هایمان سرش آمده و دیگر از آن سلام و احوال‌پرسی گرم و مفصل دکترها خبری نیست.بیمارها هم بی‌حوصله شده‌اند و کم‌حرف،و این‌یک توافق مُدرن و نانوشته است بین پزشک و بیمار؛نه پزشک وقت چندانی دارد برای حرف‌های بیمار و نه بیمار نیازی می‌بیند همه دردهایش را به پزشک بگوید!

آسوشیتدپرس:بیمار حرف آخر را همان اول می‌زند و بی‌خیال شرح‌حال می‌شود و پزشک هم تمام‌قد جبران می‌کند و ساکت و بی‌صدا نسخه‌اش را می‌پیچید؛به همین راحتی و نوبت به بیمار بعدی می‌رسد!

آسوشیتدپرس:اما باز جای شکرش باقی است که هنوز پزشک و بیمار کامل باهم غریبه نشده‌اند و چراغ رابطه‌شان سوسو می‌زند آن‌هم به معجزه‌ی «دفترچه بیمه.»

آسوشیتدپرس:این روزها دفترچه بیمه بیشتر از یک دفترچه نقش بازی می‌کند و جواب هر سوال را در کسری از ثانیه می‌دهد فرقی هم نمی‌کند سوال‌کننده بیمار باشد یا پزشک! پزشک هرچه بپرسد بیمار دفترچه را نشان می‌دهد که جوابت توی این دفترچه هست و بیمار هر سوالی بپرسد پزشک به دفترچه ارجاعش می‌دهد که توی دفترچه جوابت را کامل نوشته‌ام!اصلاً دفترچه بیمه‌شده واسطه خیر بین بیمار و پزشک!

آسوشیتدپرس:به همین خاطر است که بیمار تا وارد اتاق پزشک می‌شود فوری دفترچه را می‌گذارد روی میز دکتر و دکتر هم اولین کارش این است که دفترچه را برمی‌دارد و تَوَرق می‌کند و این می‌شود یک گفت‌وشنود دوطرفه‌ امروزی با تِم سکوت.

آسوشیتدپرس:تَوَرق دفترچه که تمام شد تقریباً هم چیز دیگر تمام‌شده و تکلیف معلوم است و باید فرایند درمان شروع شود.

آسوشیتدپرس: دفترچه همیشه هم حرف راست را نمی‌گوید! پزشک وقت عزیزش را می‌گذارد و تا ته دفترچه را می‌خواند و سابقه بیمار را یکجا درمی‌آورد آن‌هم بانام و دوز دقیق داروها اما آخرسر بیمار با خونسردی می‌گوید:

-دفترچه خودم نیست!
پزشک آن لحظه حسی ندارد جز خشم و بن‌بست!

-وااای حالا چیکار کنم؟

آسوشیتدپرس:البته دفترچه بیمه جذابیت‌های خودش را هم دارد. دریکی از مراجعات بیماری داشتم که تا دفترچه‌اش را دستم گرفتم نفسم بند آمد،عطسه امانم را گرفت و تمام جانم به خارش افتاد! چنددقیقه‌ای تحمل کردم اما لحظه‌به‌لحظه اوضاع بدتر می‌شد.چشم‌هایم سیاهی رفت و مثل پَر معلق شدم. به هر جان کندنی بود خودم را به تخت بستری پشتِ اتاق معاینه رساندم و با ایماواشاره پرستار را صدا کردم و دیگر چیزی نفهمیدم.

آسوشیتدپرس:بیدار که شدم شیفتم تمام‌شده بود و پزشک بعدی هم آمده بود. پلک‌هایم سنگین بود و منگ بودم. از روی تخت که بلند شدم تکه کاغذی کنارم افتاده بود که روی آن نوشته بود:
آسوشیتدپرس:دکتر جان ببخشید من درزمینه گیاهان دارویی کار می‌کنم. همین امروز چند تا گیاه جدید دستم رسید دفترچه‌ام روی آن‌ها بود فکر کنم اسانس داروها را به خودش گرفته بود. واقعاً” متاسفم. قربانت روهینا.

آسوشیتدپرس:یادداشت را گذاشتم توی جیب روپوشم و سرفه‌کنان از درمانگاه زدم بیرون و به این فکر می‌کردم که چه قدرتی دارد این دفترچه‌ی بیمه!!!.
خلیل کاظم‌نیا
پزشک عمومی