چاپ خبر
یادی از خاطرات قدیم (6)
روزنامه سپید   |   اخبار 10   |   04 آبان 1393   |   لینک خبر:   sepidonline.ir/d35793

آرسن میناسیان در طول عمرش به عنوان یار و مددکار بیماران، سالخوردگان، معلولین، عقب افتاده‏های ذهنی، زندانی‌ها، ساده دلان فریبخورده، بدهکاران و حتی حیوانات شناخته شده بود.
او از جوانی در فکر تاسیس محلی بود که سالخوردگان در محیط مناسبی روزهای آخر عمر خود را در آسایش بگذرانند. وقتی که در شهر شناخته شد، اولین کارش تاسیس خانه سالمندان بود. این کار خرج داشت. بازرگانان، پزشکان و نیکوکاران رشت وقتی از قصد آرسن آگاه شدند به کمک او شتافتند. زمین مناسبی در اختیار او گذاشتند، پول کافی فراهم کردند و به این ترتیب آرسن توانست در سلیماندراب رشت نخستین خانه سالمندان ایران را تاسیس کند. بعد در کنار آن برای معلولین محلی ساخت، سپس به فکر عقب افتاده‏های ذهنی افتاد. مردم رشت که این کارها را می‏دیدند به کمک او شتافتند. وقتی می‏خواستند نذر کنند، گوسفندی برای آسایشگاه نذر می‏کردند، به طوری که ناچار شدند یک آغل در کنار آسایشگاه بسازند که همیشه پر از گوسفند بود. او صدها دختر را با تهیه جهیزیه به خانه بخت فرستاد. برای تعداد بیشماری از زن‏های به فساد کشانیده شده کار و وسیله زندگی آرام و راحت فراهم ساخت. به هزارها نفر سرمایه داد و بدهیشان را تقسیط کرد و با ضمانت آنها وسیله آزادیشان را از زندان فراهم ساخت.
مردم رشت از او خاطره‏ها دارند کسی تعریف می‏کرد:
«روزی برای تهیه دارو به داروخانه کارون رفتم. آرسن دو سه تا از داروها را تهیه کرد اما یکی از آنها در دسترس نبود. من داروها را گرفتم و رفتم. شبانگاه صدای زنگ در را شنیدم. در را باز کردم. آرسن بود. گفت دارویی را که صبح نداشتم به شما بدهم تهیّه کردم و آوردم»
مردم رشت او را مسیو آرسن صدا می‏کردند، اما بسیاری از مردم به او لقب پدر معلولین، پدر کودکان عقب افتاده و حامی زندانیان داده بودند.
کار آرسن در داروسازی فقط پیچیدن نسخه نبود. او بیمار را تا آخر تعقیب می‏کرد. روزی بیماری نسخه‏ای به او داد. آرسن ضمن تهیّه دارو متوجه شد قیافه بیمار نشان می‏دهد دچار یرقان شده، اما ظاهرا پزشک معالج متوجه‌نشده و دارویی به او داده بود که می‏توانست مضرّ واقع شود. بلافاصله به پشت پیشخوان رفت و به وسیله تلفن جریان را با پزشک در میان گذاشت. در آن زمان پزشکان هم به آرسن اعتماد پیدا کرده بودند و می‏دانستند هدف او پرونده سازی یا تحقیر آنها نیست.
روزی مریض فقیری می‏بایست تحت عمل جراحی سختی قرار گیرد، گفته بود به شرطی حاضر به عمل خواهد شد که آرسن او را عمل کند. اما آرسن داروساز بود، آن هم داروساز تجربی. چاره‏ای نبود، بیمار می‏بایست فورا عمل شود. آرسن خویش راه حل را پیدا کرد. کارش را رها کرد، به بیمارستان رفت. روپوش جراحان را پوشید، کلاه جراحان را روی سر گذاشت. دهان بند را به دهان بست، دستکش به دست کرد . وقتی آمپول بیهوشی را تزریق کردند و چشم‏های او بسته شد، آرسن لباسش را کند، چاقوی جراحی را به دست جراح داد و از اتاق خارج شد.
مرحوم علی بهزادی
تنظیم: علی‌یزدانی‌نژاد
پزشک‌ و مدیر انتشارات میرماه