چاپ خبر
نگاهی به کتاب «تراژدی تنهایی»
آنچه درباره مصدق نمی‌دانیم
روزنامه سپید   |   اخبار 9   |   16 شهریور 1395   |   لینک خبر:   sepidonline.ir/d42447

دو بلگ روزنامه‌نگار و محقق انگلیسی که سال‌هایی نیز در ایران زندگی کرده است، «تراژدی تنهایی» را طی سال‌ها تحقیق و درک اسناد و منابع گوناگون به رشته تحریر درآورده است. این کتاب زندگی‌نامه مفصلی است از نگاه یک غیربومی که بعد از انتشار به زبان انگلیسی از اهمیت فراوانی برخوردار شد
کتاب از کودکی دکتر مصدق شروع می‌شود و به سال‌های بعد تا مرگ این سیاستمدار ایرانی می‌رسد. این کتابِ کوچک یکی از جدید‌ترین منابع شناخت و بررسی زندگی و روزگار محمد مصدق به شمار می‌آید. کریستوفر دو بِلِگ به فرهنگ و تاریخ ایران علاقه زیادی دارد و به‌غیراز « تراژدی تنهایی» آثار دیگری نیز درباره ایران و کشورهای منطقه نوشته است. در بخش‌هایی از کتاب که بیشتر در مورد وضعیت سلامت جسم و روح مصدق است این‌طور می‌خوانیم:
«زیاد گریه می‌کرد، گاهی غش هم می‌کرد. با عصا راه می‌رفت و مدام از درد معده و سردرد گلایه داشت. وقتی ارنست گراس، سفیر آمریکا در سازمان ملل، به همراه ورنون والترز، در هتلی در نیویورک به دیدنش آمدند روی تخت دراز کشیده بود و حال حرف زدن نداشت. والترز تعریف کرده که وقتی فهمید گراس کیست، فریادی کشید و خودش را ازیک‌طرف تخت انداخت به آن‌طرف دیگر و دیوانه‌وار زد زیر هق‌هق و اشک روی گونه‌هایش سرازیر شد. هر دو مرد متعجب شدند و هراسان گفتند که فکر نکنند امروز روز خوبی برای بحث باشد! زمانی هم که برای دفاع از حق ایران به ساختمان سازمان ملل رفت پسرش، غلامحسین، آمبولانسی آماده کرده بود تا اگر غش کرد به دادش برسند. اما بعد، که به واشنگتن رفت و انواع و اقسام آزمایش‌ها را روی او انجام دادند گفتند که هیچ درد و مرضی ندارد و حالش خوب خوب است.
خوب خوب که نبود، چون محمد مصدق سال‌ها قبل این سفر، وقتی در اروپا بود واقعاً به زخم معده دچار شده بود، ضعف و دردش آن‌قدر بود که مجبور بود وسط سخنرانی‌هایش دراز بکشد. بعدها در ایران از التهاب روده، مالاریا و تب هم می‌نالید و مدتی هم که والی آذربایجان بود خونریزی عصبی دهانش به بیماری‌هایش اضافه شد. اصلاً ماجرای آشنایی نزدیکش با بانوی فرانسوی به دلیل بیماری مداومش رقم خورد. رنه ویلار، در آن روزها که محمد جوان در اروپای سرد و یخ‌زده مریض شده بود به دادش رسید و او را سپرد به یک پرستار حرفه‌ای. اما خودش سال‌های سال شیفته او باقی ماند و مصدق جوان هم آن‌قدر دلبسته‌اش شد که از روی سادگی و محبت، عکسی از مادرش، نجم‌الدوله، را به ویلار داد. مصدق موجود پیچیده‌ای بود که حجب وحیای شرقی و دلواپسی‌ها و احساس گناه ذاتی‌اش او را از این‌که مثل اجداد قجری‌اش به دنبال دلش برود دور کرد. بااین‌همه دلبستگی چیزی نیست که بشود در برابرش مقاومت کرد.
او تنها با نمایش و پنهان‌کاری بود که از این سدها عبور کرد. بارها نیتش را پشت همین چهره‌ نزار پنهان کرد و کارش را جلو برد. نمایش مهم‌ترین ویژگی مصدق برای تاثیرگذاری در عرصه‌ عمومی بود و برای سینما چه چیز جذاب‌تر از این رفتار نمایشی؛ شخصیت مصدق پر است از این حرکات جلوه گرانه قابل‌توجه، از سکوت و حرف نزدن و به حال بد افتادن تا سخنرانی‌های آتشین در رد رضا پهلوی و محمدعلی فروغی، از غش کردن و گریه تا لرزیدن و زیر پتو رفتن بقا در سیاست ایران نیاز به نمایش دارد و مصدق سال‌ها پیش از آن را کشف کرده بود.
تضادها شخصیت آدمی را می‌سازند و آدمی مثل او سرشار بود از تضاد. او بهترین شخصیت برای بدل شدن به قهرمان یک فیلم است. فیلمی تراژیک که قهرمانش با تصمیم‌ها و بازی‌هایش همه را غرق تعجب کند و سرنوشت محتومش از همان لحظه‌ پیروزی‌اش مشخص شود. داستان ملی شدن صنعت نفت که در ذهن همه‌ ایرانی‌هاست، داستان پرپیچ‌وخم و مفصل و پر جزئیاتی است که تبدیل‌شدنش به فیلم راهکارهای مختلفی می‌طلبد. مثلاً می‌شود شبیه به «لینکلن» استیون اسپیلبرگ، با حذف شاخ و برگ‌ها، متمرکز شد روی رفتار خود مصدق و سکونتش در ساختمان مجلس، می‌شود مثل «دانتون» آندره وایدا، از همان نمای ابتدایی سرنوشت تلخ را گریزناپذیر نشان داد و به بحث‌ها و مجادله‌ها پرداخت. می‌شود همه‌ی جزئیات درگیری بین دربار و انگلیس و مجلس و ارتش را به تصویر کشید و به قالب سریالی چندقسمتی فکر کرد. حتی می‌شود به داستان خیانت‌ها اشاره کرد و از حسین مکی تا متین دفتری، برادرزاده‌ جوان مصدق را نمایش داد. بستگی دارد کدام بخشی از زندگی او را جالب‌تر و حتی مرتبط بازمان حال دانست. حتی فصل تبعید او، که هیچ حادثه‌ای ندارد می‌تواند دراماتیک باشد اگر کسی نکته‌ای امروزی در آن ببیند.
فرانک کلانتری