چاپ خبر
یادی از خاطرات قدیم
شهر رشت - بعد از سوم شهریور 1320
روزنامه سپید   |   اخبار 10   |   20 مهر 1393   |   لینک خبر:   sepidonline.ir/d36682

تیفوس در شهر بیداد می‏کرد. هر روز عده‏ای از مردم رشت، به ویژه طبقات پایین اجتماع، به تیفوس مبتلا می‏شدند و هر روز گروهی از این مبتلایان به سبب نداشتن دارو و فقدان وسایل درمان در برابر چشم‏های اشکبار خویشاوندان خود جان می‏سپردند. بعد از شهریور 1320 ش. دارو در رشت کم بود. آنچه هم بود، گران بود و همه مردم به آن دسترسی نداشتند.
تا قبل از سوم شهریور 1320ش. بیشتر داروهای مصرفی ایران از آلمان میآمد. کارخانه داروسازی «بایر» با آن علامت مخصوص که پنج حرف لاتین آن در داخل یک دایره به طور افقی و عمودی خوانده می‏شد در ایران نامی آشنا بود. کار «بایر» فقط صادر کردن دارو به ایران نبود. با چاپ نقشه‏های زیبایی از ایران که زیباترین نقشه رنگی ایران در آن زمان بود، غیرمستقیم برای دولت آلمان و دوستی دو کشور تبلیغ می‏کرد. نقشه‏های ایران چاپ « بایر» در تمام خانه ها، مغازه‏ها و حتی قهوه خانه‏های بین راه دیده می‏شد.
کار واردات داروهای «بایر» به ایران ادامه پیدا نکرد. با هجوم شوروی و انگلستان در روز سوم شهریور 1320 و اشغال کشور به وسیله سپاهیان آنها راه آلمان بسته شد و از آن پس دیگر داروهای بایر که اعتماد مردم را به خود جلب کرده بود به کشور وارد نمی‏شد. داروخانه‏ها هرچه داروی «بایر» داشتند از پیشخوان‏ها برداشتند و در پستوها پنهان کردند تا به ده برابر قیمت بفروشند. متّفقین ما هم اما بعد از امضای پیمان سه گانه، متفق متفقین شده بودیم - هر چه دارو می‌ساختند برای مجروحان جبهه‏ها لازم داشتند. بیدوایی به بی غذایی افزوده شد. بیماری‏های مختلف از جمله تیفوس در همه شهرهای کشور کشتار می‏کرد.
در روستای پسیخان مردی می‏زیست که «کربلایی سالم» نام داشت. خانواده ما جزو خرده مالکان رشت بود. ما در پسیخان شالیکاری، باغ توتون و باغ توت برای پرورش ابریشم داشتیم. طی چند نسل، مردان خانواده ما با دختران زیبا و زحمتکش روستایی ازدواج کرده بودند و بین مالک و رعیت پیوند ایجاد شده بود. با این حساب، کربلایی سالم رعیت ما نبود، فردی از خانواده بود؛ از همه مهمتر خصوصیات جسمی و اخلاقی کربلایی سالم او را محبوب همه افراد خانواده، به ویژه نوجوانان ساخته بود. او نادره مردی بود که ما به او علاقه داشتیم و اهل محل احترامش را نگه می‏داشتند. در زمانی که روستاییان به دشواری فاصله کوتاه پسیخان تا رشت را می‏پیمودند و جز برای کارهای مهم به شهر نمی‏آمدند، کربلایی سالم به تهران، قم، مشهد و به کربلا رفته بود. او اغلب از حوادثی که در این سفرها بر او گذشته بود، از جنگ‏هایی که با پلنگ جنگل‏های گیلان، با گراز کوهپایه‏ها و با ماهی خطرناکی به نام «اسپیلی» که به آن کوسه پسیخان هم می‏گفتند کرده بود و از سواری در رکاب میرزا کوچک خان برای ما قصه می‏گفت.
ادامه دارد...
مرحوم علی بهزادی
تنظیم: علی یزدی نژاد
پزشک و مدیر انتشارات میرماه