چاپ خبر
طرح یا تبعید اجباری؟
روزنامه سپید   |   اخبار 6   |   19 آبان 1394   |   لینک خبر:   sepidonline.ir/d1779

ابوموسی، تای‌آباد، سرخس، مهران، گلوگاه، نمین و... اینها برخی از ده‌ها شهری است که ممکن است سه سال آینده زندگی‌ام را در آنها بگذرانم. برای گذراندن طرح ضریب کا. شاید برای کسی که تصوری از طرح ندارد، این اسم‌ها فقط اسم چند شهر باشند، ولی کسی که طرح دوره عمومی را گذرانده با تمام وجود می‌داند که پشت هر اسم کیلومترها فاصله از خانواده، شهر، دوستان و تمام آن چیزهایی است که دوست‌شان دارد و برای خود گرد آورده است. وقتی به طرح دوره عمومی فکر می‌کنم، درب بزرگ آهنی یادم می‌آید که شب‌ها که بیماری مراجعه می‌کرد باید با تمام وجود برای باز کردنش تلاش می‌کردم. چرا؟ چون شب‌ها هم پزشک بودم و هم سرایدار و هم تزریقات و هم پذیرش. شب‌ها من بودم و یک درمانگاه بزرگ و ترس البته... ترسی که تا لحظه رفتن بیمار رهایم نمی‌کرد.

       چاره‌ای نیست اما، شروع به انتخاب می‌کنم. اول چند استانی را که شناخت اندکی از شهرهایشان و مردم‌شان دارم، انتخاب می‌کنم ولی بیشترشان را نمی‌شناسم، بعضی شهرها را حتی نمی‌دانم در کدام سمت کشور هستند. دست به دامان گوگل می‌شوم. منوجان در کدام استان است؟ یا خور و بیابانک؟ اسفراین چی؟ موقع انتخاب شهرهای غربی نام داعش یادم می‌آید و با بعضی شهرها هم ماجراهای دیگر. در این میان مدام این سوال برایم تکرار می‌شود: «من نوعی اگر پزشک نبودم به چه علت دیگری مجبور بودم به زندگی در این شهرهای دور فکر کنم؟»

       مطرح کردن این موضوع که «شما برای تحصیل از بودجه ملی استفاده کرده‌اید، لذا باید با گذراندن دوره طرح دین خود را به کشور پرداخت کنید» هم بسیار قابل بحث است. اول اینکه همه دانشجویان این کشور در رشته‌های هنری، انسانی، مهندسی و ... هم با بودجه ملی تحصیل می‌کنند، ولی گذراندن دوره اجباری برای دریافت مدرک فقط مخصوص علوم پزشکی است. چرا بقیه رشته‌های تحصیلی نیازی به ادای دین در برابر تحصیل رایگان ندارند؟ دوم اینکه چرا در علوم پزشکی روشی برای بازپس دادن نقدی هزینه تحصیل وجود ندارد؟

       خانواده پزشک تا چه سنی باید تقاص پزشک بودن فرزند یا همسرشان را بپردازند؟ واقعا باید بگویم که زندگی تک‌تک همکارانم به تراژدی تبدیل شده است. دوستی که بعد از ۶ سال نازایی دو پسر دو قلو به دنیا آورده و فرزندانش را پیش مادر بزرگ‌شان گذاشته است و از دیدارشان محروم است. دوست دیگری که همسرش در دوران دستیاری از او دور شد و زندگی خانوادگی‌شان را با هزار زحمت و مشاوره نجات دادند و اکنون نگران است که وقتی برای طرح رهسپار استان دیگری شود، چه خواهد شد! واقعا زندگی خانوادگی بسیاری از همکارانم دچار مشکل شده است. سال‌های بعد از سی سالگی، آخرین سال‌های امکان باروری سالم در حال گذر است و باردار شدن در طی طرح هم داستانی غریب است...

       پرس‌وجو می کنم تا با راه حل کشورهای دیگر برای مقابله با مشکل عدم تمایل پزشکان برای کار در شهرهای دور افتاده آشنا شوم. روشی که به شدت نظرم را جلب می‌کند، روش تشویقی برای کار در مناطق محروم است. طرح اجباری نیست، ولی برای کار در مناطقی از کشور که با اقبال کمتری مواجه است، مالیات کمتر و مزایا و درآمد بیشتر در نظر گرفته شده است و طبعا پزشکان جوان برای کسب درآمد بیشتر در شهرهای مذکور شروع به کار می‌کنند .

       شاید راه‌حل‌های دیگری هم برای این منظور وجود داشته باشد. ولی طرح اجباری قطعا راه‌حل مناسبی نیست. فشارهای فراوانی که در دوره‌های مختلف تحصیلی و تعهد خدمت بعد از هر دوره تحصیل بر دانشجویان پزشکی تخصص و فوق تخصص وارد می‌شود جدا از به خطر انداختن آرامش فردی و خانوادگی پزشکان ،به تدریج باعث نخبه گریزی از این رشته شده و تمایل به سمت رشته‌های با دوره آموزش و خدمات اجباری کمتر را بین رتبه‌های برتر افزایش می‌دهد.
مریم سبحانی